Get Mystery Box with random crypto!

#پارت_۴۲۴ این رو گفت و سریع از کنارم رد شد…آنقدر نگاهش کردم ک | 💛رمانهای آزیتا زرد (دلم رو هوایی کردی)💛

#پارت_۴۲۴

این رو گفت و سریع از کنارم رد شد…آنقدر نگاهش کردم که از آشپزخونه رفت بیرون…پوفی کشیدم و سرم رو چرخوندم که دیدم همه دارن با بهت نگاهم میکنن…اون مهرانه و زنعموهایی مهدی چشماشون دیگه از حدقه داشت میزد بیرون...وای خدا چی شده؟اینا چرا اینجوری نگاهم میکنن؟چشمم به زنعمو فریده افتاد که با صورتی قرمز شده از خشم داشت سرتا پام رو دید میزد…وقتی نگاهم رو به خودش دید چشم غره ای بهم رفت و رو به زهره خانوم گفت:
_وای بر من زهره عروست حامله ست؟یعنی بدون اینکه عروسی بگیرین حامله شده؟
با شنیدن حرفش تکونی توی جام خوردم…چی؟حامله؟من حامله ام؟اینو دیگه از کجاش درآورده زنیکه ی دیوونه؟اصلا نکنه واقعاً دیشب مهدی زده باشه حامله ام کرده باشه؟چشمم یه لحظه به مهرانه افتاد که وا رفت و دو دستی صندلی رو گرفت تا نیفته.
فکر کنم اونم باورش شده من حامله ام که وا رفت دختره ی عفریته
زهره خانوم شوک زده نگاهش کرد و خندید
_نه…چرا همچین فکری میکنی فریده؟
_پس چرا محمد مهدی گفته به زنم چیزهای سنگین ندید تا بلند کنه؟جز این چی میتونه باشه؟
هنگامه خانوم_وا؟یعنی محمد مهدی زده حامله اش کرده؟
تگاهی به من انداخت و گفت:
_آره دختر؟حامله ای؟
با دهن باز شده نگاهشون کردم دیوونه شدن؟چی میگن؟اصلا فوقش مهدی زده حامله ام کرده مگه چه عیبی داره؟زنشم دوست دخترش که نیستم اینا اینجوری میکنن؟
زهره خانوم_گفتم که اینطور نیست الین فقط مشکلی که هر ماه زنا دارن داره محمد مهدی هم همین رو داشت میگفت.
فریده خانوم پشت چشمی نازک کرد و گفت:
_واقعاً؟ای بابا پس خوب شد اونی که مافکر میکردیم نشد…ببین زهره یه وقت نذارین کنار هم باشن ها؟تا وقتی ازدواج نکردن اتاقشون جدا باشه اینجوری بهتره.
ایش زنیکه فکر کرده کیه که داره برامون تعیین تکلیف میکنه؟
زهره خانوم خندید و گفت:
_بهتره وسیله ها رو ببریم دیر شد.
با گفتن این حرفش بحث در مورد من و حامله شدنم تموم شد و همگی مشغول کارشون شدن…اون مهرانه که تا حالا وا رفته بود سربع به خودش اومد با ذوق شروع کرد به کمک کردن…کثافت ذوق کرد که حامله نیستم فکر کرده مهدی بهم دست نزده و بازم میتونه سعی خودش رو بکنه فقط اینه نمیدونه که مهدی زده ناکارم کرده و اصلا شایدم تا حالا حامله هم شده باشم…فقط نمیدونم چرا زهره خانوم بهشون دروغ گفت و اون قضیه زنا رو بهونه کرد…شاید برای اینکه دهنشون سریع تر بسته بشه این حرف رو زد...با صدای وز وز فریده خانوم که داشت آروم یه چیزهایی رو به هنگامه خانوم میگفت گوشام رو تیز کردم...