2023-03-08 10:30:44
فرهنگ سامورایی، ساموراییِ فرهنگی!"شرم آور است که وقتی جسم هنوز نیرومند است، روح بلغزد و سست شود" [تأملات مارکوس اورلیوس/کتاب ششم]
در بحبوبه ی غم ها گاهی کوروساوا با باران فضا را تلطیف می کند! کسی چه می داند شاید باران با روح ژاپنی او در پیوندی ناگسستنی باشد...
کشاورزان مأیوس در کنار یکدیگر زانوی غم بغل گرفته هرکدام در زاویه ی غیر از دیگری نشسته اند؛ یعنی هنوز تفرّد حاکم است و جمعی شکل نگرفته بلکه تجمع فردهاست.
سپس در اوج ناامیدی در کنار آب، شخصی می آید و آب به سرش می زند و موهایش را به تیغ می سپارد! جمعیتی به دنبالش...همان ابتدا اصلی ترین سامورایی به راهب تشبّه می جوید...
اما کوروساوا پیش ازین مبارزه را شروع کرده، در همان فرم دایره وار همیشگی اش و کشاورز شورشی ای که وسط دایره فریاد می زند برای مبارزه با رهزن ها و بعد همه برای شور به کلبه ی پیرمرد ریش سفید می روند، همانی که منظورش از ۴ تقریبا همان ١٠ می شود! کشاورز شورشی استارت زننده ی کار بعدها در لحظات حساسی شخصیت پردازی بیشتری می شود! از گریه اش در جایی که دل سامورایی بزرگ را برای قبول مبارزه نرم می کند! تا توداری بیش از اندازه اش که به قول یکی از سامورایی ها(میفونه) غم بزرگی را با خود حمل می کند. بعدها می فهمیم که همسرش ربوده شده ی راهزنان بوده! این شخص همچون تلنگری است به کنشگری جامعه ی کشاورزان هرچند خودش جامعه گریزی خاصی دارد به ظاهر! این شخص همچون یک خودآگاهی درونی است در اجتماع کشاورزها...
و جامعه ی منفعل را به جامعه ی فعال می کشاند!
نکاتی در فیلم جا گرفته که از نظر فرهنگ انسانی و به تعبیری فرهنگ سامورایی حائز اهمیت است و به ما نشان می دهد که ما با جمع محوری طرف هستیم نه شخص محوری!
اولین صحنه ی همدلانه ی کشاورزان که کنده هایی را به دوش می کشند با این جمله ی یکی از سامورایی ها که جنگ یعنی دویدن چه در حمله و چه در دفاع! همراه می شود و این دویدن هارا در فیلم شاهدیم، انگار کنشگری جامعه با دویدن یکی شده...
شخصیت فوق العاده ی سامورایی کمدی(با بازی میفونه) بسیار عالی است، از صحنه ای که مقداری سلاح را با خود به پیش سامورایی ها برده و آنان از این کار او خشمگین می شوند! چرا که انگار این لباس ها برای سامورایی هایی بوده که کشاورزها پیش ازین کشته اند! گویی قبل ازین هم دهقانان مبارزه می کرده اند...آنجا میفونه است که فضا را به تعادل می رساند و نقص هردو طیف کشاورزان حقه باز و سامورایی های جنایت کار را گوشزد می کند! کوروساوا هیچوقت نمادمثبتی را بطور مطلق از یک گروه اتخاذ نمی کند، حتی در افسانه ی جودو نیز جودوی اصلی را از جودوی جعلی و بدلی بازمی شناساند! بلکه عمل است که نماینده ی هرشخصی است... در جای دیگری وقتی پیرزن تنهایی را که همه خانواده ش را از دست داده ملاقات می کنند و پیرزن غرولند می کند که کاش مرده بودم! میفونه فورا فضا را عوض می کند با بیان این جمله که از همه ی فقرا متنفرم! و ما می فهمیم که این تنفر او از انفعال فقراست و هیچ کاری نکردن برای مبارزه ی علیه این فقر...در عین حال شخصیت طنازی دارد که بسیار انسانی است با همه ی ضعف هایش! و بسیار فهمیده با همه ی دیوانگی اش...میفونه همراه با سامورایی اصلی انگار نقطه ی صفر و صد طیف ٧ سامورایی هستند، و هرجا که استادبزرگ حاضر است او نیز نقشی اجرا می کند، حتی آنجا که زنگ حمله ی راهزنان را به صدا در می آورد! یا در پس زمینه ای که وقتی چندنفر از جمع جدا می شوند تا خانه های بیرون از ده را (خانه ی خودشان را) حفظ کنند و سامورایی رهبر با صلابت تمام آن هارا سر جایشان می نشاند، میفونه هم آن وسط چند اردنگی نثارشان می کند! جمله ی اول و آخر سامورایی استاد خیلی سنجیده است، در ابتدای فیلم می گوید من خیلی تجربه دارم و خیلی شکست خورده ام، وقتی آخر فیلم باز می گوید که ما شکست خوردیم و دهقانان پیروز شدند! ما تازه معنای عمیق شکست و پیروزی را می فهمیم! این شکست همیشگی به معنای ادامه دار بودن تلاش است و ادامه داربودن مبارزه و ادامه دار بودن ستم و ادامه دار بودن تهاجم و...! چیزی که مهم است اینست که پیروزی واقعی در کنش و تلاش در این مسیر است.
#همایون_مهدیپور
Seven Samurai | 1954
Join @honar7modiran
1.6K views07:30