Get Mystery Box with random crypto!

فریدون مشیری _ کانال رسمی

لوگوی کانال تلگرام fereydoonmoshiri — فریدون مشیری _ کانال رسمی ف
لوگوی کانال تلگرام fereydoonmoshiri — فریدون مشیری _ کانال رسمی
آدرس کانال: @fereydoonmoshiri
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 15.34K
توضیحات از کانال

تنها کانال رسمی استاد فریدون مشیری
🔸با نظارت مستقیم خانواده‌ی ایشان
( جهت انتشار عکس، فیلم، صوت و...)
اینستاگرام رسمی فریدون مشیری:
Instagram.com/FereydoonMoshiri
🔴⚠‌تبادل و تبلیغ انجام نمی‌شود.

Ratings & Reviews

1.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

2


آخرین پیام ها 3

2023-04-30 20:40:25 #دیلمان
(به مناسبت دهم اردیبشهت سالروز میلاد استاد #غلامحسین_بنان)

تو را می توان شنید درین نغمه ها هنوز
همان همزبان جان، همان آشنا هنوز

فضا برفکند تیغ، تو افتادی از ستیغ
من و این همه دریغ، در این تنگنا هنوز

تنی مانده بر زمین، بر او دشنه های کین
دلی می تپد چنین، به عشق شما هنوز

به جا مانده زان سوار، که گم شد درین غبار
سرشکی ستاره وار، به چشمان ما هنوز

نسیمی گذر نکرد، بر این لاله های زرد
جز آن تندباد سرد که بارد بلا هنوز

کجا سر دهد نوا؟ همه تیر ناروا
فرو بارد از هوا، بر این بینوا هنوز

نه غم می دهد امان، نه می گردد آسمان
من و وای‌ِ «دیلمان» به یاد «صبا» هنوز

نیامد سحرگهان، به فریاد همرهان
که پیچیده بر جهان، شب دیرپا هنوز

شکیبی چه پروریم، لهیبی بگستریم
نهیبی برآوریم، نمردیم تا هنوز!

#فریدون_مشیری

کانال رسمی فریدون مشیری:
@FereydoonMoshiri
1.3K views17:40
باز کردن / نظر دهید
2023-04-17 07:32:06 #نویدهای_امید

از روی دشت، خط غباری نمی‌رسد
در قلب آن غبار سواری نمی‌‌رسد
پایی دگر به راه امیدی نمی‌رود
دستی دگر به دامن یاری نمی‌رسد
تکرار شد خزان و زمستان هزار بار
نوبت به نوشخند بهاری نمی‌رسد

این واژه‌های تیره و این آیه های یأس
این روح ناامیدی، این تلخ، این شکست
ورد زبان مردم این سرزمین شده‌ست!

غافل که در جهان
جز با امید، ره نسپردند، رهروان

نیروی استقامت و تاب مقاومت
زین بیش اگر چه در تن مردم نمانده است،
اما امید می‌دهدم دم به دم نوید
چیزی به بازگشت سواران نمانده است!

#فریدون_مشیری
از کتاب #از_دریچه_ماه

@FereydoonMoshiri
2.5K views04:32
باز کردن / نظر دهید
2023-03-28 06:26:41 بهار می‌رسد، اما ز گل نشانش نیست

بهار می‌رسد، اما ز گل نشانش نیست
نسیم، رقص گل‌آ‌ویز گل فشانش نیست‌

دلم به گریه‌ی خونین ابر می‌سوزد
که باغ، خنده به گلبرگ ازغوانش نیست

چمن بهشت کلاغان و بلبلان خاموش!
بهار نیست به باغی که باغبانش نیست.

چه دل گرفته هوایی، چه پافشرده شبی
که یک ستاره‌ی لرزان در آسمانش نیست!

کبوتری که درین آسمان گشاید بال
دگر امید رسیدن به آشیانش نیست.

ستاره نیز به تنهایی‌اش گمان نبرد
کسی که هم‌نفسش هست و هم‌زبانش نیست

جهان به جان من آن‌گونه سرد‌مهری کرد،
که در بهار و خزان، کار با جهانش نیست

ز یک ترانه به خود، رنگ جاودان نزند
دلی که چون دل من رنج جاودانش نیست.

#فریدون_مشیری
شعر #بهار_می‌رسد_اما_ز_گل_نشانش_نیست
دفتر #ابر_و_کوچه

@FereydoonMoshiri
3.3K viewsedited  03:26
باز کردن / نظر دهید
2023-03-19 22:38:49
شاید ای خستگان وحشت دشت!
شاید ای ماندگان ظلمت شب!
در بهاری كه می‌رسد از راه،
گل خورشید آرزوهامان،
سر زد از لای ابرهای حسود.

شاید اكنون كبوتران امید،
بال در بال آمدند فرود…

پیش پای سحر بیفشان گل
سر راه صبا بسوزان عود

به پرستو، به گل، به سبزه درود!

#فریدون_مشیری
شعر #سرود_گل
از دفتر #بهار_را_باور_کن

@FereydoonMoshiri
1.2K viewsedited  19:38
باز کردن / نظر دهید
2023-03-12 19:22:23 #یاد_یار_مهربان
(برای #بنان، استاد هنر آواز)

جویبار نغمه می‌غلتید، گفتی بر حریر
آبشار شعر، گل می‌ریخت، نغز و دلپذیر

مخمل مهتاب بود این یا طنین بال قو؟
پرنیان ناز، آواز سراپا حال او
*
نغمه را با سوز دل، این گونه سازش‌ها نبود
در نوای هیچ مرغی «این نوازش‌ها نبود»
*
«بانگ نی» می‌گشت تا دمساز او
شورها می‌ریخت از شهناز او
در شب تاریک دوران، بی‌گمان
چلچراغی بود هر آواز او
*
برگ گل بود آن چه می‌افشاند بر ما یا غزل
عاشق سرگشته در کویش «من، از روز ازل »

لطف را آموخته، چون دفتر گل از «صبا»
مرحبا ای آشنای حُسن خوبان، مرحبا

این نسیم از کوی جانان بوی جان آورده بود
«بوی جوی مولیان» را ارمغان آورده بود

تا که می‌گرداند راه «کاروان» از «دیلمان»
کاروانِ جان ما می‌گشت در هفت آسمان

تا نپنداری که عمری گل به دامن بود و بس
«دشمنش گر سنگ خاره او چو آهن» بود و بس
*
با تو پیوسته‌ست، اینک، با تو، ای «آه سحر»
نغمه‌اش را شعله کن در تار و پود خشک و تر

ما به آغوش تو بسپردیم جان پاک او
بعد ازین «ای آتشین لاله» بپوشان خاک او

بعد ازین هر گل که از خاک بنان سر برزند
شور این شیرین نوا در جان عالم افکند

اهل دل در ماتمش با چشم گریان مانده‌اند
جمع «مشتاقان» او اینک «پریشان» مانده‌اند

دل به آواز بنان بسپار کز کار جهان
نیست خوش تر هیچ کار از «یاد یار مهربان»

(آنچه در گیومه آمده نام آوازها و ترانه‌هایی است که این هنرمند بزرگ خوانده است.)

- #فریدون_مشیری
از دفتر: " #آه_باران "

کانال رسمی فریدون مشیری:
@fereydoonmoshiri
1.9K views16:22
باز کردن / نظر دهید
2023-03-12 19:22:07 #تصنیف #یاد_یار_مهربان
به مناسبت تولد آقای فخرالدینی‌

آواز: #کاوه_دیلمی
شعر: #فریدون_مشیری
آهنگساز: #فرهاد_فخرالدینی

@FereydoonMoshiri
1.5K viewsedited  16:22
باز کردن / نظر دهید
2023-02-14 07:43:29 برای #فروغ_فرخزاد

#تا_قله_با_صلیب

تو صلیبت را تا قله کشیدی بر دوش
تو صمیمیت را بانگ زدی در آفاق
تو در افتادی از پا،
خاموش!

تو در این تاریکی
آتشی بودی و یک لحظه درخشیدی
تاج خاری که به سر داشتی از دست نوازشگر خلق،
به سحرگاهان بخشیدی!

تو گذشتی چو نسیم
شهر از زمزمه‌ی شعر تو، لبریز است.
تو فرو پژمردی، بی‌هنگام
باغ، بی وسوسه‌ی عطر تو در پاییز است.

#فریدون_مشیری
از دفتر: #از_دریچه_ماه


کانال رسمی فریدون مشیری:
@FereydoonMoshiri
1.4K views04:43
باز کردن / نظر دهید
2023-02-06 03:15:59 یاد و خاطره‌ی درگذشتگان زلزله‌ی #خوی

#دیگر_زمین_تهی_ست ...

خوابم نمی‌ربود
نقش هزارگونه خیال از حیات و مرگ،
در پیش چشم بود.
شب در فضای تارخود آرام می‌گذشت
از راه دور، بوسه‌ی سرد ِ ستاره‌ها
مثل همیشه، بدرقه می‌کرد خواب را.
در آسمان صاف،
من در پی ستاره‌ی خود می‌شتافتم.

چشمان من به وسوسه‌ی خواب گرم شد...
ناگاه، بندهای زمین در فضا گسیخت!
در لحظه‌ای شگرف،
زمین از زمان گریخت!
در زیر بسترم،
چاهی دهان گشود،
چون سنگ در غبار و سیاهی رها شدم.
می‌رفتم آنچنان که ز هم می‌شکافتم!

دردی گران به جان زمین اوفتاده بود.
نبضش به تنگنای دل خاک می‌تپید
در خویش می‌گداخت
از خویش می‌گریخت
می‌ریخت، می‌گسست...
می کوفت، می‌شکافت.
وز هر شکاف، بوی نسیمِ غریب ِ مرگ
در خانه می‌شتافت!

انگار خانه‌ها و گذرهای شهر را
چندین هزار دست
غربال می‌کنند!
مردان و کودکان و زنان می‌گریختند
گفتی که این گروه ز وحشت رمیده را
با تیغ‌های آخته دنبال می‌کنند!

آن شب زمین پیر
این بندی ِ گریخته از سرنوشتِ خویش
چندین هزار کودکِ در خوابِ ناز را،
کوبید و خاک کرد!
چندین هزار مادر محنت‌کشیده را،
در دم هلاک کرد!
مردان رنگ سوخته از رنج کار را،
در موجِ خون کشید.
وز گونه‌شان، تبسم شوق و امید را،
با ضربه‌های سنگ و گل و خاک، پاک کرد!

در آن خرابه‌ها
دیدم که مادری به عزای عزیزِ خویش
در خون نشسته بود
در زیر خشت و خاک
بیچاره بندبند وجودش شکسته بود
دیگر لبی که با تو بگوید سخن نداشت
دستی که در عزا بدرد پیرهن نداشت!

زین پیش، جای جانِ کسی در زمین نبود،
زیرا که جان، به عالم جان بال می‌گشود!
اما در این بلا،
جان نیز فرصتی که برآید ز تن نداشت!

شب‌ها که آن دقایق جانکاه می‌رسد،
در من نهیب زلزله بیدار می‌شود
در زیر سقف مضطرب خوابگاه خویش،
با هر نفس، تشنج خونین مرگ را
احساس می‌کنم.
آوار بغض و غصه و اندوه، بی‌امان
ریزد به جان من
جز روح کودکان فرو مرده در غبار
تا بانگ صبح نیست کسی همزبان من.

آن دست‌های کوچک و آن گونه‌های پاک
از گونه‌ی سپیده‌دمان پاک‌تر، کجاست؟
آن چشم‌های روشن و آن خنده‌های مهر
از خنده‌ی "بهار" طربناک‌تر، کجاست؟

آوخ! زمین به دیده‌ی من بیگناه بود!
آنجا همیشه زلزله‌ی ظلم بوده است.
آنها همیشه زلزله از ظلم دیده‌اند!
در زیر تازیانه‌ی جور ستمگران
روزی هزار مرتبه در خون تپیده‌اند
آوار جهل و سیلی فقر است و خانه نیست
این خشت‌های خام که بر خاک چیده‌اند!

دیگر زمین تهی‌ست...
دیگر به روی دشت،
آن کودکان ناز
آن دختران شوخ
آن باغ‌های سبز
آن لاله‌های سرخ
آن برّه‌های مست
آن چهره‌های سوخته ز آفتاب نیست
تنها در آن دیار،
ناقوس ناله‌هاست،
که در مرگ ِ زندگی‌ست!

#فریدون_مشیری
از دفتر: #بهار_را_باور_کن


کانال رسمی فریدون مشیری:
@FereydoonMoshiri
3.2K views00:15
باز کردن / نظر دهید
2023-01-21 18:11:04 * تو نیستی که ببینی*
.
تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه‌ها جاری‌ست!
چگونه عکس تو در برق شیشه‌ها پیداست!
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است!
*
هنوز پنجره باز است.
تو از بلندی ایوان به باغ می‌نگری.
درخت‌ها و چمن‌ها و شمعدانی‌ها
به آن ترنم شیرین، به آن تبسم مهر
به آن نگاهِ پُر از آفتاب، می‌نگرند.
*
تمام گنجشکان
که درنبودن تو
مرا به باد ملامت گرفته‌اند؛
تو را به نام صدا می‌کنند!
هنوز نقش تو را از فراز ِ گنبد ِ کاج
کنار باغچه،
زیر درخت‌ها،
لب حوض
درون ِ آینه‌ی پاک آب می‌نگرند
*
تو نیستی که ببینی، چگونه پیچیده‌ست
طنین ِ شعر ِنگاه تو در ترانه‌ی من.
تو نیستی که ببینی، چگونه می‌گردد
نسیم روح تو در باغ ِ بی‌جوانه‌ی من.
*
چه نیمه شب‌ها، کز پاره‌های ابر سپید
به روی لوح سپهر
تو را، چنان‌که دلم خواسته‌ست، ساخته‌ام!
چه نیمه شب‌ها -وقتی که ابر بازیگر
هزار چهره به هر لحظه می‌کند تصویر
به چشم هم‌زدنی
میان آن همه صورت، تو را شناخته‌ام!
*
به خواب می‌ماند،
تنها، به خواب می‌ماند
چراغ، آینه، دیوار، بی تو غمگینند
تو نیستی که ببینی
چگونه با دیوار
به مهربانی یک دوست، از تو می‌گویم
تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار
جواب می‌شنوم.
*
تو نیستی که ببینی، چگونه، دور از تو
به روی هرچه دراین خانه است
غبار سربی ِ اندوه، بال گسترده‌ست
تو نیستی که ببینی، دل رمیده‌ی من
به‌جز تو یاد همه چیز را رها کرده‌ست.
.
غروب‌های غریب
در این رواق نیاز
پرنده‌ی ساکت و غمگین،
ستاره‌ی بیمارست
دو چشم خسته‌ی من
در این امید عبث
دو شمع سوخته جان ِ همیشه بیدارست
تو نیستی که ببینی!
.
#فریدون_مشیری
از دفتر: #از_خاموشی

@FereydoonMoshiri
4.6K views15:11
باز کردن / نظر دهید
2023-01-21 18:09:46
متاسفانه مطلع شدیم که برادر زنده‌یاد #فریدون_مشیری، جناب آقای #منوچهر_مشیری، ۲۱ دی‌ماه ۱۴۰۱ درگذشتند. ضمن تسلیت به خانواده‌ی محترم مشیری، با یاد ایشان، شعر تو نیستی که ببینی را بخوانیم.
4.2K viewsedited  15:09
باز کردن / نظر دهید