Get Mystery Box with random crypto!

سینما پارادیـزو

لوگوی کانال تلگرام cinemaparadisooo — سینما پارادیـزو س
لوگوی کانال تلگرام cinemaparadisooo — سینما پارادیـزو
آدرس کانال: @cinemaparadisooo
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 14.20K
توضیحات از کانال

ـــ سینما سرزمین من است نه شغل من
ـــ سینما، هنر، ادبیات، فلسفه و بیشتر
Admin: @Mooso

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 47

2022-05-08 09:35:29 ‍ ‍ ‍ ‍
ژاک رانسیر
ـــ مقاله بدن‌های در حال سقوط ــ کتاب روبرتو روسلینی ــ ترجمه رضا خلیلی

ـــ جنگ با شکست افسران «نژاد برتر» پایان نیافته است. جنگ به اشکال دیگر ادامه دارد. بارِ سرگیجه‌آور نبرد و کُشتنی مضاعف نصیب اینگرید برگمان شده است. اینگرید برگمان تحت نام‌ها و شخصیت‌های کارین (استرومبولی)، ایرن (اروپا 51)، کاترین (سفر به ایتالیا) فقط یک نقش را بازی می‌کند: تحلیل‌ قوای قدرت در آتشِ آزادی. اما احتمالا روسلینی پیشاپیش ضرورت مسئله‌ی دیگری را احساس کرده است: کارین می‌تواند منزل خود را برای ملاقاتِ خدای گدازه و آتش ترک کند، اینگرید می‌تواند در شعلهٔ این شور، کل حرفه‌ و کل کارنامهٔ ستارهٔ هالیوودی‌ خود را تحلیل برد، اما جنگ از دست رفته است… فیلم‌های روسلینی‌ قصد دارند از زخم اروپا، شعلهٔ آزادی تازه‌ای را بیفروزند. در ترس، این زخم دوباره بسته می‌شود. چرخهٔ بیگانه به پایان می‌رسد، این بنگاه راهزنی که روسلینی برای آن، یکی از بهترین فرزندان هالیوود را علیه آن به کار گرفت. به صدای یکی از آخرین سقوط‌ها گوش فرا دهیم، صدای بطری‌ای که شکسته می‌شود، این مادر و بازیگرِ زن را به واقعیت باز می‌گرداند. در این‌جا روسلینی به سینمای دیگران چیزی را می‌دهد که خود از سینما ربوده بود. پروژهٔ دیوانه‌وار تحلیل‌قوا به پایان خود می‌رسد. روسلینی، اینگرید را به خانه‌اش باز می‌گرداند، به آغوش فیلم‌نامه‌ها و دکورهایی که چندی پیش به او تعلق داشتند و فردا دوباره به او تعلق خواهند داشت. روسلینی میزانسنی که برای اینگرید ساخته بود را خراب می‌کند. نوری که در این فیلم می‌تابد و واپسین بار دمی بر چهرۀ اینگرید برگمان می‌افتد به بارقۀ آخرین ژست عاشقانه می‌ماند، شرار این فرایند وارونۀ تحلیل رفتنِ قوا. کمی آنسوتر، در بایرویت (واقع در شرق آلمان)، تلّ هیزمی که برای سوزاندن جسد برونهیلده فراهم کرده‌اند دگربار آتش می‌گیرد. خدایان، بر خاکسترهای امیدِ سوخته، روند معمولِ غروب‌شان را از سر می‌گیرند.


* برونهیلده در اپرای حاودان واگنر یکی از والکیری‌هاست. معشوقۀ زیگفرید است و دختر خدای خدایان، وُتان. این جنگجوی زیباروی به خاطر سرکشی از فرمان پدرش و تلاش برای نجات جان زیگموند (پدر زیگفرید) جاودانگیش را از دست می‌دهد و حلقه را به دوشیزگان رودخانۀ راین بازمی‌گرداند بر بالای تل هیزمی که برای سوزاندن جسد زیگفرید فراهم ساخته‌اند خودش را می‌کشد.

— Roberto Rossellini’s Cross-Fades.

@CinemaParadisooo
@CinemaParadisooo
2.0K viewsedited  06:35
باز کردن / نظر دهید
2022-05-07 23:42:51
یدالله رویایی
ـــ هفتاد سنگ قبر ــ سنگ مانی

ـــ مثل درخت
مرگ من از سر
آغاز می‌شود

در زیرِ فکر رفتن
وقتی که فکر، بالا می‌ماند.



@CinemaParadisooo
1.8K views20:42
باز کردن / نظر دهید
2022-05-07 23:39:47 ‍ ‍
صالح نجفی

ـــ یکی از ترجمه‌های خواندنی و پرطرفدار نجف دریابندری ترجمهٔ شاهکار ویلیام فاکنر با عنوان اصلیِ As I Lay Dying بود که آقای مترجم، یکی از با قریحه‌ترین مترجمان دیار ما، با دلایلی که به اجمال بیان داشت آن را به «گور به گور» برگرداند. به ترجمهٔ او نقدهایی وارد کرده‌اند. دربارهٔ ترجمهٔ عنوان هم می‌توانید مقالهٔ «هم‌چنان که می‌میرم» را بخوانید ولی دربارهٔ تلمیح اساسی فاکنر به اودیسهٔ هومر و نسبت رمان «من که جان می‌دادم» (پیشنهاد من برای ترجمهٔ عنوان که در انگلیسی چهار هجا بیشتر نیست و شاید بدین لحاظ بهتر باشد آن را به «جان که می‌دادم» ترجمه کرد، هرچند مفسران روی «من»ی که در عنوان رمان آمده بحث‌های زیادی کرده‌اند و از این جهت بهتر است من در ترجمهٔ عنوان حفظ شود) با قصهٔ آگاممنون و خانوادهٔ بحران زده‌اش در فارسی مطلب چندانی نداریم. نویسندهٔ مقالهٔ فوق حرف‌هایی دربارهٔ عنوان رمان فاکنر و ترجمهٔ دریابندری زده است که خواندنی است ولی اشاره‌ای به تلمیح اساسی رمان نکرده است.


من که جان می‌دادم (یا بنا به ترجمهٔ مرحوم دریابندری، گور به گور) رمان گوتیکی جنوبی به قلم ویلیام فاکنر است. پنجمین رمان فاکنر را همواره یکی از بهترین رمان‌های قرن بیستم شمرده‌اند. عنوان رمان (که مرحوم دریابندری با توضیحاتی در فارسی تغییرش داده و البته به تلمیحی که در آن هست اشاره‌ای نکرده) از سرود یازدهم اودیسهٔ هومر (بنا به ترجمهٔ ویلیام ماریس که در سال 1925 یعنی پنج سال پیش از انتشار شاهکار فاکنر منتشر شده بود) گرفته شده است، آنجا که آگاممنون به اودسئوس می‌گوید، «من که جان می‌دادم، هنگامی که به قعر هادس سرازیر می‌گشتم، آن زنِ بی چشم و روی چشم‌هایم را نبست»...

بدین سان نخستین تلمیح در رمان فاکنر به مأخذی بس کهن و جهانگیر برمی‌گردد. این منظومهٔ حماسی در متن فاکنر غلبه دارد؛ اما مثل روز روشن است می‌توان من که می‌مردم را به اودیسه ربط داد چون وقتی هر رمانی را باز می‌کنیم اولین چیزی که می‌خوانیم عنوان آن است. جای دادن تلمیح‌هایی به منظومه‌ای حماسی درون ایده‌ای بظاهر دلگیر و بی‌روح به خودی خود فکر فوق‌العاده‌ای است و فاکنر هم پیرنگ حماسهٔ هومر را بازمی‌جوید و مفهوم‌هایی چون خانواده و عشق و زندگی و مرگ را در رمان محشر خویش از نو جان می‌بخشد.

اهمیت و مناسبت عنوان در سراسر پیرنگ رمان و نیز در خانوادهٔ باندِرن مشهود است. در سرود یازدهم اودیسهٔ هومر، اودسئوس به قعر هادس سفر می‌کند و با آگاممنون دیدار می‌کند، سرلشگر سپاه یونان که به ترویا قشون کشیده است. آگاممنون برای اودسئوس واقعهٔ تراژیک مرگ خویش را حکایت می‌کند: همسرش، کلوتِمنسترا، و فاسقش، اَئِگیستوس، هنگامی که او از جنگ ترویا به خانه بازگشته با همکاری هم او را می‌کشند. گرچه ائگیستوس است که عمل قتل را به انجام می‌رساند، فکر کشتن آگاممنون از کلوتمنسترا بوده. پیش ازآنکه بتوانیم تعیین کنیم آیا کلوتمنسترا همسری بدکار و سیه دل و بی‌وفا بوده یا نه، او برای این تصمیم قطعاً دلیل موجهی دارد، علاوه بر رابطهٔ نامشروعش با ائیگستوس. در سرودهای قبل در اودیسه، آگاممنون در کشتی خویش در پهنهٔ دریا با آرامشی مرگبار مواجه می‌شود که او را از راندن کشتی‌اش در دریا بازمی‌دارد. برای گذر از این بن‌بست او دخت خویش، ایفیگنیا، را برای پوسئیدون قربانی می‌کند. این واقعهٔ دلخراش جان کلوتمنسترا را آزرده می‌سازد و او این غم را ده سال در صندوق سینه نگاه می‌دارد. حس انتقام جویی به افکار زن نشت می‌کند و در روحش نشست می‌کند تا زمانی که آگاممنون جان می‌بازد. مرگ آگاممنون آتش کین جویی را در خانواده برمی‌افروزد و طی چند نسل قتل‌هایی را به دنبال می‌آورد. الکترا، دخت آگاممنون، برادرش اورستس را برمی‌انگیزد تا هم ائگیستوس هم کلوتمنسترا را بکشد. این لحظهٔ تراژیک در اودیسه جریانی از نفرت و خشونت با خود می‌آورد و شاهدی است از روابط عاطفیِ بسیار پیچیدهٔ جاری در خانواده‌ها.

@CinemaParadisooo
@CinemaParadisooo
1.9K viewsedited  20:39
باز کردن / نظر دهید
2022-05-07 22:30:08
رابین وود

ـــ ماکس افولس، کارگردانی است که گمان نمی‌کنم کسی مؤلف بودن او را به چالش بطلبد؛ هیچ هنرمندی در سینما (شاید به استثنای میزوگوچی) وجود ندارد که به خاطرش بخواهم بر روی ادعای خود این اندازه پافشاری کنم. اگر کسی علاقه‌مند باشد از دیدگاه افولس نسبت به زندگی با خبر شود، باید برود «چرخ و فلک» یا از آن هم واضح‌تر، «لولا مونتز» را ببیند. اما «لحظه غفلت» به نظر من پیچیده‌تر از «چرخ و فلک» و موفق‌تر از «لولا مونتز» است.

افولس به عنوان شیفتهٔ حرکت مستمر، می‌دانست که زندگی، به دلیل سرشت واقعی آن، هیچ‌وقت نمی‌تواند کاملا رضایت بخش، کامل یا صراحتا شاد باشد. جهان او مملو از تناقضات لاینحل است، خصوصیتی که به صریح‌ترین شکل ممکن در بخش محوری لذت متبلور شده است. به این دلیل است که فیلم‌های او علی رغم فقدان پایان‌های شاد، زندگی را به سور می‌نشینند.


— Max Ophuls And Martine Carol On The Set Of LOLA MONTÉS (1955).

@CinemaParadisooo
1.9K viewsedited  19:30
باز کردن / نظر دهید
2022-05-06 22:58:00
جورجو آگامبن

ـــ در هر زندگی چیزی نازیسته می‌ماند، چنانکه در هر کلمه چیزی ناگفته. شخصیت آن قدرت تار و مبهمی‌ست که خود را به نگاهبانی این زندگی بکر و ناسوده می‌گمارد؛ چهارچشمی مراقب آن چیزی‌ست که هرگز نبوده، و بی‌آنکه بخواهیش، ردهاش را روی صورت‌ات به‌جا می‌گذارد. همین است که نوزاد پیشاپیش شبیه سالخورده‌هاست؛ در واقع، هیچ‌چیز بین این دو چهره مشترک نیست مگر آنچه در هر دو نازیسته مانده.


@CinemaParadisooo
2.3K views19:58
باز کردن / نظر دهید
2022-05-06 18:34:57
اورسن ولز

❍ من فقط یک تجربه‌گر هستم، جلوه‌گری و شهرت شوقی در من برنمی‌انگیزد. فقط باید در لذت تجربه غرق شوم و این تنها قلمرویی است که در آن با تمام وجود احساس می‌کنم به خودم دروغ نمی‌گویم.

❍ من می‌دانم که کلام در سینما از جنبه نظری دارای اهمیت ثانوی است. اما راز کار من در این است که همه‌ چیز بر پایه کلام است. من فیلم صامت نمی‌سازم. باید با آنچه شخصیت‌ها می‌گویند آغاز کنم. باید قبل از آنکه ببینم چه می‌کنند، بدانم چه می‌گویند.

❍ اعتقاد دارم به مدد ادبیات و فیلمنامه‌ها می‌توان سینما را از بن‌بستی که تکنیسین‌ها و صنعتگران به وجود آوردند نجات داد.


@CinemaParadisooo
2.1K views15:34
باز کردن / نظر دهید
2022-05-06 18:16:46
جان هیوستِن

ـــ اورسن ولز مردی نبود که قادر به تعظیم کردن در برابر بت‌ها باشد٬ و هالیوود پر از انواع بت است! اورسن عزت نفس باشکوهی داشت٬ اما در عین حال کاملا منطقی بود. او آکنده از شور و شوق بود٬ درست مثل یک آدم آماتور ـــ او عاشق فیلم٬ تئاتر و همه چیزهای نمایشی بود.


— John Huston and Orson Welles.

@CinemaParadisooo
2.0K viewsedited  15:16
باز کردن / نظر دهید
2022-05-05 19:57:43 ‍ ‍
والتر بنیامین
ـــ خیابان یک طرفه ــ ترجمه حمید فرازنده

۱. کتاب‌ها و روسپی‌ها را می‌توان به بستر برد.
۲. کتاب‌ها و روسپی‌ها زمان را در هم می‌بافند. بر شب مانند روز، و بر روز مانند شب حکم می‌کنند.
۳. نه کتاب‌ها برای دقیقه‌ها ارزش قائلند، و نه روسپی‌ها. در واقع چقدر عجول‌اند. همین‌که توجه‌مان به آنها معطوف می‌شود، شروع به شمردن دقیقه‌ها می‌کنند.
۴. کتاب‌ها و روسپی‌ها همواره در عشقی ناکامیاب نسبت به یکدیگر به سر برده‌اند.
۵. کتاب‌ها و روسپی‌ها هر دو مردان ویژهٔ خود را دارند، مردانی که از طریق آنها گذران روزگار می‌کنند؛ و عذابشان می‌دهند، در این زمینه مردان ویژهٔ کتاب‌ها منتقدان‌اند.
۶. کتاب‌ها و روسپی‌ها در موسسه‌های عمومی‌ جای دارند ـــ مشتری هر دو دانشجویان‌اند.
۷. کتاب‌ها و روسپی‌ها ـــ به ندرت کسی تصاحبشان می‌کند، شاهد مرگ‌شان می‌شود. پیش از آن‌که عمرشان به سر رسد گم و گور می‌شوند.
۸. کتاب‌ها و روسپی‌ها خیلی علاقه دارند توضیح دهند چگونه به این روز و حال افتاده‌اند؛ و از گفتن هیچ دروغی فروگذار نمی‌کنند. در واقع، اغلب، سیر و چگونگی ماجرا را متوجه نشده‌اند، سال‌ها دنبال «دل‌شان» رفته‌اند، و روزی بدنی فربه در همان نقطه‌ای برای خودفروشی می‌ایستند که صرفا برای «آموختن درس زندگی» توقفی داشته‌اند.
۹. کتاب‌ها و روسپی‌ها ‌وقتی نمایش می‌دهند، دوست دارند پشت کنند.
۱۰. کتاب‌ها و روسپی‌ها زاد و رودشان زیاد است.
۱۱. کتاب‌ها و روسپی‎ها ـــ «راهبهٔ پیر ـــ روسپی جوان». چقدر کتاب هست که زمانی بدنام بود و اکنون راهنمای جوانان است.
۱۲. کتاب‌ها و روسپی‌ها دعوا مرافعه‌های‌شان را جلو چشم همه می‌کنند.
۱۳. کتاب‌ها و روسپی‌ها ـــ پانویس‌های یکی، اسکناس‌های دیگری در جوراب‌های ‌بلندش است.

Vivre Sa Vie (1962)
Dir. Jean-Luc Godard

@CinemaParadisooo
@CinemaParadisooo
2.4K viewsedited  16:57
باز کردن / نظر دهید