Get Mystery Box with random crypto!

حدیث اشک

لوگوی کانال تلگرام hadithashk — حدیث اشک ح
لوگوی کانال تلگرام hadithashk — حدیث اشک
آدرس کانال: @hadithashk
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 8.28K
توضیحات از کانال

کانال رسمی سایت"" حدیث اشک""
اشعار اهل بیت
http://hadithashk.com
شعر مذهبی
اینستاگرام:
www.instagram.com/hadith_ashk
ارتباط با ادمین
@hadithashk_admin

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 3

2022-08-03 13:51:24 پاشو به پای بی رمق من توان بده
دور و برم ز هلهله غوغا شده عمو

ای دست خط کوفی من خط خطی شدی
با چند نیره پای تو امضا شده عمو

انگار باز هم حسن از کوچه امده
مثل قباله ای کمرت تا شده عمو

دیدم که چند طایفه از روت رد شدند
دیدم که روی جسم تو دعوا شده عمو

چیزی نگو شکاف لبت باز میشود
سنگی بزرگ در دهنت جا شده عمو

سینه به سینه هم ببرم باز مشکل است
قدّت برابر قد سقا شده عمو

خونت تمام دور و برم را گرفته است
انگار شیشه عسلت وا شده عمو

#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شهادت_حضرت_قاسم_ابن_الحسن

@hadithashk
540 views10:51
باز کردن / نظر دهید
2022-08-03 13:48:48 بعدِ تو این حرمِ مرثیه‌خوان را چه‌کنم
یا تنی مانده به شن‌های روان را چه‌کنم

می‌وزد آهِ من و خش خش تو می‌آید
اینهمه دور و برم  برگِ‌خزان را چه‌کنم

نجمه دنبال تو و چشمِ تو دنبال من است
آه این را چه‌کنم  وای که آن را چه‌کنم

نو جوانیِ حسن ، حیف یتیمت دیدند
پیش زهرا بدنی بی ضربان را چه‌کنم

از عموجانِ تو تنها به لبت  جان  مانده
بعد فریادِ عموجانِ تو جان را چه‌کنم

تو نگفتی که جوانمرده عمویی دارم
این زمین خورده ترین مرد جهان را چه‌کنم

فکرم این بود عصا می‌شود اکبر که نشد
بعدِ تو بعد علی قدِ کمان را چه‌کنم

نامنظم زدنِ قلب مرا می‌بینی
نامنظم شدنت برده توان را ، چه‌کنم

پیش این قوم نگفتم که نقابت نگشا
زخم چشمت چه‌کنم زخمِ زبان را چه‌کنم

اینهمه نعل...در اینجای کم و...عمق زیاد
گیرم این سینه شود خوب  دهان را چه‌کنم

#شعر_شهادت_حضرت_قاسم_ابن_الحسن
#حسن_لطفی
@hadithashk
546 views10:48
باز کردن / نظر دهید
2022-08-03 12:26:16 خون غزل می ریخت
از بیت بیت رزم او ضرب المثل می ریخت

با دست خود خورشید
در کهکشان دامنش ماه و زحل می ریخت

سرمه نکش بر چشم
کِی زرگری روی طلا رنگ بدل می ریخت؟!

اشک عمو وقتی
آرام قاسم را گرفتش در بغل،می ریخت

وقت اذان عشق
از منبر حلقوم او "خیر العمل" می ریخت

مثل حسن شیر است
مردانگی از چهره ی این شیر یل می ریخت

از مصحف رزمش
آیه به آیه سوره ی "فتح جمل" می ریخت

خون عدوی پست
از پنجه ی این شیرزاده در جدل می ریخت

آنقدر سر انداخت
از خستگی حتی عرق های اجل می ریخت

تیری به بالش خورد
سنگ عدو بر کنج ابروی هلالش خورد

چون ابر باریده
انگار در این دشت قاسم پهن گردیده

کفتارها دیدند
نعش عقابی که پرش را نیزه ای چیده

زیر سر سم هاست
روی زمین قاسم اگر اینگونه چسبیده

این گل پر از خار است
از بس میان سینه ی او تیغ روئیده

از چند جا تا شد
طومار او را دست دشمن سخت پیچیده

سرنیزه شد سیراب
از چشمه ی خونی که در حلقوم جوشیده

باید عبا آورد
مثل علی اکبر تن او نیز پاشیده

وای از دل نجمه
تقطیع قاسم را به دست نیزه ها دیده

#بردیا_محمدی
#شهر_شهادت_حضرت_قاسم_ابن_الحسن

@hadithashk
674 views09:26
باز کردن / نظر دهید
2022-08-02 21:12:38 از توو آغوش عمو جون
منو بردن سوی نیزه
تا چشامو باز کردم
جای من شد روی نیزه

با کی درد دل کنم من
درد من بجز گله نیست
پایین نیزه رو دیدم
کسی غیر از حرمله نیست

با کی هم صحبت بشم من
عمه زینب که اسیر شد
به رقیه چشم‌دوختم
سه سالشه اما پیر شد

عمو عباسم روی نی
به سکینه حواسش هست
نمیدونم چرا گاهی
روی نیزه چشاشو بست

همه غمها به دلم ریخت
یابن زهرا دل دونیمم
بیا سمت نیزه ی من
آخه من بچه یتیمم

چند تا نیزه اون طرف تر
روی نی برادرم بود
کسی نیست دور و برمن
کاشکی اینجا پدرم بود

یه دفه توو اون شلوغی
که همه جا بود پر از دود
سر شیرخواره رو دیدم
روبروی سر من بود

علی اصغر کجا بودی
دیدی دستامو بریدن؟
ای پسر عمو ندیدی
گلوی منم دریدن

راستی اصغر رد اون تیر
روی حلقوم تو مونده
حرمله چجور تو رو زد
منو که خیلی سوزونده

علی جون از تو چه پنهون
هنوزم گلوم میسوزه
ولی می دونم که بیشتر
حنجر عموم میسوزه

من سه شعبه خوردم امّا
گلوی بابات سنان خورد
نمی خوام برنجی اما
صد دفه توو قتلگاه مُرد

حق میدم که ساکتی تو
خسته تر هستی ز خسته
راه حنجرت رو نیزه
معلومه بدجوری بسته

#محمود_اسدی_شایق
#شهادت_حضرت_عبدالله_ابن_الحسین

@hadithashk
1.1K views18:12
باز کردن / نظر دهید
2022-08-02 21:08:21 دارد سرش را می‌بُرد در پیش رویم
ای عمه می‌خواهم روم پیش عمویم

باید عموجان در مسیر تو بمیرم
جای دگر مردم به بابایم چه گویم؟

مثل همیشه باز می‌آیم به سویت
بی‌سابقه است اما نمی‌آیی به سویم

از بس که در آغوش تو بودم عموجان
فرقی ندارد با تو دیگر عطر و بویم

جام بلا را دادی ای ساقی به قاسم
راضی نشو چیزی نباشد در سبویم

گر نیستم شیب الخضیب اما عمو جان
مانند مویت غرق در خون است مویم

شکر خدا تیر سه شعبه راحتم کرد
از بغض چندین سال مانده در گلویم

امروز اگر جانم برای تو نمی‌رفت
روز قیامت پاک می‌رفت آبرویم

می‌خواستم آخر برای تو بمیرم
دیدی برآورده شد آخر آرزویم

#آرش_براری
#شهادت_حضرت_عبدالله_ابن_الحسین
@hadithashk
1.0K views18:08
باز کردن / نظر دهید
2022-08-02 12:19:12 حضرت عبدلله ابن الحسن علیه السلام


پرچم سبز افتخار حسن
نور در نور یادگار حسن
روح بی باک ذولفقار حسن
مردِ رزمِ جملْ شکار حسن
چون پدر از سقیفه بی زار است
یازده ساله مرد پیکار است

عزت مجتبی ست عبدلله
روح قالو بلاست عبدلله
سپر نیزه هاست عبدلله
غرق خون خداست عبدلله
از لبش یا حسین می بارد
دست از این عشق بر نمی دارد

ناگهان دید کربلا لرزید
عمو افتاد خیمه ها لرزید
دست عمه که بی هوا لرزید
تن فرزند مجتبی لرزید
عمو از صدر زین غریب افتاد
گیر یک عده نا نجیب افتاد

خسته از زخم ها عمویش شد
نیزه ای تشنه ی گلویش شد
هر چه شمشیر روبه رویش شد
وای من پنجه پنجه مویش شد
داد زد لا اُفارِقُ عَمي
تا ابد لا اُفارِقُ عَمي

گفت بر نسل خویش می نازم
جملی از دوباره می سازم
نیزه ها، من هنوز سربازم
دست ها را سپر می اندازم
تا عمو لحظه ای بیاساید
یا ز گودال پا شود شاید

سنگ ها بگذرید از سر او
نیزه ها پاشوید از بر او
جای سالم بود به پیکر او؟
رفته از حال،عمه خواهر او
بدنش را به خاک ها نکشید
رمقی نیست در تنش بروید

من یتیمم پسر نمی خواهی؟
من که هستم سپر نمی خواهی؟
دست من را مگر نمی خواهی؟
عکسی از پشت در نمی خواهی؟
پدرم بغض های خود را برد
حسرت کوچه را فقط می خورد

استخوان های دست وا اُمّا
لحظه اي كه شكست وا اُمّا
تنش از هم گسست وا اُمّا
حرمله حاضرست وا اُمّا
هدف تیر سهمگین گردید
با عمو نقش بر زمین گردید

#حسن_کردی

@hadithashk
1.4K views09:19
باز کردن / نظر دهید
2022-08-02 12:16:14 #غزال #عبداله_بن_الحسن

با عمو همراه شد
با همین سنّش چه سربازی برای شاه شد

طاقت دوری نداشت
یک‌ تنه آمد حریف لشکر بدخواه شد

بی زره آمد به جنگ
ذکر لب هایش علی مولا ولی الله شد

شد فدایی حسین
آه عبدالله در یک روز پیر راه شد

پیش چشمان عمو
دست عبدالله مثل قامتش کوتاه شد

یادگاری حسن
شد کفن افتاد روی جسم شاه بی کفن


بی خبر از دست رفت
مثل آن مادر که قبلا پشت در از دست رفت

بین آغوش عمو
در‌ دل پرواز یک دم بال و پر از دست رفت

خواست تا حائل شود
حیف اما بر روی سینه، سپر از دست رفت

کار یک خنجر نبود
دست عبدالله با ضرب تبر از دست رفت

حرمله آمد جلو
روی پای حضرت ارباب سر از دست رفت

دست از دنیا برید
خوب شد رفت و تنش رخت اسارت را ندید

#محمود_یوسفی

@hadithashk
1.3K views09:16
باز کردن / نظر دهید
2022-08-02 12:15:40 بگو به هر که برای حسین سینه زن است
به صبح روز جزا با رقیه هم سخن است

به غیر او به کسی جان و دل نخواهم داد
حسین در دو جهان بهترین رفیق من است

نماز و روزه و حج و زکات جای خودش
ولی امید من این #یاحسین و #یاحسن است

مرا دوباره به آغوش کربلا برسان
کجا برای دل خسته بهتر از وطن است

غم تو تا به قیامت نمی شود کهنه
که شیعه منتقم داغ کهنه پیرهن است

چه گریه ها که نکردیم با همین جمله
کریم بی حرم است و حسین بی کفن است

#محمود_یوسفی

@hadithashk
1.1K views09:15
باز کردن / نظر دهید
2022-08-02 12:12:56 بسم الله الرحمن الرحیم
-
#حضرت_عبدالله_بن_حسن_علیه_السلام
-
می وزد باد گرم در صحرا
همه ی دشت گرم و سوزان است
یک پسر بچه از تبار حسن
چشم بر راه اذن میدان است
-
مثل باباش غیرت الله است
در رگش خون مجتبی دارد
دید ارباب با لب تشنه
هی به میدان برو بیا دارد
-
رفت اکبر صنوبرانه ولی
نیست غیر از خیال تصویرش
آه..ارباب ما چه حالی بود
‌پیر شد پای نعش آن شیرش
-
-
یک به یک دید از دم خیمه
صحنه هارا و بیشتر می سوخت
کودکانه خدا خدا می کرد
لب و دندان خود به هم می دوخت
-
بعد از آن نوبت برادر بود
برود تا که پر بگیرد او
نامه آورده خدمت ارباب
برود جان کند فدای عمو
-
مشت خود را به دست خود میزد
دلخور از بخت خویش و اقبالش
در حرم مانده بود عبدالله
خیمه ها گشته بود گودالش
-
گفت با خود که میروم پیشِ
عمه زینب،ضمانتم بکند
قسمش میدهم به جان عمو
تا که شاید شفاعتم بکند
-
عمه زینب اگر نشد راضی
عمو عباس دست گیر من است
قسمش میدهم به خاک پدر
بسکه او عاشق امام حسن است
-
ناگهان دید از دل میدان
که عمو دست بر کمر آمد
وای ساقی ز صدر زین افتاد
از لب آب این خبر آمد
-
همه ی دلخوشیش شد بر باد
دیگر اصلا نبود اورا تاب
بعد ساقی حرم ز هم پاشید
چه خبر بود خیمه گاه رباب...
-
همه رفتند او فقط مانده
طفل شش ماهه رفت او‌ جا ماند
گفت با خود مگر نمی بینی؟
که عمو بی پناه و تنها ماند
-
آمد از خیمه اش برون،شاید
عمه اش را کند دگر راضی..
متوسل به حضرت زهرا
شده با گریه بهر اعجازی
-
گفت عمه،بخاطر مادر...
به خدا طاقت نشستن نیست
لشکر کفر دوره اش کردند
چشم من را قرار دیدن نیست
-
ناگهان یک صدا به گوش آمد
که نداری مگر تو کینه ی او؟
حرمله!هوش و گوش و با دقت
یک سه شعبه بزن به سینه ی او
-
آسمان دلش شد ابری و
دست خود را کشید،راهی شد
پا برهنه رسید در گودال
قسمت چشم او سیاهی شد
-
دید افتاده بر زمین ارباب
چشم هایش به آسمان باز است
مطمئن شد دگر امیدی نیست
مطمئن شد که وقت پرواز است
-
عمر سعد گفت با لشکر
دست اورا جدا کنید از تن
بزنیدش..امان به او ندهید
که نماند ثمر ز باغ حسن
-
بغلش کرد لحظه ی آخر
اشک از چشم آسمان افتاد
آخرش هم به آرزوش رسید
به روی سینه ی عمو جان داد

#آرمان_صائمی

@hadithashk
1.1K views09:12
باز کردن / نظر دهید
2022-08-02 11:57:51 محرم را از ما مگیر

محرم ها مشاطه کارگاه خویش بگشاید
به اشک روضه روی روسیاهان را بیاراید

به یک قطره که از دیده میان روضه میریزد
اگر که هفت دریای گنه باشد ببخشاید

شکوه و عزتی داده به ما اشکش که در روضه
به پای گریه کن هایش فرشته بال می ساید

در اینجا هیچکس آلوده را از خود نمی راند
در اینجا خار از آغوش گل بیرون نمی آید

هر آنکس طالب سیر و سلوک است و مقاماتش
در اینجا راه صدساله به یک شب گریه پیماید

مرا محرم حسابم کرده زهرا ، دعوتم کرده‌
چه فخری برتر از فخری که ناچیزی حساب آید

چه کوتاه است شب های محرم کاشکی می شد
خدا از عمر ما بر عمر این شب ها بیفزاید

#موسی_علیمرادی

@hadithashk
1.0K views08:57
باز کردن / نظر دهید