2021-12-26 14:45:12
قسمتی از کتاب آزمون تسلیم که در اون مایکل سینگر به کارما یوگا اشاره کرده
از فصل چهل و ششم (اینترنت و خدمات بهداشت و درمان)
این پیشنهاد ادغام برای من، خیلی ساده، فقط همان پیشامد بعدی بود. پس نیازی نداشتم به آن فکر کنم، چون میدانستم اصلاً به این ادغام با سینِتیک و یا با هر شرکت دیگری علاقه ندارم.
از کاری که الآن داشتم راضی بودم ولی من بینش و انگیزهای داشتم که در بیستسال گذشته، سوخت حرکتم بود و از نخستین روزی که این برنامۀ شگفتانگیز را نوشتم، شروع شد و حتی برای لحظهای هم فروکش نکرد. همان انگیزهای که روز و شب به من الهام میبخشید. حتی نمیخواستم چیزی بخورم یا بخوابم. بلکه مدام به سوی نوشتن و تکمیل برنامه، توزیع آن و حمایت از پزشکانی که در کارهای خود به ما اعتماد کرده بودند، هدایت میشدم.
احساس میکردم اینکاری است که زندگی از من خواسته است و من از انجام آن بسیار مفتخرم. حتی ذرّهای از تمرکز اوّلیۀ خود و یا آن تمایل ژرف برای جستوجو در حالتهای عمیق درونی را از دست نداده بودم.
این تسلیم به زندگی، راه من برای درک خود و بدون هیچ شکی، راه درستی برای اینکار بود.
من بر اساس خوشایندها یا ناخوشایندهایم زندگی نمیکردم. عبور آن نوع افکار از ذهنم از مدتها پیش متوقف شده بود، چون برای انجام کاری که زندگی از من میخواست، سرم بسیار شلوغ بود.
این والاترین حالتِ کارما یوگاست.
من زندگیام را به جریان کائنات، به جهان هستی، واگذار کرده بودم و او نهتنها این زندگی را گرفته بود بلکه در این راه، من را هم در کام خود فرو برده بود.
اصلاً به اینکه چه برایم پیش خواهد آمد، اهمیتی نمیدادم. فقط شرکت، کارمندهایش، پزشکان و بیشتر از همه جریانِ شگفتانگیزی که هر تپش قلبم را هدایت میکرد، برایم مهم بودند.
https://t.me/thegoldenkey
186 viewsKatayoun Zand, 11:45