اسلاوی ژیژک در مقالهی خود، دکارت و سوژهی پساتروماتیک نقدی بسیار پرمایه نسبت به بازتعریف عصبزیستشناخت و عصبروانکاوانهی جاری از ناخودآگاه و همچنین رویکردهای نوین نسبت به مفهوم «رخداد روانی» که در نتیجهی چنین بازتعریفی است، ارائه میدهد. او قبلاً، در کتاب منظر پارالکسی به اهمیت رهاورد علم عصبشناسی جاری در فهم روان و زخمهای آن تأکید کرده بود. با این حال، ژیژک نسبت به اینکه این شرح و تفصیلهای تازه میتوانند جایگزین تعاریف فرویدی و لکانی از تروماها شوند به دیدهی تردید مینگرد.
عصبشناسان هنگامی که نقدشان را به روانکاوی، یعنی به فروید و لکان، ارائه میدادند، از این فکت آگاه نبودند که فروید و لکان، دقیقاً آنچه را که عصبشناسان فکر میکردند آنها نگفتهاند، پیشتر گفتهاند. از اینرو عصبشناسان در همان لحظهای که فکر میکردند در حال صحبت از نقطهنظری متفاوت از روانکاوی هستند، با دهان فروید و لکان صحبت میکردند.
طبق گفتهی ژیژک، رویکردهای معاصر به تروما، بدین ترتیب ــاز سر انکار یا میلــ به بنیادیترین بیانات لکان بیتوجهی میکنند: تروما همواره از پیش رخ داده است، یعنی، پیش از هرگونه تکانه یا زخم تجربی یا مادی. یک ترومای ویژه، ممکن است فقط بدین دلیل رخ دهد که ترومای آغازین همواره از پیش رخ داده است. ساختار اپوکالیپتیک آن چنین است.