با همهی چیرگی ناسیونالیسم بیجاساز، دلمشغولی خودبزرگبینانه | Hakkın Yolunda, Milletin Yanında
با همهی چیرگی ناسیونالیسم بیجاساز، دلمشغولی خودبزرگبینانهی روزافزون محمدرضا شاه به کورش کبیر، بهویژه پس از جشنهای ۲۵۰۰ ساله روشنفکران را به ستوه آورد. این زدگی باعث چیزی شد که مهرزاد بروجردی آن را «پیروزی دلآزردهی بومیگرایی» و نتیجتاً «نقد جانانهی استعمارگری و مداخلهجویی و بشردوستی غربی» توصیف میکند.
روشنفکران ایرانی سرانجام در دههی ۱۹۶۰ یعنی بسیار دیرتر از همتایان ترک [ترکیهای] یا مصری خود شروع به شکستن طلسم اروپا و پرداختن به گفتگوی نقادانه با اروپا کردند، گرچه این نقادی نیز با اندکی زیادهروی در ضدیت با امپریالیسم و متابعت از جهان سوم کمابیش به اندازهی خودباختگی پیشینیان ایشان جزمی بود . سال ۱۹۶۲ جلال آلاحمد به نقد تند «غربزدگی» پرداخت. غربزدگی دربارهی شیفتگی مرضی و نسنجیدهی ناسیونالیستهای سکولار به هر چیز اروپایی است. این شیفتگی در دیدگاه آلاحمد و روشنفکران دیگری کمکم «از خودبیگانگی» را جانشین «عقب ماندگی» (به عنوان مسئلهی اجتماعی ـ تاریخی اصلی ایران ) کرد.
بروجردی مینویسد روشنفکرانی مانند جلال آلاحمد یا ابوالحسین جلیلی «نقد مرتب غرب» را «یک پیشنیاز روند هویتسازی خود میدانستند. به سخن دیگر، بومیگرایی گامی به سوی بلوغ تولید فکری ایرانیان بود، اما همچنین واکنشی در برابر بعضی وجوه ناسیونالیسم بیجاساز به ویژه آریاییگری.
انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹ نشانهی اوج سرخوردگی از ناسیونالیسم بیجاساز بود. اکنون سخن از آمال سیاسی امت اسلام میرفت و رهبری ایران در این جمعیت جهانی، با صدور انقلاب و مبارزه با «استکبار جهانی» به سرکردگی «شیطان بزرگ» یعنی آمریکا، به لطف بومیگرایان و بهویژه علی شریعتی ایدئولوژیای که نفی دخالت خارجی را با آرمانهای سوسیالیستی جمع میزد، به کمک زبان و نمادهای تشیع، نومیدی از سلطنت پهلوی را در جنبش انقلابی نیرومندی متراکم کرد.
اما جالب توجه است که مخالفان سکولار جمهوری اسلامی در دههی ۱۹۸۰ دوباره به ناسیونالیسم بیجاساز روی آوردند. ایدئولوژی آخوندزاده و کرمانی اکنون در پوشش مخالفت با جمهوری اسلامی و ـ به زعم مخالفان ـ «دیکتاتوری ملاها» ظاهر شده است. به همانسان که دیروز آخوندزاده روحانیان و «دیسپوتها» را گماشتگان عربها برای براندازی تمدن و هویت ایرانی میدید، امروز ناسیونالیستهای بیجاساز، جمهوری اسلامی را دشمن آنچه به گمان ناسیونالیستها «ایرانیت اصيل» است میدانند. اکنون مانند گذشته، نویسندگانی از ویژگیهای نژادی ایرانیان و ناسازگاری آنها با اسلام ـ که دین نژاد دیگر شناخته میشود ـ مینویسند و این رفتار بر اساس تحریف لجوجانهی واقعیتهای تاریخی و به قصد شانه خالی کردن از مسئولیت جمعی وضع داخلی کشور است. امروز نیز مانند گذشته راحتترین آماج، برای نکوهش به خاطر مشکلات ایرانیان، دیگران خارجیاند. حتی گاهی شنیده میشود که بعضی ایرانیان با حمایت از مردم فلسطین مخالفاند زیرا «فلسطینیها عرباند» و با منطق مضحکی مسئول کارها و رفتار جمهوری اسلامی شناخته میشوند. در شبکههای اجتماعی شاهد تکاپوی کینتوزانهی ناسیونالیسم بیجاساز اذهان بخشهایی از جامعهی ایرانی (به ویژه در خارج کشور) و احیای پرستش پادشاهی پهلوی و ابراز بیزاری از هر چیز اسلامی و پیدایش دوبارهی نمادهای پیشااسلامی هستیم که اکنون بیش از گذشته و به گونهای کاملاً افراطی ـ همه جا دیده میشود: رستورانها، فروشگاهها، انتشاراتیها، و وبسایتها از هر رقم. هر نقد متینی متهم به حمایت از «رژیم» و «بنیادگرایی اسلامی» به طور کلی میشود.
منبع. رضا ضیاء ابراهیمی، حسن افشار، پیدایش ناسیونالیسم ایرانی، ۳۱۰-۳۰۸