2021-05-28 14:21:07
از ی جایی ب بعد به يه بی حسیی دچار میشی كه به هيچ چيز و هيچكس هيچ حسی نداری فقط ميدونی جای ی چیزی تو وجودت خالیه...!:) - @Deltang -
2021-05-28 12:44:39
<رمان ممنوعه عشق و قفس> #پارت191 کامل خارجش میکرد و دوباره با فشار میکرد داخلم . بدنم تکون میخورد و پاهام میلرزید . دو سه دفه کارشو تکرار کرد که سیاهی چشام رفت و جیغ بلندی کشیدم. حس عجیبی داشتم انگار از بالای بلندی پرت شده بودم . تاری چشمام کم شد و داشتم…
2021-05-27 10:43:42
<رمان ممنوعه عشق و قفس> #پارت190 پلکامو بزور دوباره بهم رسوندم که بازم سردی چند لحظه قبل و بین پام حس کردم. _عضله هاتو شل کن انا! +مکس میخوای چیکار کنی؟ ضربه ای با کف دستش به شکمم زد و دوباره تکرار کرد: _شل انا ، شل. به حرفش گوش دادم که سوزشی و بین پام حس…
2021-05-26 08:24:16
<رمان ممنوعه عشق و قفس> #پارت189 من از خشم مکس توی سکس میترسیدم. میترسیدم ازش سکس بخوام کاری کنه که نتونم راه برم . واسه ی همین نفس عمیقی کشیدم ، سعی کردم خودمو بی توجه جلوه بدم. نگاه اطراف کرد و نگاهش روی بطری شامپاین قفل شد . با یک لبخند شیطانی و برش…