Get Mystery Box with random crypto!

کتاب خوب بخوانیم

لوگوی کانال تلگرام sooremehr — کتاب خوب بخوانیم ک
لوگوی کانال تلگرام sooremehr — کتاب خوب بخوانیم
آدرس کانال: @sooremehr
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 628
توضیحات از کانال

📡 کانال رسمی انتشارات سوره‌مهر
sooremehr.ir
سوره مهر را در شبکه‌های اجتماعی، با نشانی زیر دنبال کنید:
› @Sooremehr_pub ✨

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2022-07-27 11:41:49 -

برشی از کتاب:

این درگیری سنگین و محاصره مرگبار برای نیروهای مجاهدین خلق با درایت شهید صیاد موجب توقف سازمان در همان نقطه شد ولی شکست کامل و قطعی و کمر شکن وقتی رخ داد که نیروهای سپاه و ارتش نیز از دیگر مناطق، خود را به صحنه درگیری و عملیات «مرصاد» رسانده و با شکست قطعی سازمان، شروع به تعقیب فراری‌های آن نمودند.

شهید صیاد در این باره گفته است:
«نیروهای سپاه هم از خوزستان بعد از ۲۴ ساعت، رسید. نیروهای ارتش هم از محور ایلام آمد. حال باید حساب کنید از گردنه «چهار زبر» تا گردنه حسن آباد، ۵ کیلومتر طولش است. همه این‌ها محاصره شدند ولی هرچی زده بودیم، باز جایش سبز شده بود. بعد از ۲۴ ساعت با لطف خداوند، اینان چه عذابی دیدند... بعضی از آن‌ها فراری می‌شدند توی این شیارهای ارتفاعات، که شیارها بسته بود، راه نداشت، هرچه انتظار می‌کشیدیم، نمی‌آمدند. می‌رفتیم دنبال آن‌ها، می‌دیدیم مرده‌اند. این‌ها همه سیانور خوردند، خودشان را کشتند. توی این‌ها، دخترها مثلاً فرماندهی می‌کردند. از بیسیم‌ها شنیده می‌شد: زری، زری! من بگوشم. التماس، درخواست، چه بکنند؟ اوضاع برای آن‌ها خراب بود. ما دیدیم این‌ها هم منهدم شدند... بعد گفتیم، برویم دنباله این‌ها را ببندیم که فرار نکنند.... حدود یکی دو گردان نیرو را من توی گردنه پاتاق پیاده کردم و راه را بر آن‌ها بستم که فرار نکنند. برگشتیم....به هرحال خداوند متعال در آخر این روز جنگ یا عملیات «مرصاد» به آن آیه شریفه، عمل کرد. که خداوند در آیه شریفه می‌فرماید: «با این‌ها بجنگید، من این‌ها را به دست شما عذاب می‌کنم و دل‌های مؤمن را شفا می‌دهم و به شما پیروزی می‌دهم.» و نقطه آخر جنگ با پیروزی تمام شد که کثیف‌ترین و خبیث‌ترین دشمنان ما (منافقین) در اینجا به درک واصل شدند و پیروزی نهایی ما، یک پیروزی عظیمی بود.»

در این عملیات، تعداد بسیار زیادی از نیروهای سازمان کشته شدند، چنان‌که شهید صیاد در جایی دیگر گفته بود:
«از شب ورود این‌ها تا آخر به درک واصل شدنشان بین گردنه چهارزبر... حضور داشتم. یک دفعه دیدم منافقین پلید... حالا صد تا صد تا از کشته هایشان پشته درست می‌شود به دست ما.»

- جلد اول مجموعهٔ آنچه گذشت: مروری بر تاریخچه و تفکرات سازمان مجاهدین خلق، وحید خضاب.

@Sooremehr
69 views08:41
باز کردن / نظر دهید
2022-07-27 10:56:23
پنجم تیرماه سال‌روز عملیات غرورآفرین مرصاد در سال ۱۳۶۷ است. عملیاتی که در آن توهم فتح ۴۸ساعتهٔ تهران به‌دست گروهک تروریستی منافقین فروریخت.

کتاب «مروری بر تاریخچه و تفکرات سازمان مجاهدین خلق»، نوشته وحید خضاب، که جلد اول از مجموعه «آنچه گذشت» است به موضوع سازمان مجاهدین خلق و عملکردشان در تاریخ انقلاب اسلامی پرداخته است.

› @Sooremehr
61 viewsedited  07:56
باز کردن / نظر دهید
2022-07-24 14:46:13
35 views11:46
باز کردن / نظر دهید
2022-07-24 13:26:20
مراسم رونمایی از کتاب «شرح درد اشتیاق» در روز پنجشنبه، ۳۰ تیرماه، در حوزۀ هنری برگزار شد.
این کتاب خاطرات پزشکان تیم اضطراری جنگ را از دید دکتر ظفرقندی روایت می‌کند.

در این ویدیو می‌توانید خلاصه‌ای از این مراسم را ببینید.
› @Sooremehr
37 viewsedited  10:26
باز کردن / نظر دهید
2022-07-24 11:41:07
-
برشی از کتاب:

هنوز غروب نشده بود. معجزه زنده ماندنم، در ذهنم می‌آمد و می‌رفت. من هم می‌بایست شهید می‌شدم؛ اما نشده بودم. حال عجیبی داشتم. در این فکر بودم که چقدر به پایان خط نزدیک بودم. چیزی نمانده بود که مرگ، مرا در آغوش گیرد. احساس کردم باید کاری کنم. در گوشه‌ای از چادر دسته نشستم و وصیت‌نامه نوشتم. این، دومین وصیت‌نامه‌ام بود. اولى لابد هنوز در کمد خانه‌مان بود. این دومی، عرفانی و معنوی‌تر از آب درآمد. هنگام نوشتن، مدام لحظات شهادت دوستانم، جلوی چشمانم بود؛ از نگاه معصوم حمید صبوری نزدیک شهادتش تا انبوه شهدای دژ و جزیرہ شلحه.
آن شب، شام غریبان شهدای گردان بود. بعد از نماز مغرب و عشا در حسینیه، برای شهدا مجلس ختم گرفتیم و مداح گردان برای شهدا روضه خواند. شب تلخی بود شام غریبان کربلای شلحه!

- بچهٔ بازارچه، خاطرات حمید قاسمی.

@Sooremehr
45 views08:41
باز کردن / نظر دهید
2022-07-22 13:14:21 -


برشی از کتاب:

غروب هجدهم مهر، عبدالله و محمود پيش من آمدند و گفتند ننه و آقا شنيده‌اند تو شهيد شدی، خيلی بی‌تابی می‌كنند، بيا برويم سری به آن‌ها بزنيم.
گفتم:
«نمی‌توانم این‌جا را ول کنم.»
عبدالله گفت:
«الآن می‌رویم، آخر شب برمی‌گرديم.»
خجالت می‌كشيدم بگويم می‌خواهم بروم به خانواده سر بزنم؛ حتی از خودم خجالت می‌كشيدم. بی‌صدا، بدون آن‌که به کسی بگویم سوار ماشین شدم. رسول را هم كنار مسجد جامع پيدا كرديم. از غلامرضا خبري نداشتيم، من و عبدالله و رسول و محمود به‌طرف آبادان حرکت کردیم...
به خانه خواهرم رسیدیم. مادرم تا ما را ديد غش كرد. خواهرم آب روی صورتش پاشید، گفت:
«ننه‌جان، حالا که بچه‌ها آمدند، بلند شو.»
پدرم صبوری می‌كرد، با همان لحن صبورانه، مادرم را دلداری می.داد. لباس‌های‌مان كثيف و درب‌وداغان بود. مادرم کمی که حالش جا آمد، ‌گفت: «مثل بچگی‌های‌تان باید شما را حمام کنم.»
یک تخت چوبی توی حياط بود. یکی‌یکی لباس‌های‌مان را در آورد، روی تخت نشاند، دامادمان با سطل از نهر آب می‌آورد و به دستش می‌داد، با پودر رخت‌شویی سر و بدن ما را شست و لیف کشید. خجالت می‌كشيديم. عين بچه‌های كوچک روی تخت نشستيم، گفتيم بگذار دل ننه راضی شود. وقتی همه ما را حمام کرد، گفت:
«آخی، دلم خنک شد، راحت شدم.»

- پسرهای ننه عبدالله؛ خاطرات محمد نورانی، سعید علامیان.

› @Sooremehr
20 views10:14
باز کردن / نظر دهید
2022-07-22 13:12:28
نام محمد نورانی با مقاومت خرمشهر گره خورده و اسم او همیشه کنار محمد جهان‌آرا، سید عبدالرضا موسوی، صالح موسوی، احمد فروزنده و دیگر مدافعان خرمشهر می‌آید.

کتاب «پسرهای ننه عبدالله» خاطرات او از تولد تا آزادی خرمشهر را در بر می‌گیرد.
مطالعه این خاطرات، مخاطبان را با گوشه‌هایی از فرهنگ بومی خوزستان، به‌ویژه آبادان و خرمشهر، تاریخچه‌ای از وقایع دوران انقلاب و پس از پیروزی انقلاب آشنا می‌کند.
› @Sooremehr
18 views10:12
باز کردن / نظر دهید
2022-07-20 13:59:42
برشی از کتاب:

در پیرانشهر کولبران بیشتر لوازم آرایشی، پوشاک، اسباب‌بازی و پارچه وارد می‌کنند. اما تجارت مشروب، پُرسودتر است. خریدار اصلی ایرانی یک سرباند برای قاچاق مشروب دارد. سرباند، «کاروانچی» استخدام می‌کند. کاروانچی‌ها چندين رأس اسب و قاطر دارند. سرباندها که یافتن‌شان تقريباً سخت و ناممکن است، به کاروانچی‌ها مختصات بار را می‌دهند. کاروانچی‌ها که فقط قاطرها و اسب‌هایشان در مرز کار می‌کنند. به ازای هر پنج رأس قاطر، یک‌نفر اجاره می‌کنند تا او مشروب را از چادری که در آن سوی مرز دایر شده، وارد کشور کند.

در این پروسه، تنها کسی که مورد تعقیب قرار می‌گیرد؛ تیر می‌خورد و کشته می‌شود، کرایه‌باری‌ها و کولبران هستند.

- یک زمستان با کولبرها، صادق امامی.

› @Sooremehr
21 views10:59
باز کردن / نظر دهید
2022-07-20 10:05:56
32 views07:05
باز کردن / نظر دهید
2022-07-19 11:02:03
-
برشی از کتاب:

اساساً یکی از خواص مهاجرت و غربت این است که نوعی از مرگ را حس می‏کنی. تمامی افرادی را که روزانه می‏دیدی، دیگر نمی‏بینی و به نوعی تغییر محل زندگی یا مرگ در جامعهٔ مبدأ می‏رسی. دقیقاً شما همانند فرایند مرگ متوجه می‏شوید چه افراد زیادی در روزهای قبل از پرواز یاد تو می‏کنند و پس از رسیدن به مقصد، کدام یک از دوستان با تماس‏هایشان پیگیر تو هستند. تعداد این پیگیری‏ها کم‏کم ریزش می‏کند و دوستان و آشنایان دیگر هر چند وقت یک بار با تو تماس می‏گیرند. تا اینکه پس از مدتی هیچ‏کس با تو تماس نمی‏گیرد؛ الّا فرشتگانی به نام مادر و پدر. فرشتگانی که شاید در کوران کارهای روزانه و هفتگی هیچ‏گاه فرصت دیدار و درد‏دل با آن‏ها را پیدا نمی‏کردی و حال پس از مرگ تو در جامعهٔ اوَلت، فقط آن‏ها هستند که برایت وقت می‏گذارند و عاشقانه پیگیر احوالاتت هستند.
در طرف دیگر، دنیای جدید پیش ‏رو پر است از تازگی. دوباره مثل سال‏های اول دبستان می‏توانی به دنبال مشترکاتت با افراد دورو‏برت بگردی تا طرح دوستی جدیدی بنا کنی.

- دماوند از برج‌های منهتن، علی حسن‌زاده.

› @Sooremehr
51 views08:02
باز کردن / نظر دهید