Get Mystery Box with random crypto!

آینده (عباس عبدی)

لوگوی کانال تلگرام abdiabbas — آینده (عباس عبدی)
موضوعات از کانال:
محمد
شهاب
براي
پزشکیان
آدرس کانال: @abdiabbas
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 26.53K

Ratings & Reviews

1.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 77

2022-10-04 23:21:57
4.9K views20:21
باز کردن / نظر دهید
2022-10-04 23:21:54
5.3K views20:21
باز کردن / نظر دهید
2022-10-04 23:21:50
4.8K views20:21
باز کردن / نظر دهید
2022-10-04 21:24:57 مخاطب کیست؟

اعتماد ۱۲ مهر ۱۴۰۱

عباس عبدی

روزنامه «جوان» در نقد یادداشت بنده با عنوان «شیر گاز را ببندید!» که در نقد رفتار نواصول‌گرایان با اصلاح‌طلبان بود مطلبی نوشته که در بخشی از آن آمده است که:

«آقای عبدی مثل بسیاری از ادعاهایش، بدون سند، بدون حقیقت‌یابی، بدون منطق روشن، فقط با تکیه بر تکنیک‌های موهن رسانه‌ای که می‌گویند «یک دروغی را طرح کن تا برخی نکات با آنچه در تأیید یا تکذیب آن گفته می‌شود، نمایان شود»، دروغ شاخداری را مطرح کرده که این جماعت (درست مثل مربی‌های عصبانی فوتبال) خودشان پرچم را آتش می‌زنند!
کم‌ترین چیزی که می‌توان از این سخنان عبدی استنباط کرد این است که آتش‌زدن پرچم برای او امری معمولی و شدنی و وسیله‌ای قابل توجیه برای اهداف است و بر این اساس کافر همه را به کیش خود پندارد.
آقای عبدی پرگویی را کنار بگذار. اگر یک جوان غفلت‌خورده با این تحلیل‌های تخیلی تو به خیابان بیاید و خون کسی ریخته شود، در دنیای دیگری که شاید به آن باور داشته باشی، مثقال ذره‌ای از شر را هم خواهند دید و محاسبه می‌کنند.»

جهت اطلاع آقایان محترم چند نکته را متذکر می‌شوم.

۱ـ اصولاً بنده آن قدر بیکار نیستم که برای جوانانی بنویسم که اصلاً نمی‌دانند «اعتماد» چی هست؟ روزنامه است یا خوردنی یا پوشیدنی؟ به برکت سیاست‌های آقایان، جوانان امروز دیگر عباس عبدی را نمی‌شناسند، سهل است که افراد بسیار مشهورتر از او را هم نمی‌شناسند. حاضرم با شما شرط ببندم که از هر صد نفرشان یکی نیز نام مرا نشنیده باشد، آن یکی هم اهل خواندن روزنامه‌های رسمی که در این کشور منتشر می‌شود نیست.

۲ـ به علاوه اگر بر فرض بعید، یکی هم پیدا شود که مطالب مرا بخواند، یا مرا متهم به ماله‌کشی می‌کند یا اگر محتوا را قبول داشته باشد، به طور عادی وارد این جریانات نخواهد شد، چون کسی که مطالب مرا بخواند، برخلاف نویسنده «جوان» آن قدر متوجه می‌شود که بفهمد رویکرد من در سیاست نه فقط موافق این رفتارها نیست که مخالف آن است.

کسانی که در این رفتارها شرکت می‌کنند، محصول نظام آموزشی، ‌تربیتی و رسانه‌ای و فرآیندهای سیاسی شما هستند، آن اندازه شهامت داشته باشید که این را بپذیرید.

۳ـ ایراد اساسی به آقایان نواصول‌گرا همین است که خود را کلیددار بهشت و جهنم می‌دانند، و هر کسی را از موضع پیامبری توصیه به تقوا و ترس از آخرت می‌کنند، ولی هیچ نگاهی به رفتار و کردار خودشان نمی‌کنند که چگونه خشم و کینه جوانان و مردم را برانگیخته‌اند.

واقعاً از عجایب روزگار است که یک مجموعه سیاسی با انحصار کامل ثروت، قدرت، رسانه، منبر و نهادهای آموزشی، تا این اندازه مسئولیت‌ناپذیر باشد که بخواهد برای یک یادداشت روزنامه با تیراژ اندک این اندازه خط و نشان بکشد.

۴ـ من پیشنهادی برای آخرت شما ندارم، چون در ذهن شما نیستم که بدانم آیا اعتقادی دارید یا خیر؟ خودتان می‌دانید و خدایتان. ولی برای این دنیا توصیه دارم. آن هم توصیه‌ای مشفقانه. سعی کنیم هنگامی که قلم را برمی‌داریم و می‌نویسیم، چیزی بنویسیم که اقلاً تعدادی از افراد مخالف و منتقد نیز بر منطق و انصاف ما در قلم صحه بگذارند.

قلم را نفروشیم. نمی‌خواهم بگویم که رضایت خاطر خالق را به دست آوریم، چون چنین توصیه‌ای بسیار خودخواهانه است، ولی رضایت وجدان را که می‌توان معیار گرفت.

۵ـ یکی از مخاطبان اصلی یادداشت‌های بنده، فعالان اصول‌گرا هستند. همیشه به گونه‌ای می‌نویسم که شما و دوستانتان نیز آن را بخوانید، و حداقل اگر موافق آن نباشید دشمنی و کینه نیز ایجاد نکند، و گمان می‌کنم که این هدف‌گذاری درستی است.

ولی به نظرم مخاطب نوشته روزنامه جوان من نیستم، بلکه مجموعه اصول‌گرایانی است که یادداشت‌های مرا منصفانه می‌خوانند و حتی با آن همراهی می‌کنند، نوشته مزبور فقط تهدید نویسنده اعتماد نیست، بلکه هدف اصلی آن تهدید اصول‌گرایان مخاطب است.

۶- در مورد نقد هم دو‌ نکته را تقدیم می‌کنم. برای نقد بهتر است ابتدا مطلب مرا بیاورید بعد هر چه خواستید بگویید چون همه آنچه که به من نسبت دادید خلاف است.

بعلاوه برای کسی که در روزنامه می‌نویسد شایسته نیست از کلمات زشت استفاده کند. چنین کلماتی بیش از این که مرا ملکوک کند نویسنده را بی‌اعتبار و ناسزاگو معرفی خواهد کرد. به نظرم مخاطبان شما هم چنین توصیه‌ای را کرده‌اند.

اگر می‌توانستید این دو شرط را رعایت کنید قطعا از نوشتن این یادداشت پشیمان می‌شدید، زیرا چیزی برای گفتن نداشتید.
https://t.me/abdiabbas
1.4K views18:24
باز کردن / نظر دهید
2022-10-03 10:30:10
2.6K views07:30
باز کردن / نظر دهید
2022-10-03 10:30:07
2.7K views07:30
باز کردن / نظر دهید
2022-10-03 10:30:03
2.7K views07:30
باز کردن / نظر دهید
2022-10-03 07:45:58 نظام آموزشی ورشکسته

اعتماد ۱۱ مهر ۱۴۰۱

عباس عبدی

آقای رییسی در سازمان ملل و در اجلاس تحول آموزشی این سازمان که با همکاری یونسکو برگزار شد، ضمن نقد سند ۲۰۳۰ یونسکو اظهار داشت:

«ما نسبت به قرائت نهادهای بین‌المللی از تاریخ معاصر جهان و صورت‌بندی مسائل آن نقد بنیادین داریم. اگر آرمان ما ایجاد زندگی شایسته و جهان امن است باید از خوانش‌های یک سویه اجتناب شود و بر نقش‌آفرینی همه طرف‌ها در قالب رویکردهای چندجانبه‌گرایانه تاکید شود....جمهوری اسلامی ایران بر این اساس، سند تحول بنیادین آموزش و پرورش خود را با ابتناء به فلسفه تربیتِ ایرانی- اسلامی و بدون اتکا به رویکردهای تک بعدیِ سکولارِ موجود در سند ۲۰۳۰ تدوین کرده است. از منظر کیفیت نیز در نظام آموزشی جدید ایران، چرخش از نظام حافظه‌محور به نظام متکی بر پژوهش، ‌خلاقیت، مهارت‌آموزی و تعهد به تربیت و ارزش‌های فرهنگی و دینی را هدفگذاری نموده است.»

بیان این سخنان نیازمند پشتوانه تحقیقی است. اگر ممکن است برای ما که در ایران هستیم و آموزش عمومی کشور را یکی از پرمسأله‌ترین موضوعات جامعه می‌دانیم، یک نقد مکتوب و دقیق از سند ۲۰۳۰ بعلاوه مستندات ادعای فوق را منتشر کنید. البته نقدی علمی و چارچوب‌دار، که همراه با کلی‌گویی نباشد. هم‌چنین گزارشی دقیق از دستاوردهای آموزشی ادعایی مبتنی بر سند تحول بنیادین آموزش و پرورش ایران ارایه کنید.

باید صریح گفت؛ آنان که امروز در خیابان معترضند و با تعبیر رسمی اغتشاش‌گر معرفی می‌شوند، برخلاف نسل قبل، نه تنها خودشان، بلکه پدر و مادرشان نیز در همین نظام آموزش دیده‌اند. شما که این همه روی خانواده انگشت می‌گذارید، توجه باید کنید که اتفاقاً نظام آموزشی ایران خانواده را تخریب کرده است. نوشتن برنامه راهبردی و ردیف کردن کلمات و جملات زیبا، هیچ مشکلی از آموزش را حل نمی‌کند. اگر حل می‌کرد، الآن باید بهترین جامعه را می‌داشتیم، چون به اندازه کافی سندهای زیبا و با جملات زیباتر داریم، خروجی این نظام آموزشی، همین است که می‌بینیم.

شاید بتوان گفت جوهره نظام آموزشی کشور، دیندار کردن جوانان است. در مقابل، قطعاً می‌توان گفت، کمترین موفقیت نظام آموزشی در همین حوزه است، بالاتر از این ادعا هم وجود دارد، نه فقط موفقیت نداشته که شکست فاحشی در دیندار کردن جوانان داشته است. چرا؟ یک بخش آن به حوزه عمومی جامعه و سیاست برمی‌گردد که محل بحث کنونی نیست، ولی یکی از علل اصلی دور شدن جوانان از دینداری، نظام و سیاست‌های آموزشی است.

رویکرد دیندار کردن مردم براساس آموزش ساده‌لوحانه است. ریاضیات و فیزیک و فلسفه و علوم اجتماعی را می‌باید آموزش داد، ولی آموزش، راه اصلی دینداری نیست. این به معنای نفی آموزش دین نیست، بلکه فرعی بودن آن است. اثبات این ادعا چندان سخت نیست. ما برای آنکه به کسی ریاضی آموزش دهیم، نیازی نداریم که او به ریاضیات اعتقاد قبلی و قلبی داشته باشد. از کسی که وارد کلاس ریاضی می‌شود نمی‌پرسند که به ریاضیات عقیده دارد یا خیر؟

ولی آیا تا به حال دیده‌اید که کسی را برای آموزش به حوزه علمیه راه دهند، که مسلمان نیست یا اعتقادی به خدا و پیامبر و شرعیات و... نداشته باشد. لازمه یادگیری فقه این است که خیلی از چیزهای دیگر را پیش‌تر قبول داشته باشی و الا چه اهمیتی دارد که کیفیت نماز خواندن را یاد بگیرید. پس آموزش دینداری تا زمانی که مبتنی بر محفوضات و موجه کردن اعتقادات باشد، مشکلی را حل نمی‌کند. مثل آن است که یک مسیحی یا بودایی مطالب کلاس‌های دینی ما را یاد بگیرد و با نمره ۲۰ قبول شود. آیا او دیندار و مسلمان خواهد شد؟

این نوع آموزش هیچ دردی از دانش‌آموز را حل نمی‌کند، جز اینکه او را خسته‌تر و منزجرتر می‌کند. آموزش واقعی دینداری در متن جامعه دیندار و با رضا و رغبت فرد معنا دارد. نظام آموزشی ایران نه فقط در این هدف که در سایر هدف‌های خود نیز با شکست مواجه شده است. حتی اگر در جایی هم موفق شده و نخبگانی را آموزش داده؛ قادر به حفظ آنان نبوده و مفت و مجانی آنان را به سرزمینی صادر کرده که دشمن خود معرفی می‌کند.

ای کاش آقای رییسی دستور می‌داد که نتایج گزارش رسمی فرهنگستان علوم در اختیارشان می‌گرفت تا نتایج تاسف‌بار آزمون‌های جهانی دانش‌آموزان ایرانی را بدانند. ۳۲ درصدشان زیر شاخص فقر آموزشی است، این رقم در سطح بین‌المللی فقط ۸ درصد است. در این باره ۵۰ کشور از ۵۸ کشور وضعشان بهتر از ما است. رتبه ایران در شاخص جهانی دانش، پایین است، و در حال پایین رفتن نیز هست. سهم آموزش و پرورش از تولید ناخالص داخلی و نیز بودجه دولت بسیار کمتر از میانگین جهانی است.

اینها موارد قابل سنجش است؟ اگر به امور کیفی و مشکلات آموزگاران و رفتارهای دانش‌آموزان پرداخته شود، وضعیت ناامیدکننده‌تر هم خواهد شد. امیدواریم سخنرانی‌های مسئولین مستند به شواهد و آمار و منطقی و مستدل باشد.
4.8K views04:45
باز کردن / نظر دهید
2022-10-02 07:40:35 شیر گاز را ببندید!

اعتماد ۱۰ مهر ۱۴۰۱

عباس عبدی

مایه سیاست، قدرت است، قدرت و نه زور. البته در مواردی این دو به یکدیگر نزدیک می‌شوند، ولی هیچ گاه یکی نمی‌شوند. قدرت ابعاد گوناگونی دارد، که زور فقط یکی از این ابعاد است. قدرتی که به زور تقلیل پیدا کند، نه تنها بسیار خطرناک است، بلکه به سرعت میرا و رو به زوال خواهد بود، و به ابتذال کشیده می‌شود. زور عجزی است که لباس قدرت را پوشیده است، و فارغ از هر گونه چارچوب اخلاقی، چشم بسته و از روی استیصال به این طرف و آن طرف شاخ می‌زند.

سال‌ها پیش یک آگهی تبلیغاتی تلویزیونی بود که پدر خانواده کنار پسر ده ساله‌اش نشسته بود که ناگهان بوی نامطبوعی به مشام او می‌رسد، یک باره پس‌گردنی محکمی به پسر می‌زند که چرا بی‌ادبی کرده و از خود چنین بویی را خارج کرده.

در همین لحظه شخصیت اصلی این تبلیغ یعنی آقای ایمنی وارد می‌شود و می‌گوید که شیر گاز باز مانده، بچه بی‌گناه است. این سیلی زدن به بچه بی‌گناه که حتی قدرت دفاع از خود را ندارد، لازمه آن نابخردی و ناآگاهی است. این همان تقلیل یافتن قدرت همه‌جانبه پدر به زور نابخردانه او است.

ماجرای واکنش‌های جامعه نسبت به مرگ مهسا امینی و سپس واکنش نواصول‌گرایان تندرو مثل رفتار همان پدر ناآگاه و خشن است. نمونه‌ای از رفتار اجتماعی که عیناً در سیاست تکرار شده است. رفتاری که جز ناآگاهی و حقارت و عجز، نشان دیگری در سیاست این مجموعه ندارد.

پس از این رویدادها بود که این جماعت در رسانه‌ها و خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها و در مجلس و یا منبر خود فغان برآوردند که همه اینها زیر سر اصلاح‌طلبان است و کلماتی را علیه آنان و معترضین به کار بردند که شایسته گویندگانش بود.

در نابخردانه بودن این اتهامات همین بس که حوادث ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ با حمایت و جرقه زدن یا دمیدن به آتش اعتراضات از سوی همین گروه از نواصول‌گرایان فوران یافت. حتی در آن زمان و به طور مشخص در سال ۱۳۹۶ بیش‌تر اصلاح‌طلبان منتقد آن رفتار بودند و اعلام موضع هم کردند، در سال ۱۳۹۸ دیگر جایی برای انتقاد باقی نمانده بود و سکوت کردند، پس چرا آن دو اعتراض در آن ابعاد شکل گرفت؟

اکنون هم به برکت سیاست‌های جاری که جامعه را غیر سیاسی کرده‌اند، اغلب این معترضین احتمالاً اصلاح‌طلبان را نمی‌شناسند، همچنان که حکومتی‌ها را هم نمی‌شناسند. این نسلی است که نهادهای آموزشی، رسانه‌ای و دینی موجود آنان را تربیت کرده است و ربطی به اصلاح‌طلبان ندارند و نه تنها آنان را نمی‌شناسند، بلکه آنهایی هم که می‌شناسند، منتقد یا حتی معترض اصلاح‌طلبان هستند. حالا چگونه می‌توان گفت که اینها در نتیجه مواضع فعلی اصلاح‌طلبان وارد این میدان شده‌اند؟

نکته مهمتر این که بسیاری معتقدند که اصلاح‌طلبان در این ماجرا به نسبت غایب هستند. اگر مشابه شخصیت‌پردازی آقای ایمنی گاز، در سیاست هم بود و به این جماعت تذکر جدی می‌داد، حداقل می‌توانستند شیر گاز را ببندند پیش از اینکه خانه منفجر شود.

این جماعتی است که اگر نمی‌ترسیدند، ادعای خدایی می‌کردند، ولی از مواجهه منطقی عاجز هستند، و تولید و انتشار چهار تا مناظره بسیار عادی را هم تحمل ندارند. اولین جاهایی را که مسدود می‌کنند، مجاری اظهار نظر و اطلاع‌رسانی است. آنان با دست‌های خود، مرجعیت رسانه‌ای را به آن سوی آب برده و دو دستی به دشمنان تقدیم کرده‌اند، حالا مدعی هم شده‌اند.

هیچ وصفی جز حقارت برای رفتار سیاسی این جماعت نمی‌توان اطلاق کرد. از یک سو کوچک‌ترین رفتاری که در میان معترضین و منتقدین خلاف ضوابط ببینند، آن را به همه آنان تعمیم می‌دهند، مثل آتش زدن پرچم، که احتمال از خودشان بودن را نباید نادیده گرفت، حتی اگر هم یک نفر آن را انجام داده باشد، ربطی به معترضین ندارد.
از سوی دیگر کارهای رسمی خودشان را هم نمی‌پذیرند و آنها را هم متوجه طرف مقابل می‌کنند!! حتی مسئولیت اینکه در لواسان می‌توان بَنِری به نام دادستانی نصب کرد و مانع چند تُنی نیوجرسی آنجا قرار داد را نمی‌پذیرند، و آن را هم به عهده دیگران می‌اندازند.

اینکه مسئولیت مواضع یک نفر از خودشان که در همه جا تحویلش می‌گیرند، هر حرفی را می‌زند و اتفاقاً اجرا هم می‌شود را نمی‌پذیرند و یا مواضع یک خبرگزاری مهم خود را هم نادیده می‌گیرند، در مقابل همه تقصیرات را مثل عجوزها به گردن دیگران می‌اندازند. این نهایت توهم در عین حقارت است.
9.8K viewsedited  04:40
باز کردن / نظر دهید
2022-10-01 06:54:03 چه کار باید کرد؟

اعتماد ۹ مهر ۱۴۰۱

عباس عبدی

گفتگوی چهارشنبه شب آقای رییسی در تلویزیون به لحاظ ادبیات و لحن اظهارات واجد نقاط قوت و ضعفی بود که باید مورد توجه قرار گیرد. اولین و در واقع مهم‌ترین مشکل این است که افکار عمومی مابه‌ازای عینی از این سخنان به دست نمی‌آورند.

همان زمان هم که این اتفاق برای خانم امینی رخ داد آقای رییسی گامی رو بجلو برداشت و تماسی را با خانواده آنان گرفت و اظهارات خوبی را بیان کرد ولی به علت بی‌اعتمادی ریشه‌دار در این موارد، موجب آرام شدن جامعه نگردید و اکنون حدود ده روز پس از آن و پیش آمدن وضعیت جدید، گفتارهایی این‌چنینی قادر به حل هیچ مسأله‌ای نیست.

آقای رییس جمهور همه چیز را احاله داده‌اند به ارزیابی روال‌های رسمی و مرسوم، در حالی که مشکل افکار عمومی با همین روال‌ها است. چگونه می‌توان با ارجاع به نتایج این روال‌ها مردم را قانع کرد؟

مشکل سخنان آقای رییسی این است که برخلاف پیشینه حرفه‌ای خود که حقوقی است، گزاره‌های ایشان واجد منطق حقوقی نیست، لذا در مخاطب اعتماد کافی ایجاد نمی‌کند. برای نمونه مشکل قانون حجاب، ربطی به شیوه اجرا ندارد. شیوه اجرا در قانون آیین دادرسی آمده و همه مأموران باید دقیقاً مطابق آن عمل کنند و همه آنچه که تا کنون اجرا می‌کردند، جرم بود چون هیچ ربطی به آیین دادرسی نداشت.

قانون حجاب روشن است و وظایف پلیس و ضابط نیز در قانون روشن و دقیق تعریف شده است. بنابراین نباید در باره شیوه اجرا سخن گفته شود. قانون موجود غیر عملی و مورد اعتراض است. این چیزی است که بارها و بارها تکرار شده و قرار نیست در میانه این وضعیت شیوه اجرا به بحث و گفتگو گذاشته شود، مسأله اصلی قانون مربوط است.

در خصوص احقاق حق در مورد خانم امینی نیز اکتفا کردن به نظرات رسمی و احاله دادن به آینده مطلقاً مشکل را حل نمی‌کند. سرعت تحولات خیلی خیلی بیش از سرعت تصمیم‌گیری‌های کُند اداری است. تصمیماتی که شفاف و اعتمادآفرین هم نیست.

لذا تنها راهی که می‌توانست حلال مشکلات باشد، و باید در همان زمان تماس با خانواده مرحوم امینی می‌پذیرفتند که هیأت مستقلی که مرکب از افراد معتبر و بویژه نمایندگانی از سوی خانواده آن مرحومه با همه اختیارات عهده‌دار رسیدگی به ماجرا و تهیه گزارش شوند.

امروز حتی همین راه‌حل هم مشکلی را حل نخواهد کرد، هر چند می‌تواند امیدآفرین باشد. متأسفانه این پیشنهاد همان زمان هم مطرح شد ولی ظاهراً دولت محترم عادت به رسیدگی‌های مستقل ندارد و گمان می‌کنند که با تکیه بر همین شیوه‌های ناکارآمد قادر به جلب اعتماد از دست رفته هستند و خیال می‌کنند با گفتن اینکه پزشکی قانونی نظر داده مسأله حل خواهد شد.

البته مطابق قانون نظرات کارشناسی پزشکی قانونی معتبر است، ولی این کار باید مطابق آیین دادرسی و با فوریت و حق اعتراض شکات و ذی‌نفع‌ها انجام شود. استناد به گزارش‌های اداری مشکلی را حل نمی‌کند.

دولت آقای رییسی که یک‌دستی لازم را برای اتخاذ تصمیمات فوری دارد، باید می‌دانست که محدود کردن شیوه‌های برخورد با مشکلات و اعتراضات اجتماعی به ذهنیت‌های انتظامی و امنیتی مسأله‌ای را حل نخواهد کرد. تردیدی نیست که همیشه کسانی هستند که می‌خواهند از این آب گِل‌آلود ماهی بگیرند، ولی این واقعیت دلیلی بر آن نیست که سایر ضعف‌ها و تصمیمات نادرست و دیر هنگام، نادیده گرفته شود.

گرچه قدری دیر شده است، و دولت نباید با تکرار واکنش‌های مشابه با گذشته، اجازه می‌داد که کار به اینجا کشیده شود، ولی راه دیگری نیست، جز اینکه اعتماد بخش قابل توجهی از جامعه را به دست آورد و این کسب اعتماد مستلزم تغییر در رویه‌ها است.

به این معنی که در این جامعه اتفاقات ریز و درشتی رخ می‌دهد. تا کنون حکومت فقط و فقط خود را مُحِقّ در تصمیم‌گیری و رسیدگی می‌دانسته است. تقریباً در همه موارد در برابر تحقیقات مستقل مقاومت کرده است. در نتیجه گزارش‌های رسمی هیچ گاه مورد قبول جامعه واقع نشده‌اند و بی‌اعتمادی را عمیق‌تر کرده‌اند.

راه‌حل واقعی ایجاد کمیته‌های حقیقت‌یاب و مورد قبول مردم است. ساز و کار تعیین این کمیته‌ها را می‌توان به سرعت تعریف کرد، البته نه اینکه دو باره مختص خودی‌‌ها باشد. ترکیبی کاملاً مستقل. آغاز آن می‌تواند از پرونده مهسا باشد.

اگر مرگ این دختر بتواند آغازی به شکل‌گیری چنین نهادی باشد، می‌توان گفت که در این صورت یکی از پربارترین مرگ‌های تاریخ ایران خواهد بود، هر چند داغ آن برای خانواده وی همچنان تازه خواهد ماند.

در کنار این فورا دستور اصلاح و تغییر قانونی را دهد که از ابتدا هم اجرا نشده چون قابل اجرا نبوده است.
9.2K viewsedited  03:54
باز کردن / نظر دهید