Get Mystery Box with random crypto!

کتاب خوب بخوانیم

لوگوی کانال تلگرام sooremehr — کتاب خوب بخوانیم ک
لوگوی کانال تلگرام sooremehr — کتاب خوب بخوانیم
آدرس کانال: @sooremehr
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 628
توضیحات از کانال

📡 کانال رسمی انتشارات سوره‌مهر
sooremehr.ir
سوره مهر را در شبکه‌های اجتماعی، با نشانی زیر دنبال کنید:
› @Sooremehr_pub ✨

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 3

2022-07-18 18:41:19 -
برشی از کتاب:

«... دوشنبه ۲۷ تیر ۱۳۶۷ – بغداد – بیمارستان الرشید
امروز بعد از ظهر ایران قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفته بود و ما نمی‌دانستیم. باور نمی‌کردم این همه با جنگ خو گرفته باشم. خداحافظی از جنگ برایم دردآور بود. نمی‌دانم چرا آن همه به جنگ وابسته بودم؛ … صدام به مردم عراق گفته بود: ملت عراق به خاطر پایان جنگ یک سال جشن بگیرند!

سه شنبه ۲۸ تیر ۱۳۶۷ – بغداد – بیمارستان الرشید
صبح دکتر عزیز ناصر و دیگر پرستارها آمدند، خوشحال بودند. صدای هلهله وشادی عراقی‌ها بلند بود. دکتر به اتفاق لطیف دهقان با خوشحالی وصف‌ناپذیری وارد آسایشگاه شد و گفت: جنگ تمام شد… ایران قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت!

شوکه بودم. غم و اندوه همه وجودم را فرا گرفت. بچه‌ها با شنیدن این خبر ناراحت شدند؛ مثل نارنجی که آبش را گرفته باشند! دکتر، پرستارها و نگهبان‌های بخش ماتشان برده بود. از این‌که ما خوشحال نبودیم تعجب می‌کردند. دکتر گفت: شما چیتون شده، تمام شدن جنگ کمترین دستاوردش برای شما اسرای جنگی اینه که برمی‌گردین کشورتون، اسرای ما هم برمی‌گردن عراق!

زیاد گریه کردم. بچه‌ها به تصمیم و تدبیر امام ایمان داشتند. بعضی از عراقی‌ها درباره قبول قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران با شک و تردید نگاه می‌کردند. می‌گفتند: شما به ما حقه می‌زنید؛ دروغ می‌گید که قطعنامه رو پذیرفتید. می‌خواید خودتون رو بازسازی کنید و به عراق حمله کنید!

بیشتر بچه‌ها نتوانستند جلوی گریه‌شان را بگیرند. اگرچه جنگ به خودی خود چیز خوبی نبود، اما غم و ناراحتی بچه‌ها علت دیگری داشت. جنگی که هشت سال قدرت های شرق و غرب، اروپایی ها و کشورهای عربی بر ما تحمیل کرده بودند، علاوه بر آثار زیان بار و ویرانگرش، دستاوردهای فراوانی داشت. غم و ناراحتی بچه‌ها به خاطر پایان جنگ نبود. احساس می‌کردیم دیگر آن همه فضیلت، معنویت و شور جهادی، الهی و انقلابی به پایان رسیده است.

با چه زبانی می‌توانستیم به عراقی‌ها بفهمانیم جبهه کارخانه انسان سازی، سرزمین خدامحوری و ولایت پذیری بود. چطور می‌توانستیم به آنها بفهمانیم در سنگرها و چادرهای گروهی ما، واژه هایی چون پارسایی، شکیبایی، پرهیزکاری، ظلم ستیزی، وفاداری، درستکاری، فروتنی، راستگویی، بخشندگی، شکرگزاری، خویشتن داری، جوانمردی، دوستی، کمال، اعتماد به نفس، اخلاص، صداقت، انصاف، همدلی، تواضع، توکل، صبر، رضا، خشوع، خضوع، معرفت، ادب، سخاوت، عزت، قناعت، استقامت، امانت، یقین و انتظار معنا پیدا می‌کرد.

دکتر گفت: من نمی‌تونم بفهمم چرا شما از خبر به این خوبی ناراحت هستید؟!

هیچ خبری به این اندازه مردم عراق را خوشحال نمی‌کرد. عراقی ها در حال اجرای جشن سراسری بودند. آن طور که از تلویزیون عراق دیدم، مردم به کوچه و خیابان ها ریخته بودند و برای پایان گرفتن جنگی که هشت سال پیش شروع کرده بودند، رقاصی و پایکوبی می‌کردند!

نگهبان‌ها و پرستارها از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدند، می‌گفتند شما هم خوشحالی کنید، بگید برقصید، بخونید، کف بزنید… آنها حق داشتند خوشحالی کنند. در بین نگهبان ها توفیق احمد که آدم روشنی بود و به ما اعتماد داشت، گفت: این جنگ تنها نتیجه‌ای که برای عراق داشت، هفتاد میلیارد دلار بدهی خارجی بود و چند صد هزار نفر کشته و …»

بخشی از خاطرات پذیرش قطعنامه 598 را می‌توان در کتاب «پایی که جاماند» اثر سید ناصر حسینی‌پور خواند.
› @Sooremehr
30 viewsedited  15:41
باز کردن / نظر دهید
2022-07-18 18:39:41
در سال‌روز پذیرش قطعنامه 598، بخشی از این ماجرا را که در کتاب «پایی که جا ماند» روایت شده است، مرور می‌کنیم:

«زیاد گریه کردم. بچه‌ها به تصمیم و تدبیر امام ایمان داشتند. بعضی از عراقی‌ها درباره قبول قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران با شک و تردید نگاه می‌کردند. می‌گفتند: شما به ما حقه می‌زنید؛ دروغ می‌گید که قطعنامه رو پذیرفتید. می‌خواید خودتون رو بازسازی کنید و به عراق حمله کنید!

بیشتر بچه‌ها نتوانستند جلوی گریه‌شان را بگیرند. اگرچه جنگ به خودی خود چیز خوبی نبود، اما غم و ناراحتی بچه‌ها علت دیگری داشت. جنگی که هشت سال قدرت های شرق و غرب، اروپایی ها و کشورهای عربی بر ما تحمیل کرده بودند، علاوه بر آثار زیان بار و ویرانگرش، دستاوردهای فراوانی داشت. غم و ناراحتی بچه‌ها به خاطر پایان جنگ نبود. احساس می‌کردیم دیگر آن همه فضیلت، معنویت و شور جهادی، الهی و انقلابی به پایان رسیده است.»

› @Sooremehr
27 viewsedited  15:39
باز کردن / نظر دهید
2022-07-18 16:43:39
هدیه‌دادن بهترین راه ثبت خاطرهٔ خوب از اعیاد در ذهن بچه‌هاست و قصه‌ها بهترین انتخاب هستند.

کتاب «شیری که سلام کرد» روایتی از شیوه و رفتار امیر‌المؤمنین علی(ع) با حیوانات و برای گروه سنی بالای ده سال است.

› @Sooremehr
31 views13:43
باز کردن / نظر دهید
2022-07-18 09:50:16
«عید غدیر، عید امامت و ولایت بر شما مبارک.»

قوِّت قلب و تواناییِّ جانم از علی است
راحت و خواب و خور و روح و روانم از علی است

نور چشم، آرام جان، نُطق و بیانم از علی است
کام دل، آسایش هر دو جهانم از علی است

..
چون تویی در هر دو عالم مقصد و مقصود من
گر بکویت سر بیفشانم، چه غم دارم دگر؟

- پر از مهر خوبان، محمد سامانی.

› @Sooremehr
40 viewsedited  06:50
باز کردن / نظر دهید
2022-07-14 19:19:27
«مهاجر سرزمین آفتاب» به روایت مژده لواسانی؛

خانم سبا بابایی با نام ژاپنی «کونیکو یامامورا»، که به تازگی از بین ما رفتند، تنها مادر ژاپنی بود که فرزندش در دفاع‌مقدس شهید شد.

کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» روایت خاطرات ایشان است.
› @Sooremehr
33 views16:19
باز کردن / نظر دهید
2022-07-14 17:29:25
گزارش نشست نقد و بررسی کتاب «برده سور»؛ با حضور کیانوش گلزار راغب و محمد رحمانی.

«برده‌سور»، بعد از «شُنام» و «عصرهای کریسکان»، جلد پایانی سه‌گانه‌ای است که جنایات کومله را روایت می‌کند.
این کتاب قصهٔ تنها بازماندهٔ جمعی هشت‌نفره است که سال ۵۹ به‌دست کومله اسیر شدند.

› @Sooremehr
39 viewsedited  14:29
باز کردن / نظر دهید
2022-07-13 16:56:03
به‌بهانهٔ سال‌روز عملیات رمضان:

کتاب «ضربت متقابل» روایتی مستند از کارنامهٔ عملیاتی لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) در نبرد رمضان از تیر تا پایان شهریور ماه ۱۳۶۱ است.

بخشی از تصاویر درج شده در کتاب.

› @Sooremehr
36 views13:56
باز کردن / نظر دهید
2022-07-13 09:03:07
برشی از کتاب:

روزهای آخر حیات ظاهری «شهید شیرین صفوی» خیلی برهمکاران سخت گذشت. به رغم همه تلاش‌هایی که برایش انجام دادیم، متأسفانه حالش بدتروبدتر می‌شد.
روزی یکی از خانم‌های همکار اورژانس آمده بود بخش ما و به فیزیوتراپی‌تنفسی او کمک می‌کرد. نفس‌های خانم صفوی رو به شماره بود و تیم‌پزشکی چاره‌ای جز لوله‌گذاری تنفسی برای او نمی‌دید.
طنین صدای آن خانم همکار اورژانس را تا آخر عمر هیچ‌وقت فراموش نخواهم کرد؛ با یک دنیا تمنا و التماس به خانم صفوی می‌گفت:
«شیرین، تو را به خدا نفس بکش...نفس بکش...»
با اشک می‌گفت و التماس می‌کرد...
فراموش نخواهم کرد...

- آب‌پرتقال در کربلای ۵، مهدی عجم.

› @Sooremehr
38 views06:03
باز کردن / نظر دهید
2022-07-12 11:38:55
به‌بهانهٔ روز «عفاف و حجاب»؛

برشی از کتاب «پوشش اسلامی؛ چالش‌ها و راهکارها با رویکردی به مهندسی‌فرهنگی» به قلم حسن بنیانیان:

مطالعات جامعه‌شناسان نشان می‌دهد که این درست است که با تلاش آگاهانه برای تغییر و یا تقویت اعتقادات و باورهای افراد می‌توان منتظر بود که با تغییر ارزش‌های ذهنی و علایق درونی فرد، رفتار مورد نظر از او سر بزند. اما به دلیل جامعه‌پذیری افراد(socialization) و تأثیری که از محیط خود می‌پذیرند، در بسیاری از موارد با پذیرش رفتاری خاص و تائیدی که عناصر موجود در محیط از آن رفتار خاص می‌کنند، فرد رفتارکننده تشویق می‌شود و با تکرار آن، به تدریج تلاش می‌کند با دست‌کاری ناخودآگاه ذهن خود، نظام اعتقادی و ارزشی خود را با آن رفتار هماهنگ کند. به همین دلیل، ادگار شاین که از صاحب‌نظران معروف در بحث فرهنگ سازمانی است، در کتاب خود این مدل را با فلش‌های رفت و برگشتی به صورت یک نظام معرفی می‌کند.
همین پدیده رفت و برگشتی است که در فعالیت‌های فرهنگی، لزوم تلاش آگاهانه برای تحول در نظام اعتقادی فرد را با آماده‌سازی و همراه‌سازی محیط برای تحول ضروری می‌سازد.

› @Sooremehr
41 views08:38
باز کردن / نظر دهید
2022-07-12 09:22:21
برشی از کتاب:

سال ۱۳۷۱، یک روز که در بیمارستان شهدای تجریش مشغول کار بودم، از کارخانه سیماچوب کرج تلفن زدند و گفتند یکی از کارگران دستش قطع شده است.
گفتم: «زود بیاورید!»
گفتند: «چطوری بیاوریم؟»
گفتم: «چون مسیر طولانی است، دست را در کیسه و کیسه را در ظرف یخ بگذارید و سریع برسانید به تهران!»
بعد از یکی دو ساعت، دیدیم دست را در یک کیسه و در سطل یخ، با یک پیکان آورده‌اند. اما مصدوم را نیاوردند.
پرسیدم: «خود مصدوم را چرا نیاوردید؟»
گفتند: «منتظریم آمبولانس بیاید، او را بیاوریم.»

- شرح درد اشتیاق، راحله صبوری.

› @Sooremehr
40 views06:22
باز کردن / نظر دهید