Get Mystery Box with random crypto!

10 𝒑𝒂𝒈𝒆𝒔/𝒅𝒂𝒚 نخستین عشق /۱۰۱ عادت داشتم که شبها تفنگ به دوش | قلمرو پائیز | کتابخانه | LIBRARY

10 𝒑𝒂𝒈𝒆𝒔/𝒅𝒂𝒚

نخستین عشق /۱۰۱
عادت داشتم که شبها تفنگ به دوش انداخته در باغمان پرسه بزنم ودر کمین کلاغها باشم. از این پرندهی بسیار محتاط و وحشی و فریبگر از مدتها پیش تنفر داشتم. در روزی که سخن از آن در میان است به باغ رفتم و همچنانکه بیهوده در همه خیابانهایش کمین کلاغها را می۔ کشیدم - چون مرا می شناختند و همین که از دور مرا می دیدند به قارقار می افتادند - اتفاقا به پر چینی که باغ ما را از قسمت تنگ و محدودی از باغ که در پشت بنای کوچک دست راست قرار داشت و متعلق به آن بود، نزديك شدم. سر به زیر پیش می رفتم که ناگهان صداهایی به گوشم رسید، از بالای پر چین نگاهی به آن طرف انداختم و خشکم زد... منظرهی عجیبی در پیش چشمم نمایان شد.
چند قدمی من دختری بلند بالا و خوش اندام در جامهی ارغوانی راه راه با روسری سفید در باغچه میان تمشکهای سبز ایستاده بود. چهار نوجوان دور او بودند و دختر از این گلهای كوچك کبودرنگ، که من اسمش را نمی دانم، اما همه ی بچه ها با آن آشنایی دارند، می گرفت و بنوبه به پیشانی آنها می کوفت. این گل به شکل کیس کوچکی است و اگر آن را به چیز سختی بکوبی مانند ترقه می ترکد. جوانها با میل و اشتیاق پیشانیشان را پیش می بردند و رفتار دختر - که اورا از پهلو میدیدم - چنان دلفریب و فرمانروا و نوازشگر وخنده آور


‌ ᵃᶠᵍʰᵃⁿⁱˢᵗᵃⁿ