2022-09-24 17:00:57
۱
آیدای عزیز من.
هر چه بیشتر می بینمت،احتیاجم به دیدنت بیشتر می شود. دیروز چند لحظه ای کوتاه بیشتر ندیدمت.تمام سرشب،تنها و بی هدف در خیابان های تاریک وخلوت این اطراف راه رفتم و به تو فکر کردم. شاید اگر بیرون نمی رفتم،می توانستم دفعات بیشتری ببینمت،ولی چون به ات گفتم که بروی بخوابی و قبول نکردی، ناچار رنج ندیدن تو را به خودم هموار کردم و از خانه بیرون رفتم که بروی استراحت کنی.فکر نمی کنی اگر مریض بشوی و بیفتی، با این وضعی که داریم چه خواهد شد؟
در هر حال، ساعات درازی در خیابان های خلوت راه رفتم و-همان طورکه گفتم- به تو فکر کردم.به شخصیت و خانمی و برازندگی تو،به مهربانیت وبه لبخندهایت
فکر کردم.به حرف هایی که ازتوشنیده ام و-اگر چه خیلی زیاد نبوده-مرا این طور خوش بخت کرده اند فکر کردم:
به تو گفتم:«زیاد،خیلی خیلی زیاد دوستت دارم.»
جواب دادی:«هر چه این حرف را تکرار کنی،باز هم می خواهم بشنوم!»
این گفتگوی کوتاه را،مدام، مثل یک برگردان یک شعر،مثل تم یک قطعه ی موسیقی،هر لحظه توی ذهن خودم تکرار کردم.جواب تو را ،بارها با لهجه ی شیرین خودت در ذهنم مرور کردم.اما هرگز تصور نکن که حتی یک لحظه توانسته باشم خودم را با تکرار و با مرور این حرف تسکین بدهم.نه! -من فقط موقعی آرام و آسوده هستم و تنها موقعی به«تو» فکر نمی کنم،که تو بامن باشی.همین و بس.
وقتی تو نیستی، مثل بچه کوچولویی که دور از مادرش بهانه می گیرد باید دلش را با بازیچه یی خوش کرد و فریبش داد، ناچارم که خود را با یاد لحظاتی که با تو بوده ام، با خاطره ی حرف هایت،خنده هایت،اخم هایت،آن«خدایا خدایا» گفتن هایت که من چه قدر دوست دارم و از شنیدن آن چه اندازه لذت می برم،دل خوش و سرگرم کنم...
دیده ام که چه طور روحت آزاد و معصوم و پاک است: دیده ام که چطور یک «رندی» کوچولو،یک جواب رندانه ای ظریف ولی ساده، ریشه های خنده را در اعماق شاد روحت به لرزه در می آورد! -در همین چند نوبت کوتاهی که توانسته ام تو را ببینم،اعماق زلال روحت را تماشا کرده ام.
آید ای نازنین من !تو از پاکی و معصومیت به بچه یی می مانی که درست در میان گریه، اگر کسی با انگشتان دستش سایه ی موشی روی دیوار بسازد،همچنان که هنوز اشک ها بر گونه اش جاری است صدای خنده اش به آسمان می رود...
تو به همان اندازه بی آلایش ومعصومی...
نزدیکی های ساعت ۳ صبح هفتم خرداد چهل و یک ( #مثل_خون_در_رگ_های_من/ نویسنده: #احمد_شاملو و #آیدا /نشر چشمه/چاپ چهل و ششم۱۳۹۳ /صفحه: ۱۳-۱۱)
@haftbaldt
531 views14:00