2021-08-12 16:19:43
حکایت
زنبوری موری را دید که به هزار حیله دانه به خانه می کشید، او را گفت:
ای مور این چه رنج است که بر خود نهاده ای و این چه بار است که اختیار کرده ای؟
بیا مطعم و مشرب (آب و غذا) من ببین، که هر طعام که لذیذتر است تا من از آن نخورم، به پادشاهان نرسد.
آنجا که خواهم نشینم و آنجا که خواهم خورم.
این بگفت و در دکان قصابی بر روی
پاره ای گوشت نشست.
قصاب کارد در دست داشت و بزد و زنبور را به دو پاره کرد و بر زمین افتاد.
مور بیامد و پای او بگرفت و بکشید.
زنبور گفت: مرا به کجا می بری؟
مور گفت: هر که به حرص به جایی نشیند که خود خواهد، به جاییش کشند که نخواهد.
و اگر عاقل یک نظر در این سخن تامل کند، از موعظه واعظان بی نیاز گردد...
جوامع الحکایات محمد عوفی
5.0K views13:19