2021-05-12 16:41:34
<رمان ممنوعه عشق و قفس> #پارت175 همینطوری که میرفت سمت اتاق خواب محکم میکوبید رو پشتم. مطمئن بودم که رد دستش جا مونده اما انقدر بی حس بودم که توان جیغ کشیدن هم نداشتم . من و روی تخت گذاشت و از کمدش ی شلوارک بیرون کشید و اتاق و ترک کرد. باورم نمیشد بعد همچین…
2021-05-11 12:25:09
<رمان ممنوعه عشق و قفس> #پارت174 با برخوردش بهم بدنم لرزید و ته دلم یچیزی فرو ریخت . مکس دستشو دراز کرد و از توی کمدی که نزدیکش بود یه شلاق برداشت . اما لرزش اون ویبراتور لعنتی نمیزاشت که به شلاق توی دست مکس فکر کنم . ویبراتور و هل داد داخل جلوم که قلابش…
2021-05-10 17:14:32
میگن آدم دوبار ميمیره؛ یه بار وقتي که روح از بدنش جدا میشه و یه بار وقتي کسي که دوسش داره برای آخرین بار اسمشو صدا ميزنه... :) - @Deltang -
2021-05-10 12:17:38
<رمان ممنوعه عشق و قفس> #پارت173 خودشو کشید رومو دستامو با یک دستش بالای سرم قفل کرد و از لبام کام گرفت لبامو باز کردم و همراه شدم باهاش زبونشو رو گردنم کشید و سمت سینم رفت . به روی قفسه سینم که رسید دوباره مسیر و برگشت و مکید . سینه هامو یکی یکی تو دست میگرفت…