Get Mystery Box with random crypto!

10 𝒑𝒂𝒈𝒆𝒔/𝒅𝒂𝒚 ۱۰۰/ نخستین عشق بنای دست راست خالی بود و در انت | قلمرو پائیز | کتابخانه | LIBRARY

10 𝒑𝒂𝒈𝒆𝒔/𝒅𝒂𝒚

۱۰۰/ نخستین عشق
بنای دست راست خالی بود و در انتظار اجاره نشین. سه هفته پس از ورود ما به ييلاق، روزی کر کردی پنجره های آن بنا باز شد و زنهایی در آن دیده شد، معلوم بود که خانواده ای در آن جای گرفته است. یادم می آید که همان روز سر ناهار مادرم از پیشخدمت پرسید که همسایگان تازهی ما که هستند و پس از آنکه نام خانوادگی در باری بانو زاسه کینتا به گوشش خورد ابتدا با کمی احترام گفت:
- آهاه! شاهزاده... بعد به گفته ی خود افزود: - باید خانواده فقیری باشد.
پیشخدمت در حالی که با احترام خوراك راروی میز می گذاشت گفت:
- باسه در شکه ی کرایه ای آمدند، کالسکه ی شخصی ندارند، مبل و اسباب خانه شان هم تعریفی نیست.
مادرم چنین اظهار عقیده کرد: - خوب، باز هم همینش خو بست که شاهزاده است.| پدرم باسردی نگاهی به مادرم انداخت و او هم ساکت شد.
راستی هم که شاهزاده خانم زاسه كينا نمی توانست بانوی ثروتمندی باشد، چون بنای کوچکی که او اجاره کرده بود کهنه و كوچك و کوتاه بود و خانوادهی نسبتأ مرفهی هر گز راضی نمی شد در آنجاخانه بگیرد. از طرف دیگر در آن زمان من به این حرفها اعتنایی نداشتم. عنوان شاهزاده خانم در من هیچ تأثیری نداشت، چون به تازگی «راهزنان» شیلر را خوانده بودم.


‌ ᵃᶠᵍʰᵃⁿⁱˢᵗᵃⁿ