Get Mystery Box with random crypto!

هوای حوا

لوگوی کانال تلگرام havaye_havva — هوای حوا ه
لوگوی کانال تلگرام havaye_havva — هوای حوا
آدرس کانال: @havaye_havva
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 42.19K
توضیحات از کانال

تو آدم
من حوا
سیبی در کار باشد یا نه
با تو
بهشت جاریست...
كانال رسمى هواى حوا
@MarYamBa
Pics,poems & graphics
⚠️کپی بدون ذکر منبع 📛
📍اینستاگرام:
instagram.com/havaye.havva
🍀کانال دوم :
@Madam_Miim

Ratings & Reviews

3.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 8

2023-05-21 13:30:11
سبد مسافرتی با تمام وسایل ۶عددبشقاب،۶عدد لیوان،
۶عدد قاشق چنگال، فلاسک و......
کلا ۵۴ پارچه ۶نفره +کلمن آب

پرداخت_درب_منزل

قیمت این سرویس فقط:50.000ت

تعداد بسیار محدود

ارسال به تمام نقاط #ایران
جهت سفارش:
https://t.me/+UJcWaMiixaMBf687
https://t.me/+UJcWaMiixaMBf687
تنها کانالی که بعد از این همه گرونی جنساش رو به قیمت قبلی میده
2.0K views10:30
باز کردن / نظر دهید
2023-05-21 13:30:11

بنا بر داستانی کهن از مکتب صوفیگری، زمانی پادشاهی در سرزمینی از خاورمیانه زندگی می کرد که همواره میان شادی و ناامیدی در نوسان بود.

کوچکترین مسأله ای موجب اندوه و واکنش شدید پادشاه میشد و شادی او نیز خیلی زود به اندوه و ناامیدی تبدیل می گشت.

زمانی رسید که پادشاه سرانجام از خود و زندگی اش به تنگ آمد و در راه چاره ای برای بیرون آمدن از این حالت به جست و جو پرداخت.
شاه به دنبال مرد فرزانه ای فرستاد که در قلمرو پادشاهی او زندگی می کرد و به روشن بینی معروف بود.

هنگامی که مرد فرزانه به دربار آمد، پادشاه به او گفت:
«می خواهم مانند تو باشم. آیا می توانی رهنمودی به من بدهی که توازن، آرامش و حکمت را به زندگی ام ارمغان بیاورد؟
در آن صورت هر چه بخواهی، به تو خواهم داد».

مرد فرزانه گفت: شاید بتوانم به شما کمک کنم، اما بهای این رهنمود بسیار بالاست و سراسر قلمرو پادشاهی شما هم برای ارزش آن کافی نخواهد بود.
از این رو چنان چه به آن احترام بگذارید، آن را به شما هدیه خواهم کرد.

پادشاه او را مطمئن ساخت که به آن احترام خواهد گذاشت و مرد فرزانه آنجا را ترک گفت.

چند هفته بعد او بازگشت و جعبه عجیبی را که از سنگ یشم ساخته شده بود، به شاه تقدیم نمود. پادشاه جعبه را باز کرد و یک حلقه طلایی ساده در آن یافت.
روی آن حلقه این عبارت حک شده بود :
«این نیز بگذرد»

پادشاه از مرد فرزانه معنی این نوشته را جویا شد. مرد فرزانه گفت:
«این انگشتر را همیشه در انگشت خود نگاه دارید. هر آنچه که روی دهد، پیش از این که آن را بد یا خوب بنامید، بر این انگشتر دست بکشید و این عبارت را بخوانید. شما با این کار همیشه در آرامش خواهید بود».

این نیز بگذردا چه مفهومی در این واژگان ساده نهفته که این چنین نیرومند است؟

هرگاه گذرا بودن همه چیزها وچاره ناپذیری تغییر را ببینید و بپذیرید، بدون ترس ونگرانی از آینده میتوانید از خوشی های جهان تازمانی که ادامه دارند، بهرمند شوید.

هنگامی که وابسته نباشید، به مزایای عالی تر وابستگی نداشتن دست میابید که از آن نقطه میتوانید به رویدادهای زندگی خود بنگرید.
به جای اینکه در درون آنها گیر بیفتید آنگاه شما مانند فضا نوردی میشوید که از آن بالا سیاره زمین راکه در بی کرانگی فضااحاطه شده، میبینید.
وبه تناقض ذاتی این حقیقت که سیاره زمین ارزشمند ودر عین حال ناچیز است پی میبرید.

" این نیز بگذرد"، ناگهان فضای پیرامون آن وضعیتی که در آن قرار دارید را فرا میگیرد.
این فضا آرامشی که " این دنیایی" نیست انتشار میابد.
زیرا این جهان، شکل است
و آرامش، فضاست
این است آرامش پروردگار

جهانی نو
اکهارت تله
کانال هوای حوا @Havaye_Havva
1.1K views10:30
باز کردن / نظر دهید
2023-05-21 13:24:35

امروز برای هزارمین بار در عمرم به کلمه اسارت فکر کردم. به این کلمه زیاد فکر کرده‌ام چون به نظرِ من یک حسِ واقعی‌ و کاملاً طبیعی ‌ست. میگویم طبیعی چون هر کدامِ ما هزاران بار حسِ عمیقی از اسارت را تجربه کرده ایم. همه ما بارها اسیرِ کسی‌، چیزی، حسی، تصمیمی، تردیدی، یا اسیرِ خودِ خودمان بوده ایم. همه ما هزاران بار پشتِ میله‌های زندانی ایستاده ایم که خودمان یا دیگری برایمان ساخته است. بار‌ها هوای خفقان آورِ بن بست‌های تنگ و تاریکِ زندگی‌ را طوری تنفس کرده ایم که میلِ شدیدِ نبودن را در هر دم و بازدم آرزو کرده ایم، آنهم نه یکبار که هزار بار، که هزاران بار. همه ما به تکرار به آن لحظه‌ای رسیده ایم که خسته از طول و عرضِ چهار دیوارِ زندانمان، چشم دوخته ایم به دریچه‌ای که رو به تکه ی کوچکی از آسمان باز می‌‌شود و در دل رها شدن را فریاد کرده ایم ، و پرواز را و زیستن در خلأ یی بی‌ انتها را.
امروز به فصلِ بهار بیشتر از هر روز فکر می‌‌کردم. به برف‌هایی‌ که آنقدر تدریجی‌ و آرام آب می‌‌شوند انگار دوست دارند خیالِ هر چه بهار و شکوفه را ذهن بخشکانند. به درخت‌های کاجی که از پسِ ماهها سرما، سرسختانه سبز مانده بودند نگاه می‌‌کردم و فکر می‌‌کردم گرچه اسیرِ یک زمستانِ طولانی بوده ام، اما عطری در هوا هست که به من نوید رهایی می‌‌دهد. دارم به رخ دادن یک اتفاق خوب نزدیک میشوم. میدانم تا چند هفته ی دیگر شکوفه‌ها نوک می‌‌زنند، چمن‌ها با همه زردی شان، نفسی تازه می‌‌کنند، پنجره‌های خانه چهار طاق باز می‌‌شوند، پرده‌ها در نسیمی که بویِ شورِ دریا می‌‌دهد بازی می‌‌کنند، دوچرخه‌ها از انبار بیرون می‌آیند و زنی‌ که هزاران بار به کلمه ی اسارت فکر کرده است، سپید‌ترینِ پیراهنِ خود را می‌‌پوشد، روی ماهِ زندانبانش را می‌‌بوسد و رو به آفتاب،رو به بهار، رو به آبی‌ترین آسمان و به عشقِ زیستن در یک بی‌ وزنی جاودانه پر می‌‌کشد ...

نیکی‌ فیروزکوهی
کانال هوای حوا @Havaye_Havva
1.1K views10:24
باز کردن / نظر دهید
2023-05-21 13:24:33
با پرداخت ۱۰ میلیون بینیتو عمل کن

#عمل بینی #گوشتی و #استخوانی

◉ اصلاح قوز ◉ شکستگی
◉ تـــرمــیم ◉ انـحـراف

فقط با ۱۰ میلیون پیش پرداخت
(( شرایط #نقدی و #اقساطی ))

انجام عمل توسط #تیم_پزشکی_مجرب و دارای مجوز وزارت بهداشت
مشاوره و اطلاعات بیشتر و رزرو نوبت در کانال
g³¹o
https://t.me/+2xdF1tTqA-A2NGQ0
https://t.me/+2xdF1tTqA-A2NGQ0
2.0K views10:24
باز کردن / نظر دهید
2023-05-21 13:24:26
شنیدم تو خونتون گل دارید گلاب دارید عطر بهار ناب دارید.
شنیدم تو خونتون جای چراغ یک ماه دارید.
شنیدم نگین دارید طلا دارید یک جواهر ناب دارید.
شنیدم هل دارید هلو دارید دختر زیبا رو دارید....

#روز_دختر

@Madam_Miim
@HaVaYe_HaVvA
1.0K views10:24
باز کردن / نظر دهید
2023-05-21 13:24:09
واسه جای خالی دندونت ایمپلنت نکن!
واسه نامرتبی دندونات ارتودنسی نکن!
واسه زردی دندونات کامپوزیت نکن!

واسه حل کردن تموم مشکلاتت بیا واست اسنپ اسمایل بسازیم
! فقط با پوله نصفِ ایمپلنت کل دندوناتو درست کن!!!

برای اطلاع از قیمت...
https://t.me/snapsmileee
https://t.me/snapsmileee
2.0K views10:24
باز کردن / نظر دهید
2023-05-21 13:24:09

تماااام عروسی ها ی قدیم توی خونه بود و تابستون .
از ساعتای سه ظهر (بعداز ناهار ) عروسی شروع میشد .
یه سری مهمون داشتن به اسم صرف « چای شیرینی» یعنی اینا شام دعوت نبودن فقط عصری میرفتن برای تماشای عروس و خوردن شیرینی و سر شب برمیگشتن خونشون. و اونایی که شام بودن دیرتر میرفتن و تا پایان مراسم حضور داشتن .
شیرینی های عروسی « پاپیون و زبان» بود . میوه هم سیب و خیار .
هنوزم که هنوزه وقتی سیب و خیار رو با هم میخورم یاد عروسی های قدیم میفتم .
حیاط رو میشستن
و فرش میکردن و بعضی ها توی حیاط میشِستن.
مادر عروس و مادر داماد معمولا انقدررر کار داشتن نه آرایشگاه میرفتن نه لباس درست حسابی می‌پوشیدن کل مراسم درحال بدو بدو بودن.
کفش پوشیدن توی مراسم اصلا مد نبود و همه جوراب داشتن یا پاريزین یا شیشه ای . مشکی یا رنگ پا و اکثر خانومایی که جوراب شیشه ای مشکی داشتن تا آخر شب جورابشون از چند جا در ميرفت
توی جوراب بعضي خانوما پرازپول بود
عروس همون عصری از آرایشگاه میومد خونه که مهمونای چای شیرینی ببیننش .
تو کل خونه فقط یه صندلی بود اونم جایگاه عروس بود رو صندلی ام معمولا یه پارچه سفید مینداختن.
دی جی کسی نمیدونست چیه ؟ ضبط داشتن با نوار کاست.اهنگ ها پشت هم پخش میشد . گاهی نوار کاست رو عقب جلو میکردن که آهنگ مورد علاقه شون پخش بشه و یه صدای «قیدخجئلقطدمئبب » از ضبط شنیده میشد .
اگر عروسی بود که سفره عقد نبود اما اگر عقدکنون بود یک اتاق خونه رو خااااالی میکردن . خالیه خالی فقط یه فرش داشت . از صبحش یا از دیشبش فضول های مراسم میومدن سفره عقد رو میچیدن ( بستگی به میزان فضولی یا خانواده عروس میچیدن یا داماد )
بعدم شش تا قفل به در اتاق عقد میزدن که کسی نره . روز جشن یکی از بداخلاق ترین زنای فامیل رو مامور میکردن که نذاره بچه ها از محدوده ی اتاق عقد رد بشن .
توی مراسم گاهی تک و توک مهمون ها کفش داشتن و همیشه پاشنه ی کفشاشون رو میذاشتن رو دست و پای بچه ها و اصرار داشتن عربی برقصن
یه حرکتی ام بود زنايي که موهاشون بلند بود انجام میدادن که موهاشون رو باز میکردن و کله شون رو به عقب و جلو میبردن و موهاشون به پشت و جلو پرت میشد مثلا خیلی خفن بودن. یه نفر با پارچ استیل و لیوان استیل تو مهمونا راه میرفت و میگفت کسی آب نمیخواد ؟؟
کم کم انقدر شلووووغ میشد که فقط یه تیکه یک در یک، وسط خونه برای رقص خالی میموند . اگرم از جات بلند میشدی جات رو میگرفتن
دسشویی داخل خونه رو میبستن و فقط دسشویی حیاط باز بوداونجام صف داشت
معمولا یکی از طرف عروس یا داماد رییس مراسم میشد و برای اون یکی فامیل شاخ بازی درمیاورد واهنگ و ضبط و منطقه رقصو بدست میگرفت و ول نمیکرد
بچه ها شاباش هارو از دست هم میقاپیدن .بعضي بچه ها توی عروسی گم میشدن
رو کله ی عروس دوماد در حد رگبار نقل میریختن گاهی نقل ها تو صورت عروس دوماد پرت میشد یه عده ام نقل هارو بعد از رقص و کلی راه رفتن روش از کف زمین جمع میکردن و میبردن خونشون میریختن تو قندون شون و تا مدتها میخوردن
موقعی که میخواستن به عروس دوماد کادو بدن یکی از بد صدا ترین و جیغ جیغوترین زنای فامیل رو مامور میکردن تا باکمک حنجره اش کادوها رو اعلام کنه . هرچی ام میدادن اصرار داشتن همونجا تو دست و گردن عروس کنن

عروس تو کل مراسم در حال خجالت کشیدن و قرمزشدن بود بلد نبود برقصه .
زنا شاباش هاشون رو تو دهن عروس دوماد میکردن.
یه نفرم نایلون دستش بود و تند تند شاباش هارو از دست عروس دوماد میگرفت میکرد تو نایلون .
معمولا شام دو سیخ کوبیده بود با پلو و گوجه ویه بسته کره باکاغذروش و نوشابه کانادا زرد از اون شیشه ای باریک ها ،غذاها هم که.توی ظرف ملامین سرو میشد.
بعد از تموم شدن مراسم خودمونی ها بسته به میزان معرفت شون میموندن و ظرف میشستن و جارو میکشیدن و تو جمع کردن بساط کمک میکردن باخستگی تموم بعدش یه شیرمرد دلاورپیدامیشد اوناروبرسونه ویا هرکدوم یه گوشه تلپ میشدن ومیخوابیدن


کانال هوای حوا @Havaye_Havva
1.3K views10:24
باز کردن / نظر دهید
2023-05-21 12:08:26

ما هم دختر بودیم...
ما که همیشه با هراس مواخذه شدن در خیابان قدم برداشتیم و دائما با اضطراب، رنگ‌های شاد و روشن پوشیدیم و همیشه نگران بودیم که کسی از راه برسد و سد راهمان شود و بابت چند تار موی افتاده از مقنعه بیرون، زیر شلاق کلمات و سنگینی نگاه حق به جانبش، تحقیرمان کند.
ما هم دختر بودیم، دختران چند سال قبل، دختران موزیک‌های ممنوع و نگاه‌های گستاخِ بیگانه و سرهای از شرم به زیر انداخته. ما دختران خنده‌های با ملاحظه و چشم‌غره‌های بی‌هوا و حرف و حدیث‌های آشنا و بیگانه! ما دختران بازخواست شده برای جوراب‌های سفید و مقنعه‌های کوتاه و چندتار موی بیرون زده! ما دختران تعهدهای اجباری و اشک‌ و التماس‌های پشت دفتر مدیر و فریادهای ناظم و تحقیرهای پیاپی برای رنگ لباس و جنس جوراب و چند تار ابروی کم شده و مژه‌های چرا فر و چشم‌های چرا زیبا و کفش‌های چرا سفید؟! ما دخترانی که نیمی از خودباوری و هویتمان را پشت ورودی مدرسه‌ها و دانشگاه‌ها و ادارات و حرم‌ها و ارشادها جا گذاشتیم و بخش عظیمی از سلامت روان و جسارتمان را برای تعصب و قوانین بی‌منطق و متحجرانه‌ی کسانی باختیم که حتی به علت رفتارهاشان فکر هم نمی‌کردند و از مطالعه و تفریح و لبخند افتادیم تا آنان احساس قدرت بیشتری کنند و عقده‌های حقارتشان را در بارش اشک‌های مدام از چشم‌های بی‌گناه و محروم و ناگزیر ما جبران کنند...
ما هم دختر بودیم و روز و شبمان هیچ‌وقت مبارک و به‌خیر نبود!

#نرگس_صرافیان_طوفان
کانال هوای حوا @Havaye_Havva
1.8K views09:08
باز کردن / نظر دهید
2023-05-13 22:44:44 برید تو کانالش سودهای دلاری و واریزی‌های کاربراشو گذاشته
1.3K views19:44
باز کردن / نظر دهید
2023-05-13 22:44:44
پسر عموم 19 سالشه 75 میلیون تومن دراورده تو یکماه!!

بهش گفتم تو چطوری بدون سرمایه خاصی وضعت انقد خوب شده؟ گفته از وقتی با این چنل آشنا شدم


@SarmayeGozari
@SarmayeGozari
1.3K views19:44
باز کردن / نظر دهید