2021-08-02 04:54:47
راستی تو اسکله که بودم به یه ناخدا گفتم دنبال کار میگردم،در مورد صیادی ازش پرسیدم. آب رفته بود پایین و ساعتی گذشتو با اهنگو فایل ها ذهنمو منحرف کردم که خیلی حساب و کتاب نکنه واسم …
هدفونو از گوشم در اوردم صدای آهنگی میومد پشتمو نگاه کردم دیدم یه دختری نزدیک چادرم نشسته و داشت با “کوزه” اهنگ میزد بعد چند دقیقش یه پسر جوون اومد به من نگاهو یه سلام کردو رفت کنار دختر از کولش یه ” هندپن”دراوردو شروع کرد با اون کوبیدن ، یه اقای دیگه هم اومدو ساز دهنی داشت با هم چنتا آهنگ ملو و باحال اجرا میکردن…
خیلی خوب بود … میکس اون موزیک با غروب خورشید … واقعا واقعا زیبا … نمیتونم با جملات بگم…
من تنها بودم … به خودم اومدم ، خدا در غالب اون افراد اومد پیش من… به دلم جاری شد مهدی اقا شاد باش ما هستیم…
واقعا اومدن اونا خیلی عجیب بود واسم …
بعد اجرا و موقع رفتن ازشون تشکر کردمو پرسیدم چی شد اومدین اینجا ، و پیش من ؟؟
پسره گفت نمیدونم !!! دختره خندید !!! اون یکی دیگه هم چیزی نگفت !! خیلی عجیب بودن ، بعد سه تایی از هم جدا شدنو رفتن هر کی طرفی .. !!!!
تو شوک و شکر گذاری بودم… شب شد ، تاریک شد ، زودی خوابیدم بدون اینکه چیزی بخورم…
نجواها صداش خیلی زیاد بود، واضح میشنیدم حالا که چی ؟؟اومدی جزیره که چی بشه ؟؟
ساعتای دوازده شب با کوبش موج به صخره ها از خواب پریدم ، زیپ چادرو باز کردمو الله اکبر … ماه شب چهارده واقعا واقعا واقعا زیبا…
نمیتونم با جملات بگم … یکم سرد بود ، گفتم خدایا قدم بعدی رو بهم بگو ، و سری مکالمه دیگه که الان رو مدار تایپ کردنش نیستم…
بهم گفته شد برو قشم ، پارک زیتون … به خداوندی خدا عینا همینو شنیدم ، به دلم جاری شد … من تا بحال قشم نیومده بودم … فقط یک بار اسم این مکانو شنیده بودم… بعدش نجوا ها اومد !! الله اکبر الان که دارم میتایپم موهام سیخ شد…
گفت بری قشم که چی بشه ؟؟ حسمو بد کرد ، حس اواره ها بهم دست داده بود. خلاصه خوابیدم. صبح که پاشدم تو ستاره قطبیم (که تمرین معروفِ دوره 12 قدم هست) نوشتم خدایا ازت ممنونم که امشب یک جای گرم و نرم میخوابم…
واقعا واقعا داشتن و تجربه خوابیدن یک جای نرم حالا نه تخت ، یه جایی که حداقل رطوبت و سنگ و خاک نباشه و در امان باشی از سرما و گرما نعمتیه که ….
هیچ وقت اینجوری دلم نخواسته بود زیر یک سقف یا تو خونه باشم . تو ستاره قطبیم نوشتم خدایا کمکم کن ناامید نشمو بر نگردم مشهد … و چن مورد دیگه…
الله اکبر ، غروب ماه شب چهارده و طلوع خورشید خیلی زیبا بودو برای اولین بار تونستم این لحظه رو با میکس موج های ساحل قیل جزیره هنگام ، ببینم…
چادرمو جم کردم ،صبونه خوردم ، یک بار دیگه رفتم تو دریا ، هوا کاملا روشن شدو که از اب اومدم بیرونو با بطری اب معدنی دوش گرفتمو لباس پوشیدم
پیاده زدم به سمت روستای هنگام جدیدو رسیدن به اسکله … بماند که چه هدایت هایی صورت گرفتو باز دستان خدا شگفت زدم کرد …. بماند که چطور رسیدم قشم و بلاخره پارک زیتون، تا راننده خواست پیادم کنه بخدا یک هویی از دهنم دراومد منو جای “غواصی “پیاده کن
گفت میخای بری کلوپ غواصی ؟
گفتم اره همونجا!! من اصـــــــــــــــلا نمیدونستم اونجا کلوپ و کالجی هم هست ….
ته دلم گفتم خدا منو به مسیر های درست ، انسان های درست هدایت میکنه و مستقیم اومدم سمت ساحل
از یه نفر پرسیدم اینجا کجا غواص ها هستن ؟؟!
هیچ ذهنیتی ازونا و مکان حضورشون نداشتم… یه ساختمون بهم نشون داد و رفتم سمتش …
یه اقا جلو درب پشتیش بود ، یونی فرم مخصوصی که عکس دریا وماهی روش بود پوشیده بود ، حسم گفت بهش بگم :من دنبال کار میگردم و گفتم…
ینی تصمیمم این بود به هر الهامی که بهم میشه عمل کنم و کلا نجوا ها رو آفلاین کردم
گفتم اصلا میخام ببینم تهش چی میشه …
اون اقا (که الان یکی از همکارای عزیز من شده ) گفت بله ، نیرو میخایم تشریف ببرید پذیرش و با مدیریت صحبت کنین !!!!
الله اکبر الله اکبر رفتم داخل بعد سلام ، گفتم برای کار خدمتتون رسیدم
گفت کسی شما رو معرفی کرده ؟؟با اقای فلانی هماهنگ کردین ؟؟
گفتم خیر من با خدای ایشون هماهنگ کردم و هدایت شدم به اینجا …
تعجب کردن و خندید … گفت چن لحظه صبر کنین … رفت اون پشت ، اتاق مدیریت …
تو همین فی ما بین یک مانیتور بزرگ جلوم روشن بود که از تصاویر زیر دریا و غواص ها پخش میکرد، محو اون تصویر شده بودمو میگفتم خدایا منم میخام تجربش کنم
منم میخام … خدایاشکرت …
اون خانم اومد بیرون متوجه شدم یه اقا هم درب کنار بعدش اومد پشت من …
گفت کسی شما رو به ما معرفی کرده ؟ گفتم نه ، حقیقتا من دنبال کار بودم و از خدا خواستم و به دلم افتاد بیام اینجا…
خندید و گفت بله ما دنبال نیرو هستیم ، منم خندیدم و گفتم پس من در خدمتم
مختصرا سوابق و مدارکمو توضیح دادم ، اون گفت این تخصص ها بکار ما نمیاد ، سریع گفتم اشکالی نداره ، هر کاری باشه من انجام میدم
4.3K viewsMaryam Shayesteh, 01:54