2021-05-09 08:35:58
<رمان ممنوعه عشق و قفس>
#پارت173
خودشو کشید رومو دستامو با یک دستش بالای سرم قفل کرد و از لبام کام گرفت لبامو باز کردم و همراه شدم باهاش زبونشو رو گردنم کشید و سمت سینم رفت .
به روی قفسه سینم که رسید دوباره مسیر و برگشت و مکید .
سینه هامو یکی یکی تو دست میگرفت و اون یکی رو میمکید ،
صدای اه و نالم بلند شده بود که از نوکش گاز محکمی گرفت .
اومد بالا و گفت :جون دلم ، توهم خوشت اومده؟
زبونشو از نوک سینم سر داد به سمت نافم و انقدر دور نافم زبونش و چرخوند که خودم یکم خودمو بالا کشیدم
ریز خندید و گفت :خودمم بلدم خانوم فقط هنوز زوده !
بین پامو چند دفه فوت کرد که به خودم لرزیدم ،
بعد از تایمی که انتظار کشیدم بلاخره زبونش بین پام نشست ،
چیزی نمونده بود که منو رو دوشش انداخت و به سمت اتاق بازی رفت .
من رو به سمت دستگاهی برد که تا حالا ندیده بودمش .
دست هام رو با دستبند های چرمی که بود فیکس کرد . پاهام رو هم به صورت هشتی با دو تا طناب بست .
نگران نباش انا قول میدم به تو هم خوش بگذره .
سمت کشو ها رفت و از داخل یکی از کشو ها
ویبراتور و از داخل کشو پایینی پلاگ برداشت و دوبارع سمتم اومد .
خب انا یکم خودتو شل بگیر تا راحت تر بشه برات هضم این .
داشتم سعی میکردم که خودمو شل بگیرم که دو انگشت مکس وارد پشتم شد .
جیغی کشیدم که گفت : قرار بود شل بگیری انا !
سردیه عجیبی رو پشتم حس کردم اما به خاطر فیکس بودن پا و دستام هیچ حرکتی نمیتونستم بکنم.
مکس سعی داشت پلاگی و که حالا با ژل روان کننده خیسش کرده بود و بکنه پشتم .
این غیر ممکن بود من نمیتونستم مدت زمان طولانی اونو تحملش کنم.
بعد از اینکه به زور اونو جا داد توی پشتم ویبراتور و روشن کرد و اومد جلو روم وایستاد .
منتظر به اوج رسیدن هستی؟
منتظر جواب من نموند و ویبراتور و روی جلوم تنظیم کرد
17.4K viewsامیر, 05:35