Get Mystery Box with random crypto!

به رسم یادگار♪

لوگوی کانال تلگرام berasme_yadegar — به رسم یادگار♪ ب
لوگوی کانال تلگرام berasme_yadegar — به رسم یادگار♪
آدرس کانال: @berasme_yadegar
دسته بندی ها: روانشناسی
زبان: فارسی
مشترکین: 1.66K
توضیحات از کانال

به نام آهن و گندم
اینک ترانهٔ آزادی/
اینک سرودن مردم
گلچینی از آثار،
#داریوش_اقبالی
#محسن_چاوشی
#علیرضا_آذر
✒به همراه #اشعار_بزرگان📚

Ratings & Reviews

1.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

1


آخرین پیام ها 8

2022-06-05 21:40:39

نیایش دکتر #علی_شریعتی

ای خداوند ...

بہ عـلـمـای ما مسـئـولیتـ
و بہ‌ عــوام‌ مـا عـلـم‌
و بہ‌ مـؤمنان‌ ما روشنـايے
و بہ‌ روشنفكران‌ ما ايمان‌
و بہ متعصـبيـن‌ مـا فـهـم
و بہ‌ فهميدگان‌ ما تعصبـ
و بہ‌ پـیـران مـا درڪ
و بہ‌ جـوانـان‌ مـا آگــاهے
و بہ‌ اسـاتيد مـا هـدفـ
و بہ‌ دانشجويان‌ ما نيز عقيده
و بہ خفتگان‌ ما بـيـداری
و بہ بـیـداران مـا اراده
و بہ‌ مـبلـغان مـا حقیقتــ
و بہ دینداران ما درستـے

و بہ نویسندگان مـا تعـهد
و بہ‌ هــنرمـنـدان‌ مـا درد
و بہ شـاعـران‌ مـا شـعـور
و بہ‌ محـقـقان‌ مـا هــدفــ
و بہ نشستگان مـا قـیام
و بہ راکـدان مـا تـڪـان
و بہ مردگان مـا حیـاتــ
و بہ كـوران‌ مـا نـگـاه
و بہ‌ خـاموشـان‌ مــا فـرياد
و بہ فرقه‌های مـا وحدتــ

و بہ‌ حـسـودان‌ مـا شـفـا
و بہ‌ خودبينان‌ ما انصاف
و بہ‌ فـحـاشـان‌ مــا ادبــ
و بہ‌ مـجـاهـدان‌ ما صـبــر
و بہ‌ مـردم‌ ما خـودآگــاهے
و بہ‌ همهٔ‌ ملت‌ ما همت‌ تصميم
و اسـتـعـداد فـداكـاريے
و شـايسـتـگے نـجــاتــــ و
عـزتـــــ‌ بــخـش

صدا #داریوش_اقبالی


@BeRasme_Yadegar
508 views18:40
باز کردن / نظر دهید
2022-06-05 20:27:28

تا دوزخ ‌ها بشکنند
تا سایه ‌ها بی‌ پایان شوند
تا نگاهم رها گردد
درهم شکن بی‌جنبشی ‌ات را
و از مرزِ هستیِ من بگذر

سیاهِ سردِ بی‌تپشِ گنگ

#سهراب_سپهری


@BeRasme_Yadegar
684 views17:27
باز کردن / نظر دهید
2022-06-05 20:05:47


همیشه از نگاه تو
منم که دشمنت هستم
ولی من عاشق حسِ
همین زن بودنت هستم

#علیرضا_آذر


@BeRasme_Yadegar
694 views17:05
باز کردن / نظر دهید
2022-06-05 16:41:14

شهری ‌ست که ویران می‌شود؛
نه فرونشستن بامی ...
باغی ‌ست که تاراج می‌شود؛
نه پرپر شدن گلی ...
چلچراغی‌ ست که در هم می ‌شکند؛
نه فرو مردن شمعی ...
و سنگری ‌ست که تسلیم می‌شود؛
نه از پا افتادن مبارزی ...

#احمد_شاملو


@BeRasme_Yadegar
133 views13:41
باز کردن / نظر دهید
2022-06-05 05:02:18


به تولای تو در آتش محنت چو خلیل
گوییا در چمن لاله و ریحان بودم

تا مگر یک نفسم بوی تو آرد دم صبح
همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودم

#سعدی


@BeRasme_Yadegar
525 views02:02
باز کردن / نظر دهید
2022-06-04 22:43:09 سفینهٔ دل نشسته در گِل چراغ ساحل نمی درخشد در این سیاهی سپیده ای کو که چَشم حسرت در او نشانم الا خدایا گره گشایا به چاره جویی مرا مدد کن بُوَد که بر خود دری گشایم غم درون را…
331 views19:43
باز کردن / نظر دهید
2022-06-04 22:39:07

سفینهٔ دل نشسته در گِل
چراغ ساحل نمی درخشد
در این سیاهی سپیده ای کو
که چَشم حسرت در او نشانم
الا خدایا گره گشایا
به چاره جویی مرا مدد کن
بُوَد که بر خود دری گشایم
غم درون را برون کشانم
کبوتران را به گاه رفتن
سر نشستن به بام من نیست
که تا پیامی به خط جانان
ز پای آنان فرو ستانم
ز پای آنان فرو ستانم

#نادر_نادرپور


@BeRasme_Yadegar
434 views19:39
باز کردن / نظر دهید
2022-06-04 20:08:59

خواب می آید و در چشم نمی یابد راه
یک طرف اشک رهش بسته
و یک سوی خیال
نشنوم ناله خود را دگر از مستئ درد ...

آه از خویش تهی می شوم آرام آرام
می گریزد نفس خسته ‌ام از سینه چو آه
بانگ بر می زنم از شوق که، آنا آنا

ناگهان می پرم از خواب، گشاده آغوش
می شود باز دو دست من و
می افتد سست
هیچ کس نیست به جز شب
که سیاه است و خموش ...

#هوشنگ_ابتهاج


@BeRasme_Yadegar
491 views17:08
باز کردن / نظر دهید
2022-06-04 17:54:47

متأسفانه ما مردم فقط هنگامی در برابر جور و بیداد و توهین، رگ‌ های گردنمان ورم می ‌کند که خود به‌ شخصه گرفتار آن شده باشیم

#احمد_شاملو


@BeRasme_Yadegar
522 views14:54
باز کردن / نظر دهید
2022-06-04 17:32:08

بادها چون به خروش آیند
عطرها دیر نمی پایند
اشک ها لذتِ امروزند
یادها شادی فردایند

اگر آن خندهٔ مهر آلود
بر لبم شعلهٔ آهی شد
سفر عمر چو پیش آمد
بهرمند توشهٔ راهی شد

عشق اگر غم به دلم می داد
یا خود از بند غمم می رست
گره ای بود که در قلبم
آسمان را به زمین می بست

عشق اگر زهر دورویی را
با می هستی من می آمیخت
برگ لرزان امیدم را
بر سر شاخه شعر آویخت

عشق اگر شعله دردی بود
که تنم در تب آن می سوخت
ِسوزنی بود که بر لبهام
لب سوزان ترا می دوخت

روزی از وحشت خاموشی
در دلم شعر غریوی شد
که پریزادهٔ قلب من
عاقبت عاشق دیوی شد

گرچه امروز ترا دیگر
با من آن عشق نهانی نیست
باز در خلوت من ز آن یاد
نیست شامی که نشانی نیست

دانم از عشق تو بگسستن
بر من خسته روا باشد
لیک در مذهب ما دانی
گله از دوست خطا باشد

چنگ چون تار ز هم بگسست
کس بر آن پنجه نمی ساید
گنه از شدت طوفان هاست
عطر اگر، دیر نمی پاید ...

#فروغ_فرخزاد


@BeRasme_Yadegar
605 views14:32
باز کردن / نظر دهید