Get Mystery Box with random crypto!

حدیث اشک

لوگوی کانال تلگرام hadithashk — حدیث اشک ح
لوگوی کانال تلگرام hadithashk — حدیث اشک
آدرس کانال: @hadithashk
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 8.28K
توضیحات از کانال

کانال رسمی سایت"" حدیث اشک""
اشعار اهل بیت
http://hadithashk.com
شعر مذهبی
اینستاگرام:
www.instagram.com/hadith_ashk
ارتباط با ادمین
@hadithashk_admin

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 4

2022-08-02 11:53:03 حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام:

آسمان ها به رنگ لاله ی عشق
که پر از ماه و ماه پاره شدند
و به لطف خدا حسن و حسین
گوشه ی عرش گوشواره شدند

کربلا در مسیر صلح حسن
دل خود را همیشه خون میکرد
با حضور ستاره های بهشت
خویش را وادی جنون میکرد

عُمَر ابن جناده هر لحظه
مادر خویش را دعا میکرد
مثل عون از تبار عبدالله
جانی از عشق دست و پا میکرد

خونش از جنس ریزه الماس است
قلب پاک محمد ابن سعید
مثل عبدالله ابن کلبی او
داشت سمت سقیفه می غرّید

با محمد شدست عبدالله
کنج زندان کوفه زندانی
دست مسلم شدند این دو پسر
فیض انگشتر سلیمانی

علی اکبر و مادرش لیلا
در شب دشت آفتاب شدند
همه با گریه ی علی اصغر
نگران دل رباب شدند

قاسم از دست مادرش رمله
نامه ی عشق را که میگیرد
پیش چشم زبیده همسر خود
با عسل های اشک میمیرد

پسر سعد تا نشست روی
شتر سرخ ابن مرجانه
شمع افتاده بود در گودال
سمت او می دوید پروانه

مادر و عمه اش پریشانند
از غم حال زار عبدالله
پسر مجتبی ست میگوید
نفسش لااله الاالله

سمت گودال می دوید ولی
عمه زینب ممانعت میکرد
پدرش آن طرف صداش زد و
داشت از او متابعت میکرد

دید گودال لُجّه ی خون است
و عمویش که رفته بود از حال
چقدر لحظه های شیرینی ست
بین خون لحظه های ناب وصال

کسی از نسل بی ارادت ها
قصد جان حسین را دارد
ولی انگار که نمیدانست
کربلا باز مجتبی دارد

آه ، شمشیر را که بالا برد
دست او شد سپر برای عمو
دستش افتاد و گفت با اشکش
جان ناقابلم فدای عمو

تا در آغوش آسمان افتاد
حرمله تیر کینه را انداخت
خون این طفل بین قربانگاه
داغ را در دل منا انداخت

جان به قربان سیدالشهدا
جگرش دانه دانه دُر میشد
داشت از خون حنجر این طفل
دور او از ستاره پر میشد

باز آتش بگیر جان که هنوز
روضه خوان مصیبتش زهراست
و به خونخواهی تو می آید
آنکه شمشیر انتقام خداست

#علی_رضوانی

@hadithashk
1.0K views08:53
باز کردن / نظر دهید
2022-08-02 11:48:14 بسم الله الرحمن الرحیم

غزال شب پنجم محرم‌الحرام؛

عمه مرا رها کن
من می‌روم به میدان، تنها مرا دعا کن
من از تبار شیرم
گاهی مرا علی و، گاهی حسن صدا کن
من در طواف یارم
حاجی کربلا را، قربانی منا کن
عمه خدانگهدار
در دل به یاد داغم، بزم عزا به‌پا کن
با یاد اصغر و من
بر سینه‌ی عمویم، شش‌گوشه‌ای بنا کن

از غصه آب می‌شد
وقتی که دید ارباب، تنها خطاب می‌شد
وقتش رسیده حالا
باید که بعد قاسم، او انتخاب می‌شد
می‌ماند اگر به خیمه
حتما که شرمگین از، روی رباب می‌شد
خوشحال بود از این که
جزء فداییان، مولا حساب می‌شد
از غصه کم می‌آورد
از جانب عمویش، وقتی جواب می‌شد

می‌دید بین گودال
رو به غروب رفته، خورشید بین گودال
از شدت جراحت
خون عمو حسین‌اش، پاشید بین گودال
کار عمو تمام است
باران سنگ و نیزه، بارید بین گودال
بغضش ترک‌ترک شد
وقتی که خنجر شمر، خندید بین گودال
کم‌کم امید می‌باخت
شد ناامید آن‌روز، امّید بین گودال

آمد به‌کار، دستش
مثل عموش عباس، در کارزار دستش
از دست عمه پر زد
مثل کبوتری تا، آغوش یار دستش
مثل عقیق سرخی
شد بر رکاب سینه، حالا سوار دستش
آنقدر زخم برداشت
تا که میان گودال، شد لاله‌زار دستش
سر روی نیزه رفت‌و
تن روی خاک ماند و بین غبار دستش...

گروه #یاقوت_سرخ

@hadithashk
1.0K viewsedited  08:48
باز کردن / نظر دهید
2022-08-02 11:46:31 مثل یک صاعقه تکبیرِ حسن می‌آمد
یازده ساله ترین شیرِ حسن می‌آمد

بر تن از پیرهن خویش کفن ساخته است
او حسینیه‌ای از خشتِ حسن ساخته است


رگِ گردن متورم شده یعنی لبیک
مُشتهایش متراکم شده یعنی لبیک

یازده جرعه‌ی ناب از  یَمِ حیدر خورده است
خوب پیداست که بر غیرتِ او برخورده است

دست حق بر درِ خیبر بخورد می‌فهمند
به رگ غیرت او بَر بخورد می‌فهمند


او یتیمی است که نعلین ندارد حتی
فکر صد خُم در آن بین ندارد حتی

او نمی‌دید که خاری به کف پایش بود
دامن پیرهنش زیر قدمهایش بود

چند باری به زمین خورد ولی باز دوید
تا که زهرا به زمین خورد علی باز دوید

خیره چشمانِ تَرَش رو به همان منظره بود
دورِ گودال فقط دایره در دایره بود

همه با خاطره‌ی بغضِ علی جمع شدند
حلقه در حلقه به یک نقطه ؛ ولی جمع شدند

حلقه‌ها تنگ‌تر از تنگ‌تر از قبل شده
قلب‌ها سنگ‌تر از سنگ‌تر از قبل شده

باید از  بینِ همه رد بشود می‌داند
نه محال است مردد بشود می‌داند...

رد از شد حلقه‌ی پیرانِ عصازن و سپس از وسطِ جمعیتی سنگ به دامن
نه فقط سنگ که چوب و شن و آهن
بعد از آن سخت دوید
از دو سه تا حلقه‌ی اسبان سواری
وصدای نفس و شیهه و کوبیدن سُم‌ها
همه‌سو هولِ قدم‌ها وعَلَم‌ها

به خودش گفت کمی مانده برو  از وسط اینهمه جامانده برو
 پیش می‌رفت ولی حلقه‌ی یک لشکر شد
متراکم متراکم متراکم‌تر شد

داشت از بین همین فاصله‌ها رد می‌شد
از دل هلهله‌ها، هروله‌ها رد می‌شد

رد شد از حلقه‌ی سرنیزه و از حلقه‌ی شمشیر و کمانگیر و
کف پاش پُر از خون و تَنِ کوچک مجروح دوید و
 لب گودال رسید و
ته  گودل چه دید و...

که سنان بود  و سنان داشت
نیزه‌ای فاتحه خوان داشت

حرمله غرقِ عرق چشم بر آن نیمه‌ جان داشت
آخرین تیر خودش را به کمان داشت
مادری موی کَنان سینه زنان پیش عمو بود ولی قدِ کمان داشت
پدرش بود عمو بود پدرش بر سر او بود...

پسر اُفتاد سر اُفتاد چه بد بال و پر اُفتاد
 تنی روی تن اُفتاد حسن اُفتاد
 راه یک تیرِ سه‌شعبه به دو حنجر اُفتاد


ناله‌ای بین گلو بود که زهرا غش کرد
او در آغوش عمو بود که زهرا غش کرد

کاش جبریل جراحات دو تَن را می‌بست
کاش می‌شد که علی  چشم حسن را می‌بست

باز  از خاک حسن مادر خود را برداشت
شمر تا کُندترین خنجر خود را برداشت...

#شعر_شعادت_حضرت_عبدالله_ابن_الحسن
#حسن_لطفی
@hadithashk
1.0K views08:46
باز کردن / نظر دهید
2022-08-02 11:44:26 یا حسن و یا حسین

همه عزت دنیای حسین است حسن
به خداوند مسیحای حسین است حسن

بی حسن سوی حسینش بروی باخته ای
جان من! صاحب امضای حسین است حسن

این حسن کیست که عالم همه دیوانه ی اوست
برترین اسم‌ به لبهای حسین است حسن

هرکسی گفت حسین، از برکات حسن است
تا ابد پرچم بالای حسین است حسن

بنویسید که آقای جهان است حسین
بنویسید که آقای حسین است حسن

زیر قبه همه گفتیم الهی به حسن
باب حاجات گداهای حسین است حسن

همه در کرببلایند حسین رفته بقیع
چه عجب؟! جنت اعلای حسین است حسن

او علی اکبر اگر داد حسن قاسم داد
در بلا هم شده هم پای حسین است حسن

بعد او خنده ندیدند به لبهای حسین
آی مردم غم عظمای حسین است حسن
#سید_پوریا_هاشمی
#محرم_۱۴۰۱
#امام_حسن
#شعر_شب_پنجم_محرم
@hadithashk
1.2K viewsedited  08:44
باز کردن / نظر دهید
2022-08-01 20:08:50 آمد یکی در قالب جعفر به میدان
آن دیگری در هیبت حیدر به میدان

طاقت نمی‌آرد سپاه کوفه قطعا
زینب فرستاده دو تا لشکر به میدان

فرزندهایم که فدایت ای برادر!
لازم بدانی می‌رود خواهر به میدان

کاری کنم دشمن جهنم را ببیند
کاری کنم برپا شود محشر به میدان

میدان جنگیدن که جای کودکان نیست
راهی کنم مردان رزم‌آور به میدان

رزمندگانم تا نفس در سینه دارند
هستند محکم تا دم آخر به میدان

مردان میدان وقت جان دادن که باشد
مردانه می‌آیند از سنگر به میدان

جای تعجب نیست بی سر بازگردند
رفتند چون از شوقشان با سر به میدان

خوشحال‌تر بودم یکی از بچه‌هایم
می‌رفت اگر قبل از علی اکبر به میدان

دست گلی تقدیم تو کردم برادر
شرمنده‌ام افتاد اگر پرپر به میدان

راضی نبودم تا که در زحمت بیافتی
بگذار باشد این دوتا پیکر به میدان

#آرش_براری
#شهادت_دو_طفلان_حضرت_زینب
@hadithashk
1.5K views17:08
باز کردن / نظر دهید
2022-08-01 14:05:26 سلام حضرت دارالسلام‌ها زینب
سلام جامع جمع امام‌ها زینب

شکوه صبر و سکوت و صلابت و فریاد
حماسه‌ی ابدی  و سَّلام‌ها زینب

سلام ای جگرِ فاطمه  جهادِ علی
سلام خواهر صلح و قیام‌ها زینب

تمامِ پاسخِ پرسش  برای خلقتِ زن
جواب کاملِ این  احترام‌ها زینب

چه کس رسیده به نور نَوافِلت بانو
چه کس رسیده به شانت کدام‌ها زینب

حسین ملتمس یک قنوتِ تو تا که...‌
 تمام با تو شود  ناتمام‌ها زینب

سلام زمزمه  هفت مرتبه سوگند
برای دیدن ختم کلام‌ها زینب


فقط نه روضه که باید کلام تو برسد
پیام داری و باید پیام تو برسد


برای خاکِ ترک خورده آب آوردی
هزار چشمه به جای سراب آوردی

تو از بهشت تو از نور از کنار خدا
تو با نهایت عزت حجاب آوردی

فقط تویی که در این روزگارِ پُر تشویش
برای عاطفه‌ی زن جواب آوردی

که جمع عاطفه و عقل و عشق و احساس است
و در کمال شرف انتخاب آوردی

تو نقطه چینی و باید ادامه‌ی تو شوند
تو خواهرانِ مرا در حساب آوردی

فقط خداست که آرامش تو را فهمید
که ایستادی و فصل‌الخطاب آوردی

تو روی دست هرآنچه که داشتی دادی
برای عشق دو عالیجناب آوردی


وداع نکردی و دیدی به شوقِ غم رفتند
خدای من  دو جگرگوشه‌ی حرم رفتند


خدا کند نرسد ناله‌های آخرشان
خدا کند نرسد دادشان به مادرشان

میان خیمه نشسته چسان؟ نمی‌دانم
دعا کنید  نبیند وداعِ آخرشان

نشسته فاطمه اینسو علی هم آنطرفش
نشسته‌اند  بگِریند پیش دخترشان

سوارِ نیزه به دستی بقیه را می‌خواند:
زمانش آمده بازی کنیم با سرشان

سوارهای حرامی چقدر می‌چرخند
که حلقه تنگ شود دورِ حلقِ حنجرشان

که نیامده عباس کار خود بکنند
که تا گلاب کشند از تمام پیکرشان

جگرخراش بوَد ناله‌های وا اُمّا
سپاه ساخت خدایا علیِ اکبرشان


حسین آمد و در بِینشان زمین اُفتاد
بلندمرتبه شاهی زِ صدرِ زین اُفتاد
#حسن_لطفی
#شهادت_دو_طفلان_حضرت_زینب
@hadithashk
1.8K views11:05
باز کردن / نظر دهید
2022-07-31 16:09:49 کنون که داغ تو بر سنگ‌ هم اثر بگذارد
چه مرهمی ز غمت عمه بر جگر بگذارد

برو بهشت که جبریل جای خشت خرابه
برای زیر سرت بالشی ز پر بگذارد

سه سال داری و صد زخم، باید عمه‌ات امشب
برای غسل تنت وقت، بیشتر بگذارد

کجاست فاطمه تا بازوی شکسته ببیند
علی کجاست به دیوار غصه سر بگذارد

منم حسین و تو عباس، پس رواست که عمه
کنار پیکر تو دست بر کمر بگذارد

تن کبود تو را بین قبر می‌نهم اما
هلال قامت رنجیده‌ات اگر بگذارد

کنار عمه بمان؛ من نمی‌گذارم از این پس
در این خرابه کسی با تو سر به سر بگذارد

بمان عزیز دلم قول می‌دهم نگذارم
دوباره چوب قدم بر لب پدر بگذارد
خودم به پای خودم می‌روم دوباره به بازار
کفن برات بگیرم سنان اگر بگذارد
#محمد_علی_بیابانی
#شعر_شهادت_حضرت_رقیه
@hadithashk
1.9K viewsedited  13:09
باز کردن / نظر دهید
2022-07-31 16:08:10 تصور هم نمی‌کردم

کلام الله هستی که خدا کرده است منقوشت
پدر! از غصه جبرائیل گردیده سیه‌پوشت

تو وجه الله هستی نقش رویت تا ابد باقی است
کجا دستی تواند که کُند با تیغ مخدوشت؟

تو آن شمع فروزانی که تا صبح قیامت هم
هجوم هیچ طوفانی نخواهد کرد خاموشت

هنوز ای بی کفن یک جان به کف در لشکرت داری
خودم با این لباس پاره خواهم شد کفن‌پوشت

به من گفتند دیگر رفته‌ای و بر نمی‌گردی
یقین دارم قرار ما نخواهد شد فراموشت

تصور هم نمی‌کردم تو را اینگونه می‌بینم
گمان کردم می‌آیی و می‌آیم بین آغوشت

پدر! از حال رفتن‌های من از زخم‌هایم نیست
چنان از دیدنت مستم، شدم از ذوق مدهوشت

خجالت می‌کشم بابا بگویم که چه‌ها دیدم
بیا نزدیک تا گویم فقط آهسته در گوشت

کف پایم چه می‌سوزد کجایی ای عمو جانم؟
کجایی تا مرا قدری بگیری باز بر دوشت؟

مخواه ای عمه! تا برگردم از مرگی چنین شیرین
شراب وصل را لاجرعه می‌نوشم بگو نوشَت

#آرش_براری
#شعر_شهادت_حضرت_رقیه
@hadithashk
1.8K views13:08
باز کردن / نظر دهید
2022-07-31 16:06:46 سیدتی رقیه..

ساکن روزهای بی نورم..
گم شده آیه های مستورم

زرد بودم سیاه و سرخ شدم
رنگ رنگم شبیه منشورم

صورتم را گرفته ام‌ با دست
چون که روبنده نیست مجبورم

جور شد دیدن تو اما حیف
شرمسارم ز وضع ناجورم

رد شلاق ها کنار هم است
گاهی از دور مثل هاشورم

سن‌ و سالی ندارم اما من
بین زنها به پیر مشهورم

بس که لاغر شدم مشخص نیست
شبحم،آدمم و یا حورم‌..

با تمسخر نگاه میکردند
خسته از دختران مغرورم

در بساطم که نیست نقل و نبات
نوش جان کن ز گریه ی شورم

میشود روی سینه ام باشی؟!
کمکم کن نمیرسد زورم

گفتی از حرف آن سفیر بگو
ولی از من مخواه معذورم

##سید_پوریا_هاشمی
#حضرت_رقیه
#شعر_شهادت_حضرت_رقیه
@hadithashk
1.7K views13:06
باز کردن / نظر دهید
2022-07-31 12:45:35 یا ریحانة الحسین
ای یوسف رسیده به کنعان من،سلام
بابای‌من!عزیزتر از جان من!..،سلام

ای دلخوشی این دل پر غم،خوش آمدی
بابا، به این خرابه ی ماتم خوش اومدی

دیدم چِقَدر حالت عمه عجیب شد
تو آمدی!...خرابه پر از بوی سیب شد

منّت سر شکسته ی دختر گذاشتی
وقتی به روی دامن من سر گذاشتی

حالا به موی مختصرت شانه می زنم
با دست کوچکم به سرت شانه می زنم

وضع لب و دهان تو تغییر کرده است
یک تکّه خیزران به لبت گیر کرده است

بابا ندیده ای که چه زجری کشیده ام
من روی خار تیز مغیلان دویده ام

زلفم به دست باد مخالف کشیده شد
این ارث فاطمه است که قدّم خمیده شد

از روی من مپرس که نیلی شده پدر
یاست کبود ضربه ی سیلی شده پدر

این معجرم که پاره و خاکی و نخ نماست
سوغات غارت حرم بی پناه ماست

این نیزه دارها چه گلی که نکاشتند
بر نی سر عموی مرا کج گذاشتند

کار رقیه ی تو پدرجان تمام شد
تا نوبت مصائب پردرد شام شد

نا محرمان به راه حریم تو سد زدند
بر پهلوی سه ساله ی تو بد لگد زدند

ما را میان خنده ی انظار برده اند
ما را کشان کشان سر بازار برده اند

دیدم که شامیان حرامی دریده اند
دیدم که معجر از سر عمه کشیده اند

دیدم بساط مستی بزم شراب را
آن چشم شور دشمن خانه خراب را

با داغ صحنه ای جگرم پاره پاره شد
حرف کنیز شد،به سکینه اشاره شد

امشب کنار پیکر بی جان من بمان
یک فاتحه برای گل پرپرت بخوان

#بردیا_محمدی
#شعر_شهادت_حضرت_رقیه
#یا_رقیه

@hadithashk
1.8K views09:45
باز کردن / نظر دهید