[کشیش سابق]: دیگه نور خدا تو دلم نیس. بر عکس همهاش فکرهای معص | یادداشتهای یک روانپزشک
[کشیش سابق]: دیگه نور خدا تو دلم نیس. بر عکس همهاش فکرهای معصیت دار توكلهمه ... این فکرها خیلی به نظرم معقول میاد . جاد گفت: خب معلومه وقتی شما تو نخ خیلی چیزها برين فکرهای جور واجور میکنین ....[کشیش سابق]: دیگه موعظه رو گذاشتم کنار . این روزها مردم خدا شناس شدهن بدتر از همه اینه که دیگه خودم هم از خدا چیزی نمیفهمم . البته بعضی وقتها روح خدایی آدمو بکار وامیداره . اونوقت دوز و كلك رو جور میکنم و یه موعظه راه میندازم. یا مثلا وقتی بهم خوردنی تعارف میکنن يه دعای دست و پا شکستهای براشون میخونم. اما قلبم صاف نیست. اگر این کارها رو میکنم فقط واسه اینه که ازم توقع دارن. (خوشههای خشم، ستاین بک، مسکوب) پ.ن: شکاکیت یک کشیش را خیلی خوب توصیف کرده. زیباترین جملهش اینه: "اگر این کارها رو میکنم فقط واسه اینه که ازم توقع دارن." من فکر میکنم همهی ما به درجاتی درگیر این پدیدهایم. منظورم صرفا شکاکیت مذهبی نیست. منظورم اینه که یه آرمانها و ایدههایی داشتیم، بر اساس اونها یه کارایی کردیم و بعد مردم یه انتظاراتی از ما پیدا کردن، حالا داریم خودمون رو میکشونیم! کشون کشون به سمتی میریم که خودمون اعتقادی بهش نداریم. الان کشف کردم که سرنوشت ما ادامه دادن مسیریه که عمیقا اعتقادی بهش نداریم. @hafezbajoghli