Get Mystery Box with random crypto!

دنگه کوردی

لوگوی کانال تلگرام dangekordi24 — دنگه کوردی د
لوگوی کانال تلگرام dangekordi24 — دنگه کوردی
آدرس کانال: @dangekordi24
دسته بندی ها: اخبار
زبان: فارسی
مشترکین: 3.37K
توضیحات از کانال

💎﷽حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکی💎
🎧دنگه کوردی در خدمت تمام ملت کورد است
معما🧐 آهنگ🎵 عکس📸 فیلم🎞
👨‍💻 @nikotinfarzadمدیر
https://t.me/dangekordi24

🇮🇷 تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 10

2022-06-12 23:58:14

372 views𝐍𝐢𝐤𝐨𝐭𝐢𝐧_𝐟𝐚𝐫𝐳𝐚𝐝, edited  20:58
باز کردن / نظر دهید
2022-06-12 22:54:54
متین بلکه بمرم
394 views𝐍𝐢𝐤𝐨𝐭𝐢𝐧_𝐟𝐚𝐫𝐳𝐚𝐝, edited  19:54
باز کردن / نظر دهید
2022-06-12 22:30:15
گفتم امشب ماه میخنده

395 views𝐍𝐢𝐤𝐨𝐭𝐢𝐧_𝐟𝐚𝐫𝐳𝐚𝐝, edited  19:30
باز کردن / نظر دهید
2022-06-12 22:11:24
وقته شر ژنکا چدبید کوچه دا

#دنگه_کوردی
#𝐯𝐢𝐝𝐞𝐨
@dangekordi24
410 views𝐍𝐢𝐤𝐨𝐭𝐢𝐧_𝐟𝐚𝐫𝐳𝐚𝐝, 19:11
باز کردن / نظر دهید
2022-06-12 22:07:45
شاید هر مردی بتونه بچه دار شه
ولی پدر بودن کار هر مردی نیست...

#دنگه_کوردی
#𝐯𝐢𝐝𝐞𝐨
@dangekordi24
396 views𝐍𝐢𝐤𝐨𝐭𝐢𝐧_𝐟𝐚𝐫𝐳𝐚𝐝, 19:07
باز کردن / نظر دهید
2022-06-12 21:56:09 لذت دنیا رو آن کس برد
که هم بخشیدو هم پوشیدو هم خورد
هر آنکس که کیسه اش محکم قره خورد
خودش موردو ثروتش دیگری برد
396 views𝐍𝐢𝐤𝐨𝐭𝐢𝐧_𝐟𝐚𝐫𝐳𝐚𝐝, 18:56
باز کردن / نظر دهید
2022-06-12 21:43:20 #سارا
#قسمت2
.دوباره مي دیدمش و حتي با یه سالم ساده هم دیوونه مي شدم
صدا هلهله جمعیت بلندتر شد ومنو به خودم آورد.تازه متوجه
شدم
صورتم غرق اشکه .سریع به سمت حموم دویدم و درو پشت
سرم بستم.نمي
دونستم چه طور باید جلو اشک هامو بگیرم که آبرومو
نبرن.چشمام هر
لحظه قرمزتر مي شد و صورتم هم داشت ورم مي کرد.همون
لحظه صدا
.مامانمو شنیدم که داشت سراغمو مي گرفت
شیر آبو باز کردم وچند مشت آب به صورتم پاشیدم که ورم
صورتم بخوابه.به
آینه نگاه کردم که نتیجه شو ببینم اما خودم از صورتم وحشت
کردم ... تمام
مواد آرایشي که به صورتم زده بودم به هم ریخته بود و
صورتم شبیه نقاشي ها
:سرخ پوستي شد ه بود.گریه ام شدت گرفت و به التماس افتادم
خدایا به دادم برس، نذار آبروم بره که همه چي به هم مي -
ریزه.دیگه چه
طور سرمو تو فامیل باال بگیرم؟خدایا به خدا این امتحان واسه
من خیلي
زیاد ه .خدایا غلط کردم، قول مي دم دیگه هیچ وقت عاشق
نشم!خدایا جلو
این اشک ها لعنتي رو بگیر،یه وقت یکي نیاد اینجا .وااا خدایا
مامان داره
!صدام مي زنه، خدایا یه کار بکن
دوباره رفتم سر شیر آب و با صابوني که تو حموم بود و نمي
دونستم مال کیه
تند تند صورتمو شستم.من که حتي حاضر نمي شدم از شامپو
کس دیگه ای
استفاده کنم حاال به چنین روز افتاده بودم.باالخره صورتم
حالت عاد ی پیدا
.کرد و از حموم بیرون رفتم
همه تو سالن بزرگ خونه عمه ام مشغول پایکوبي بودن و
وسط شون هم
پرهام ولعیا دست تو دست هم مشغول ر*ق*صیدن .موج
اشک به چشمام هجوم آورد و اونقدر حال
!بد بهم دست داد که احساس کردم االنه که باال بیارم
با دست جلو دهنمو گرفتمو راهي حموم شدم .چند بار عوق
زدم اما چیز
تو معده ام نبود که بخواد بیرون بیاد.اون چند روزمونده به


پایان قسمت 2
ادامه دارد

@dangekordi24
403 views𝐍𝐢𝐤𝐨𝐭𝐢𝐧_𝐟𝐚𝐫𝐳𝐚𝐝, edited  18:43
باز کردن / نظر دهید
2022-06-12 21:39:44 #سارا

قسمت 1

عروس ، دوماد اومدن -
صدا پر از شاد پردیس بود که اومدن پرهام و لعیا رو خبر
مي داد.تمام
کسانی که تو سالن بودند به سمت در خروجي رفتند که این
لحظات رو
!تماشا کنند به جز من که توانایي دیدن مرگ رویاهامو نداشتم
اشک تو چشمام حلقه بست.چیزی که اون روزا مهمون
همیشگی چشمام
بود.من همیشه پرهامو مرد زندگیم مي دونستم و حاال اون
داشت با کسي غیر
از من ازدواج مي کرد.پرهام پسر عمه من بود و چهار سال
. از من بزرگتر بود
!دقیقا چهار سال و دو ماه و بیست و سه روز
تا قبل از اون روز که خبردار شدم پرهام از دختر همسایه
شون خواستگار
کرده، هر شب با فکر روزهایي که با پرهام ازدواج کرده ام
خوابم مي برد.نمي
تونستم باور کنم تمام محبت ها پرهام به من فقط به خاطر
نسبت خانوادگي
.بوده ومن اونارو به اشتباه، به حساب عالقه گذاشته بودم
چه لحظه هایي که همه با هم به گردش مي رفتیم ومن جز
چشمای مشکی
پرهام چیز یادم نمي موند.پرهام هم بارها مچم رو وقتي بهش
زل زده بودم
گرفته بود و جوابم رو با لبخند مي داد؛من هم از خجالت قرمز
مي شدم و
رومو بر میگردوندم.اما چند لحظه بعد دوباره روز از نو روز
!از نو
یادمه واسه عروسي خواهرم وقتي از آرایشگاه برگشتم پرهام
منو دید.چند لحظه
به صورتم خیره شد و بعد با خنده گفت:عروس بشي چي
!میشي؟
اینو گفت ورفت .اما من همونطور خشکم زده بود و رفتنش و
نگاه مي
کردم.نفسم به شماره افتاده بود و حال غریبي پیدا کرده
بودم.همون یه جمله
کافي بود که تا یک ماه با هر اتفاق وحشتناکي هم خم به ابروم
نیارم !هر بار که مي خواستم کمي آروم بگیرم و بي خیالش
بشم


پایان قسمت 1
ادامه دارد
403 views𝐍𝐢𝐤𝐨𝐭𝐢𝐧_𝐟𝐚𝐫𝐳𝐚𝐝, 18:39
باز کردن / نظر دهید
2022-06-12 20:20:22 ماه امشب داره میخنده
424 views𝐍𝐢𝐤𝐨𝐭𝐢𝐧_𝐟𝐚𝐫𝐳𝐚𝐝, 17:20
باز کردن / نظر دهید
2022-06-11 23:51:18
122 views𝐍𝐢𝐤𝐨𝐭𝐢𝐧_𝐟𝐚𝐫𝐳𝐚𝐝, 20:51
باز کردن / نظر دهید