Get Mystery Box with random crypto!

#پارت_۴۰۵ _مادر من که کاریش ندارم؟بیخود داره شلوغش میکنه. _بر | 💛رمانهای آزیتا زرد (دلم رو هوایی کردی)💛

#پارت_۴۰۵

_مادر من که کاریش ندارم؟بیخود داره شلوغش میکنه.
_برو خودت رو سیاه کن پسر من خوب شما دوتا پدر و پسر رو میشناسم…بیا برو بیرون…همین حالا
مهدی با اخم نگاهم کرد و خواست به سمت در بره که سریع گفتم:
_اول گوشیم رو بده
با حرص جلو اومد… گوشی رو گذاشت کف دستم و آروم زیر گوشم آروم زمزمه کرد:
_بعداً که تنها شدیم حسابت رو میرسم.
چشمام گرد شد…سریع از کنارم رد شد و از اتاق رفت بیرون...زهره خانوم با لبخند نگاهی بهم انداخت و در حینی که از اتاق میرفت بیرون گفت:
_یکم استراحت کن تا حالت بهتر بشه.
نگاهی به راه رفتن زهره خانوم انداختم…داشت کج و کوله راه میرفت…خنده ام گرفت فکر کنم حاجی زده اونم ناکار کرده…با اون صدایی که از تخت اتاقشون اومده بود معلوم بود همچین میشه…با صدای بسته شدن در اتاق از فکر زهره خانوم بیرون اومدم یاد حرف مهدی افتادم…پسره ی الدنگ میخوای حساب منو برسی؟کور خوندی خودم حسابت رو میرسم…سریع گوشیم رو باز کردم و نگاهی بهش انداختم…وای خدا بیست و هشت تا تماس بی پاسخ از نگار…سریع شماره اش گرفتم که با تک بوق اول سریع جواب داد.
_الو الین
_سلام
جیغ بلندی کشید و گفت:
_زنده ای؟ دیگه داشتم میومدم دم خونتون.
_چته بابا گوشام رو کر کردی.
_به درک…به جهنم…کدوم گوری بودی که گوشیت رو جواب نمیدادی؟از نگرانی نزدیک بود بچه ام رو سقط کنم.
آهی کشیدم و گفتم:
_بیمارستان بودم.
با نگرانی گفت:
_چرا چی شده؟اتفاقی افتاده؟
_آره مهدی به خاطر قرص هایی که دیشب به خوردش دادم زد ناکارم کرد… تا الان بیمارستان بودیم.
کمی سکوت کرد و بعدش با صدای بلند زد زیر خنده.
_ای زهره مار چته؟
_واقعاً زده ناکارت کرده؟یعنی یه قرصه آنقدر روش تاثیر داشت؟
_آره مگه ولم میکرد؟مردک همچین اتصالی کرده بود که کسی نمیتونست جمعش کنه…در ضمن یه قرص نه دو تا بهش دادم.
_چی؟آخه دیوونه من که گفتم یکی بهش بده؟
_خب چه میدونستم اینجوری میشه؟آخه از بس ماست و بی بخار بود فکر کردم یکی روش فایده نداره دیگه فکرش رو نمیکردم اینجوری موتورش روشن بشه.
_که اینطور!!!پس بالاخره تونستی شوهر غیر فعالت رو فعال کنی.
_ایش فعال که خوبه؟دیگه زیادی فعال شده…پسره ی پررو نمیدونم چش شده…از دیشب که روش باز شد یه بند داره بهم حرف های خاکبرسری میزنه.
_از این جور مرد ها باید ترسید الین…از من گفتن اون دیگه ول کنت نیست همش میخواد خودش رو بندازه روت و کارت رو بسازه
_غلط کرده همون که دیشب زده ناکارم کرده برای هفت پشتم بسه.
خندید و گفت:
_پیشگیری کردی دیگه؟
_چی؟پیشگیری برای چی؟...