Get Mystery Box with random crypto!

وقایع :: آذری‌جهرمی

آدرس کانال: @azarijahromi
دسته بندی ها: وبلاگ ها
زبان: فارسی
مشترکین: 38.61K
توضیحات از کانال

وقایع

Ratings & Reviews

4.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 66

2021-07-07 19:49:39
گزارش اثر قطعی برق بر شبکه‌ی تلفن همراه کشور

@azarijahromi
9.2K views16:49
باز کردن / نظر دهید
2021-06-24 15:13:48 هنوز ساعاتی از خبر سانحه اتوبوس خبرنگاران نگذشته که پنج جوان رعنای کشور، در لباس سربازی، امروز در سانحه‌ی یک اتوبوس دیگر، در خون خود غلتیدند.

خدا به خانواده‌ی آنها که منتظر جشن دامادی فرزندانشان بودند، صبر عظیم دهد. به محضر این خانواده‌ها هم عرض تسلیت می‌گویم


@azarijahromi
3.2K views12:13
باز کردن / نظر دهید
2021-06-23 21:31:12
خبر تلخی بود.
هر دو از خبرنگاران خوب این کشور بودند؛ نخبه و درخشان در حوزه‌ی کاری خودشان. به همکاران‌شان در ایرنا و ایسنا تسلیت عرض می‌کنم. خدا به خانواده‌هایشان صبر و رحمت واسعه بدهد. برای سایر صدمه دیدگان این حادثه هم دعا کنیم...

@azarijahromi
7.5K views18:31
باز کردن / نظر دهید
2021-06-14 13:49:10 #انتخابات - یادداشت هجدهم

«لحظه‌ی درنگ، بدون پرده‌پوشی!»

انگار کنید گروهی از دوستان دبیرستانی را که تصمیم می‌گیرند؛ فردا صبح همگی با سرهای تراشیده به مدرسه بروند. عصر اما همه دچار تردید می‌شوند. مساله این است اگر من سرم را از ته بتراشم و مابقی این کار رو نکنند تا چه حد مسخره دیگران می‌شوم و فردی ساده‌لوح شناخته می‌شوم؛ و البته سوی دیگر مساله این است: اگر همه سرشان را از ته بزنند و من صبح با مو بروم، به عنوان یک خائن طرد خواهم شد.

این مساله یک مساله همیشگی در زندگی اجتماعی است. مساله‌ای که به عنوان یکی از بازی‌ها پارادوکسیکال شناخته می‌شود. در حقیقت تنها رفتار من نیست که تکلیف من و جمع را مشخص می‌کند؛ بلکه ترکیب تصمیم من و دیگران است که آینده را مشخص می‌کند و در این آینده هم من و هم دیگران تشویق می‌شویم یا مورد طعن قرار می‌گیریم. تصمیمی جمعی برای فردای فردی!

امروز مساله انتخابات در ایران هم همین بازی است. گروه زیادی از بازیگران همیشگی عرصه سیاست، ناامیدتر از هر زمان دیگر، تصمیم خود را گرفته‌اند. قهر، بازی نکردن و مردن!
اما می‌توان روز ۲۹ خرداد را در دو سناریو مختلف جستجو کرد. در سناریوی اول تنها برخی در انتخابات مشارکت داشته‌اند و البته این همان وضعیتی است که طعن تحریم‌کنندگان و قهرکنندگان با انتخابات سرازیر می‌شود بر سر آن کس و کسانی که تشویق به انتخابات داشته‌اند(همان‌ تعداد محدود که سر تراشیدن و آمدند)؛ از همان جمله‌های همیشگی «ما که می‌دونستم …» و لبخندی تحقیرآمیز که گفتیم! (مردن و بازی نکردن را ترجیح می‌دهند به داشتن این لبخند!)
اما در سناریوی دوم که در آن همه آن دانش‌آموزان با سرهای تراشیده آمده‌اند تا اعلام حضور باشد برای خواسته‌ای؛ صبح ۲۹ خرداد رای‌ها نشان‌دهنده اعلام یک خواست جمعی‌ست. در آن سناریوست که عدم مشارکت می‌شود طعن کسانی که به هر دلیلی پا پس کشیدند؛ حتی اگر هم‌دلانه همه آن قهرهایشان را بپذیریم.

راستش نه طعن تنها ماندن سناریوی نخست دردآور است و نه ترس چالش دوم برای خائن بودن یا نبودن. زندگی‌کردن آن قدر ارزش دارد که برایش تلاش کرد و این تلاش برای زندگی‌کردن، خودش زندگی‌کردن است.

به عبارت دیگر تیمی که بازی می‌کند؛ زنده است، زندگی می‌کند و زندگی می‌بخشد. بیش از برد، تلاش برای بردن است، که زنده‌گی را می‌سازد؛ تلاشی با شکوه برای بودن، برای ساختن.

آن تیمی که از ترس باخت، بازی نکند؛ تیمی مرده خواهد بود. اگر من بترسم برای آن‌که تنها نمانم؛ در حقیقت من مرده‌ام. تیم مرده حتی برای زنده ماندن هم انگیزه‌ای ندارد، چه بماند برای زندگی کردن!

سخن گفتن با هزینه-منفعت سیاسی در این روزها انتخاب ساده است. توصیه سیاست و سیاسیون در کوتاه‌مدت قهر است و حرف نزدن از مشارکت. اما به احترام زندگی کردن و به احترام تلاش برای زندگی که به اندازه زندگی شورانگیز است؛ به احترام زندگی، به احزاب و گروه‌های محترم سیاسی باید چنین گفت:

ممکن است شیوه رقابت، مثل مسابقه فوتبال ایران و بحرین باشد، حتی به سرود ملی شما توهین کنند اما این دلیلی به کنار کشیدن نیست. ما زندگی می‌خواهیم و برای زندگی است که می‌مانیم، می‌جنگیم؛ حتی اگر داوری‌ها یک‌سویه باشد، حتی اگر به ما توهین شود.
زندگی ما از همین بازی کردن‌هاست، از همین جنگیدن‌ها.
ترسیدن، مردن و بازی نکردن؛ کار پیرمردهاست…

به‌جای بازی نکردن و مردن، بازی کنیم، تلاش کنیم برای برد؛ که زندگی لحظه بازی ماست.

#آینده_روشن آمدنی و ساختنی‌ست…

محمدجواد آذری جهرمی
خرداد۱۴۰۰

@azarijahromi
3.2K views10:49
باز کردن / نظر دهید
2021-06-13 12:30:21 #انتخابات - یادداشت هفدهم

«چه می‌شد اگر حزب داشتیم؟»
(پرده سوم: نهادهای بزرگ انسان‌های بزرگ!)


در زمان انتخابات است که افسوس مقایسه «آن‌چه هستیم» با «آن چه می‌توانستیم باشیم» مدام می‌پیچید در سرمان. فقدان نظام حزبی کارآمد اما ریشه بخش عمده‌ای از این افسوس‌ها است. افسوس‌هایی مانند «وعده‌ها به جای برنامه‌ها» یا «افراد به جای تیم‌ها» یا حتی افسوسی مانند «مصاحبه به جای مناظره» که همگی از نبودن نظام حزبی ریشه می‌گیرد.

چالش بزرگی که از مناظره‌های امسال انتخاباتی برمی‌آید، یک چیز است: نه مناظره‌ها و نه کاندیداها هیچ‌کدام در حد و اندازه انتظارات مردم نیستند. آن‌ها با رییس‌جمهور مطلوب‌شان فاصله دارند؛ هم در تسلط‌شان بر مسائل، هم در مهارت‌های ارتباطی‌شان مانند سخن‌وری.

این پرسش را اگرچه می‌توان در سطحی فردی به آن پرداخت و چالش را در افراد حاضر در رقابت تقلیل داد، اما ریشه‌های این مساله، ریشه‌هایی عمیق‌تر است. به نظر می‌رسد پرسشی نهادی و ساختاری است. این که ساختار حکمرانی از افرادی مانند شهید بهشتی، شهید مطهری یا مهدی بازرگان، که هم در سطح گفتار و هم تسلط به موضوعات، رسیده است به وضعیت فعلی، می‌تواند یک پرسش جدی باشد!

به عبارت دیگر پرسش کلیدی آن است که «چرا ساختار حکمرانی کشور از پرورش نیروهایی سیاسی با توانمندی‌های بالا، تسلط بالا بر مسائل و کارآزموده برای رقابت سیاسی ناتوان بوده است؟»

در حقیقت افراد بزرگ، برآمده نهادهای بزرگ هستند. نهادهای بزرگ هستند که امکان رشد و توسعه را فراهم می‌آورند؛ رشدی که خروجی آن انسان‌ها بزرگی هستند که می‌توانند راهبری جوامع را در عرصه‌های مختلف بر عهده بگیرند.

در عرصه سیاست نیز سیاستمداران بزرگ، هیچ‌گاه نمی‌توانند بدون محیط مناسب، بدون نهادهای بزرگی مانند احزاب و اندیشگاه‌ها شکل گرفته باشند. در حقیقت خروجی احزاب بزرگ و اندیشگاه‌های بزرگ، (و شاید یکی از مهم‌ترین خروجی‌های آنان) سیاستمداران بزرگی است که در فرآیندهای رقابتی و توسعه‌ای، هم تسلط بالا به مسائل جامعه خود دارند و هم کارآزموده رقابت‌ها و انتخابات‌ها شده‌اند.

اما در فقدان نهادهایی مانند احزاب و اندیشگاه‌ها است که قد و اندازه یک بازیگر از میزان مشخصی بزرگ‌تر نمی‌شود؛ سیاستمدار ما «خود رو» و دیمی رشد می‌یابد؛ بسته به این‌که بارش باران دانش و توانمندی برایش چه میزان بوده باشد. در حالی که در یک مدل نظام‌مند است که اندیشگاه‌های بزرگ، دانش و نظریه‌های لازم را برای سیاستمدار تولید می‌کند و احزاب بزرگ نیز توانمندی‌های سیاسی، مذاکره‌ای و رقابتی را توسعه می‌دهد.

فقدان کل‌نگری و همه‌جانبه‌نگری برآمده از همین چالش است. صحبت‌ها و نگاه کاندیداها اغلب و در بهترین حالت برآمده از سابقه پیشین آنان در مسوولیت قبلی‌شان بود. کاندیداها نتوانستند فراتر از آن تجربه اخیر، نگاه قابل توجه یا ایده ارزشمندی داشته باشند؛ چرا که آنان در هیچ فرآیندی توسعه نیافته بودند و در هیچ مسیر حزبی و اندیشگاهی در معرض دریافت دیدگاه‌ها و دانشی فراتر از یک حوزه بخشی و تخصصی قرار نگرفته‌اند.

در حقیقت فقدان نظام حزبی است که ما را از سیاستمداران بزرگ، همه‌جانبه‌نگر و دارای دیدگاه‌های راهبردی محروم شده‌ایم. از این ساختار فعلی نمی‌توان انتظار داشت تا سیاستمدارانی بزرگ به جامعه معرفی شوند؛ جز تک‌ستاره‌هایی که آنان نیز به دلیل نداشتن تیم نمی‌توانند موفق شوند.

و اما راه پیش رو ...
برای رسیدن به جامعه‌ای که می‌توانست باشد، اما نیست؛ نیاز داریم به تغییر سازوکار بازی. نیاز داریم تا ساختار را به گونه‌ای بازتعریف کنیم که در آن نهادهای بزرگ شکل بگیرند و این نهادهای بزرگ انسان‌های بزرگ به جامعه معرفی کنند.

راه خروج از این عدم مقبولیت در کشور تنها و تنها پذیرش نهادهای بزرگ، یعنی احزابی بزرگ با پایگاه‌های گسترده مردمی و اندیشگاه‌هایی بزرگ با انبوهی از مطالعات در حوزه‌های مختلف است. نهاد است که می‌تواند راهبرانی بزرگ را برای مسوولیت‌های بزرگ به ما معرفی کند.

@azarijahromi
4.1K views09:30
باز کردن / نظر دهید
2021-06-09 15:14:39 #انتخابات - یادداشت شانزدهم

«چه می‌شد اگر حزب داشتیم؟»
(پرده دوم / بازار وعده‌فروشی!)

انتخابات در عالی‌ترین کارکرد خود، انتخاب یک فرد نیست؛ بلکه انتخاب یک رویکرد میان گزینه‌های پیش‌روی یک جامعه است. این که یک جامعه تصمیم‌ بگیرد تا اقتصاد، سیاست، آموزش، بهداشت و ... سایر وضعیت‌‌های‌اش، نیاز به چه نوع بازنگری‌هایی و رویکردی دارد. در حقیقت انتخابات گزینش یک راه‌حل جدید برای یک مشکل عمومی و در یک دوره زمانی است. انتخاب راه‌حلی در خور شرایط آن روز، از میان راه‌حل‌هایی که هر کدام هزینه‌ها و منفعت‌ها خاص خود را دارند. (افسوس آن روز که به جای راه‌حل مجبوریم به قیمت گران، کشکول آرزوها بخریم!)

راه‌حل‌ها تفاوت‌های زیادی با وعده‌های انتخاباتی دارند؛ تفاوت‌هایی که شاید بد نیست مرورشان کنیم:
۱-راه‌حل هزینه دارد.: هیچ راه حلی نیست که بدون هزینه باشد؛ مگر با جادو و شعبده‌بازی! هر آن‌چه تنها پاداش باشد و بدون هزینه، یعنی ما مشغول شنیدن یک وعده هستیم؛ وعده‌ای که در خوشبینانه‌ترین حالت هزینه‌هایش را نمی‌دانیم و در بدبینانه‌ترین حالت یک دروغ بزرگ است.
۲-راه‌حل انتخابی از میان گزینه‌های بدیلی است که پیش روی ما قرار دارد. اما وعده‌ها بدیل ندارند؛ چرا که گزینشی برای یک تصمیم سخت نیستند، آن‌ها تنها دام‌ها و طعمه‌هایی هستند برای صید آراء مردم.
۳-راه‌حل‌ها به پشتوانه مطالعات، پایلوت‌ها و مشارکت خبرگان تهیه شده است. وعده‌های انتخاباتی اما نه مطالعه پشتیبان دارد، نه بر اساس آن گفتمانی شکل گرفته است و نه هیچ متخصصی پای آن را امضا کرده است!

انتخابات این روزها بیشتر مانند بازی‌های کودکانه است، وقتی کودک اول فریاد می‌زند «یک مرغ دارم روزی ۱۰۰ تا تخم می‌گذاره!» و بعد کاندیدای دوم است که می‌پرسد «چرا ۱۰۰ تا؟»، «پس چند تا؟» «۴۰۰ تا»! چرا ۴۰۰؟ چرا ۴۶۰ نه؟ لازم نیست بدانیم، این یک بازی کودکانه است!

بدون دو نهاد کلیدی ۱. حزب و ۲. اندیشگاه (Think-tank) است که انتخابات دیگر عرصه گزینش راه‌حل‌ها برای چالش‌های سخت نیست؛ بلکه بازار مکاره‌ای است برای فروش وعده‌ها. بازار وعده‌فروشی اما نمایشی است تاسف‌برانگیز، وقتی به جای احزاب با تک‌چهره‌ها روبه‌رو هستیم و به جای راه‌حل‌ها با وعده‌ها.

حزب است که در طول سال‌ها، چه در زمان قدرت و چه در زمان سایه‌نشینی‌اش، به کمک اندیشگاه‌ها، بر نظام اداری تسلط می‌یابد و می‌تواند به راه‌حل‌های بدیل بپردازد. بدون اندیشگاه‌ها هیچ راه‌حل جدیدی تولید نمی‌شود و بدون حزب هم تنها سوپرمن‌ها می‌توانند آن را پیاده کنند کنند؛ که متاسفانه سوپرمن‌ها هم دیگر وجود خارجی ندارند.

اما بازار وعده‌فروشی تنها یک تاسف برای فقدان حزب و اندیشگاه نیست؛ بلکه همین وعده‌هاست که روز به روز سرمایه اجتماعی را پایین می‌آورد؛ با بالا بردن سطح انتظارات (پیش از انتخابات) و ناامیدی واقع‌گرایانه (پس از انتخابات). در حقیقت قربانی اصلی انتخابات تنها امیدهایی نیست که رنگ می‌بازند؛ بلکه اعتمادی است که دیگر فرصت نفس کشیدن پیدا نمی‌کند؛ اعتمادی که فرو می‌ریزد و اعتمادی که هر روز نایاب‌تر می‌شود.

انتخابات چهره واقعی امروز سیاست ایران است. سیاستی که سیاستمدارش وعده می‌فروشد، اما مردم‌اش ناامیدی می‌خرند. من اما به روزگاری دیگر در جهانی موازی فکر می‌کنم. به روزی که اندیشگاه‌ها و حزب‌ها، نهادهای کلیدی عرصه سیاست، در این سرزمین پا بگیرد. به روزی که اندیشگاه‌ها منبع تولید فکرها و راه‌حل‌ها هستند و حزب دیگر واژه‌ای ترسناک و سیاه نباشد و مردمی که خوب می‌دانند، چالش‌های امروزشان در زمین اقتصاد، پاسخ‌اش در زمین سیاست است. روزگاری که مردم برایشان مشارکت، تنها رای دادن و محدود به زمان انتخابات نباشد. آن روز را باید ساخت. #آینده_روشن آمدنی و ساختنی‌ست…

@azarijahromi
7.9K views12:14
باز کردن / نظر دهید
2021-06-08 16:49:14 مناظره دوم بدتر از مناظره اول؛ اینقدر بی‌کیفیت که صدای برخی از کاندیداها هم درآمد.

البته به نظرم این روند، مطلوب عده‌ای محدود است؛ امیدی هم ندارم که اصلاح شود پس نخواهم گفت امیدوارم روند اصلاح شود.

@azarijahromi
35.5K views13:49
باز کردن / نظر دهید
2021-06-07 20:13:03 در حقیقت اصلاح ساختارها حاصل انباشت تجربه و دانشی است که برآیند دیدگاه‌های گروه‌های مختلفی است که در یک فرآیند حزبی بررسی شده است و در انتخابات آن ایده نیز به مردم عرضه می‌شود تا در زمان این اصلاح‌ها بتوانند مشارکت عمومی و سرمایه اجتماعی را نیز همراه داشته باشند.

مناظره‌ای که هر چه باشد، (از مصاحبه شغلی تا مجادله یا حتی برای برخی از کاندیداها مغازله) مناظره نبود! تنها یک نشانه است برای مقایسه میان انتخاباتی که می‌توانست باشد؛ تا انتخاباتی که هست! مناظره‌ای که در آن هم از لحاظ فرم (موارد ۱و ۲ بالا) لازم نبود تا به تکرار گذشته، اما با سطحی پایین‌تر بپردازیم و نه از لحاظ محتوا (موارد ۳ و ۴) به شنیدن سطحی‌ترین تحلیل‌ها و راه‌حل‌ها دلسرد شویم.

مناظره اول نماد جامعه بی‌حزب بود؛ چرا که هیچ‌کس نمایندگی هیچ چیزی را نمی‌کرد؛ و هرکس در نهایت نماینده خودش بود؛ نماینده تنها خودش. وقتی کسی نماینده کسانی نباشد، نمی‌توان انتظار داشت تا کسانی هم از دیدن و شنیدن نظرات‌اش راضی باشند؛ چون نه صدای آنان است و نه حتی صدای مخالفان آنان.

حالا هنوز ابتدای مناظره کارگردان می‌گوید: «باز نور، صدا، تصویر»‌ و باز ما از خودمان می‌پرسیم «کاش نوری برای نشان دادن تیم‌ها وجود داشت»، «کاش صدایی نمایندگی می‌کرد صدای ما را» و «کاش تصویری از ایران آینده نمایش داده می‌شد»

@azarijahromi
12.5K views17:13
باز کردن / نظر دهید
2021-06-07 20:13:03 #انتخابات – یادداشت پانزدهم

چه می‌شد اگر حزب داشتیم؟
(پرده‌ی اول/ مناظرات)

شنبه گذشته اولین مناظره میان کاندیداهای ریاست‌جمهوری برگزار شد و در تمامی طول مناظره شاید جای یک پرسش خالی بود؛ اگر نظام حزبی در ایران به بلوغ رسیده بود و اگر احزاب پایگاه‌های مردمی داشتند؛ این مناظره چگونه شکلی داشت؟ و اگر احزاب بودند چرا مردم می‌توانستند مناظره بهتری را مشاهده کنند؟
بگذارید آن دنیای تخیلی را کمی تصویرسازی کنیم. فکر کنیم در دنیایی موازی در همین سال چگونه انتخابات بهتری برگزار می‌شد. در نخستین شماره از این سری یادداشت‌ها با عنوان «چه می‌شد اگر حزب داشتیم؟» به موضوع مناظره‌ها پرداخته می‌شود و در روزهای آینده هر روز به جنبه‌ای از انتخابات با همین پیش‌فرض.

۱-آن‌چه که به عنوان مناظره دیدیم؛ بیش ازآن که «مناظره» باشد شبیه «مصاحبه» استخدام بود؛ آن هم از نوع بدوی و آن هم برای یک جایگاه دست چندم برای یک سازمان اداری. مجموعه‌ای از پرسش‌ها که هر کس جداگانه پاسخ می‌داد و اساسا فرصت شکل‌گیری هیچ دوگانه یا چندگانه‌ای را نمی‌داد. در حقیقت هر چه بود مناظره نبود! اما در یک نظام حزبی در آن دنیای موازی، نیازی به پرسش پیرامون نقاط اشتراک نبود؛ بلکه پرسش پیرامون نقاط تفاوت و افتراق‌ها بود. به این ترتیب مناظره بر اساس پرسش‌هایی واقعی و مناسب روز بود که احزاب بر سر آن پرسش‌ها (یا شیوه رسیدن به آن) توافق کرده بودند. در حقیقت یا نهادی مورد توافق احزاب (مانند دانشگاه‌ها) از آنان برای مناظره دعوت کرده بود و پرسش‌ها را نیز خود آن نهاد طراحی کرده بود یا پرسش‌ها مورد توافق دو حزب قرار گرفته بود.
به این ترتیب باید گفت اگر حزب بود؛ ما نیازی به دیدن یک مصاحبه شغلی دست چندم به جای یک مناظره نداشتیم!

۲-مجری مصاحبه دیگر یک مجری تحمیلی (یا تسخیری) نبود. اگر حزب بود این احزاب بودند که مجری و شیوه‌ی برگزاری مناظره را توافق می‌کردند. در حقیقت انتخابات تنها برای کاندیداهای ریاست‌جمهوری نبود؛ بلکه زمان انتخاب بهترین مجری برای پربیننده‌ترین برنامه سال هم بود؛ و ...
در حقیقت بدون حزب، هیچ راهی برای رسیدن به توافق نیست، ولو در حد برگزاری یک مناظره، و به مرور یک نهاد غیرتخصصی مانند صداوسیما می‌شود بزرگترین بازیگر عرصه انتخابات؛ یک رانت نهادی. (دیگر لازم به تکرار نیست که در دنیای موازی این حزب‌ها از دل مردم آمده‌اند و درواقع این مردم‌ند که همه‌ی این تصمیات را می‌گیرند؛ تا خود مجری و دکوری که باید ببینند! )

۳-تیم‌های پنهانی که تا فردای انتخابات هم ناآشنا باقی می‌مانند و ما مشغول رای دادن به آن پنهان‌ها هستیم. هنوز نه من و نه هیچ‌کس دیگری، و حتی احتمالا نه خود کاندیداها، تیم خود را نمی‌شناسند؛ حتی معاون اول خود را نیز نمی‌شناسند! وقتی حزب نیست هر انتخابی در حقیقت دادن چک سفید امضا به برنده آن است. معاون اولی که اغلب پوشش‌دهنده و تکمیل‌کننده نقاظ ضعف کاندیدا است؛ در ایران امروز هنوز برای رای‌دهنده مشخص نیست. هرچند برای این رای‌دهنده حتی مشخص نیست این کاندیدا بر اساس چه فرآیندی انتخاب شده است؟ چرا او انتخاب شده است و دیگری انتخاب نشده است؟ به همین ترتیب این پرسش که فردا روز این کاندیدا با کدام تیم؟ با کدام سابقه؟ از دل کدام کشکول؟ قرار است مشکلات بزرگ را حل کند؛ هم مشخص نیست! (البته این که کاندیداها هم ممکن است تا روز آخر مشخص نباشند شوخی تلخ دیگری‌ست...)
این سردرگمی‌ها و عدم‌قطعیت‌ها زاییده فقدان نظام حزبی در کشور است. فقدان نظامی که در آن مشخص شود کدام کاندیدا و با اتکاء به کدام تیم و با چه رویکردی می‌توانند به حل چالش‌های موجود بپردازند.
در حقیقت اگر حزب بود مناظره‌هایی میان نمایندگان بخش‌های مختلف را شاهد بودیم؛ مناظره‌ای که در آن نمایندگان اقتصادی یا نمایندگان اجتماعی یا حتی نمایندگان بخش مسکن کاندیداها نیز در مناظره‌های تخصصی با همدیگر شرکت داشتند. مناظره‌هایی که توسط شبکه‌های تلویزیونی مستقل یا اندیشگاه‌های مستقل یا دانشگاه‌ها میزبانی می‌شد.

۴-در مناظره تمامی کاندیداها یک پیش‌فرض جدی داشتند: «عدم تغییر در ساختارها». در حقیقت آن‌ها به صورت ضمنی پذیرفته‌اند که چالش‌های بزرگ را می‌توان بدون هیچ‌گونه اصلاحی در ساختارهای تصمیم‌گیری و مدیریت حل کرد. تجربه همین دو دوره‌ای که بر صندلی‌های تصمیم‌گیری نشسته‌ام به من نشان می‌دهد برای حل درست خیلی از چالش‌ها نیاز به بهبود و اصلاح ساختارها و فرآیندها است. این‌که هیچ کاندیدایی چنین دغدغه‌ای ندارد؛ یا اگر هم دارد راه‌حل مناسبی برای آن عرضه نمی‌کند؛ تاکید دوباره‌ای است بر فقدان تحزب و نظام حزبی در ایران.

ادامه
11.2K viewsedited  17:13
باز کردن / نظر دهید
2021-06-05 20:39:13
«قبل از هر چیزی خواهش می‌کنم این چند دقیقه ویدئو رو با دقت ببینید.»

بیش‌تر از چهار ساعت وقت گذاشتم و کامنت‌ها و حرف‌های شما عزیزان رو خوندم.

حال خیلی‌هامون بده. خیلی‌هامون خسته شدن و خیلی‌هامون روحشون یا زندگی‌هاشون زخم‌های عمیق برداشته...
بله، می‌دونم؛ حال همه‌مون خوش نیست!

خیلی‌هامون تو جزیره سرگردانی گیر کردیم و نمی‌دونیم آیا میشه اوضاع رو درست کرد و با تن زخمی، همچنان ایستاد و جنگید؟ یا باید قهر کرد و پذیرفت که این رنجی هست که نمیشه تغییرش داد...

راستش باید همدیگرو محکم بغل کنیم، روی زخم‌های هم‌دیگه دست بکشیم و یادمون نره ماها جنگجوهای اندوهگینی هستیم که می‌جنگیم، ابزارهامون رو از دست نمی‌دیم و چراغ‌ها رو روشن می‌کنیم!

#آینده_روشن حتما یه روز میاد...

ممنون از مجتبی شکوری عزیز که انقدر قشنگ رنج‌ها و راه مواجهه با اون‌ها رو توضیح داد.

دوستتون دارم
محمدجواد

@azarijahromi
8.3K viewsedited  17:39
باز کردن / نظر دهید