Get Mystery Box with random crypto!

[مستاجران]: پدر همین جا متولد شد و کلی علف هرز کند و مار کشت. | یادداشت‌های یک روانپزشک

[مستاجران]: پدر همین جا متولد شد و کلی علف هرز کند و مار کشت. بعدش، یک سال زراعی بی‌برکت از راه رسید و ناچار شد کمی وام بگیره. ما هم این جا به دنیا اومدیم. بعد بچه‌هامون همین جا توی همین خونه به دنیا اومدند و پدر مجبور شد دوباره وام بگیره. بعد بانک زمین رو مصادره کرد؛ اما ما این جا موندیم و سهم کوچکی از محصول رو برداشتیم. -[مالکان]: بله، می‌دونیم... همشو می‌دونیم. دست ما نیست، دست بانکه. بانک که مثل آدم نیست و به زمین دار با پنجاه هزار جریب زمین... حتا اونم مثل آدم نیست. همش زیر سر هیولاست. مستأجران فریاد کشیدند: «بله، معلومه؛ اما این زمین ماست. ما اونو ذرعش کردیم و شخمش زدیم. ما روی این زمین به دنیا اومدیم، سرخپوست‌ها رو کشتیم و همین جا مردیم. حتا اگه زمین حاصلخیزی نباشه، باز هم مال ماست و به همین ترتیبه که مال ما میشه... روش به دنیا اومدن، کارکردن و مردن. مالکیت این طوری حاصل میشه، نه یه تکه کاغذ با یه سری اعداد و ارقام روش. - [مالکان]: متأسفیم. دست ما نیست. همش زیر سر هیولاست. بانک که مثل آدم نیست. - [مستاجران]: بله، اما بانک‌ها هم به دست آدم‌ها اداره می‌شه. - [مالکان]: نه، شما در این مورد اشتباه می‌کنین... کاملا اشتباه می‌کنین. بانک چیزی جدای از آدمیزاده. از قضا همه‌ی کسانی که توی بانک کار می‌کنن، از کارهایی که بانک می‌کنه متنفرن؛ اما با این حال بانک باز هم همون کارها رو ادامه می‌ده. دارم بهتون می‌گم که بانک چیزی فراتر از آدمیزاده. یه هیولاست. آدم‌ها بانک رو ساختن؛ اما نمی‌تونن مهارش کنن.
(خوشه‌های خشم، ستاین بک، اسکندری)
@hafezbajoghli