Get Mystery Box with random crypto!

اشعار ایرج میرزا | Iraj mirza

لوگوی کانال تلگرام irajmirrza — اشعار ایرج میرزا | Iraj mirza ا
لوگوی کانال تلگرام irajmirrza — اشعار ایرج میرزا | Iraj mirza
آدرس کانال: @irajmirrza
دسته بندی ها: هنر
زبان: فارسی
مشترکین: 2.88K
توضیحات از کانال

به نام خدا
برای آزادی
ارتباط با ادمین (پیشنهادات ، انتقادات)
به صورت ناشناس
https://t.me/HarfBeManBOT?start=MzQ4NjM4NTk0

Ratings & Reviews

5.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 3

2022-02-28 17:38:31
#نظرسنجی
برای نوشتن شعر های داستانی وقت زیادی گرفته میشود برای قرار دادن؛
کدام شعر داستان را بیشتر میپسندید؟
Anonymous Poll
35%
شعر آن شب که تو را کردم
12%
شعر آب حیات در وصف کون
12%
شعر داستان بکن در رویی ایرج
20%
شعر گاییدن خر و رسوایی
21%
شعر معروف این کجا و آن کجا
269 voters2.0K views14:38
باز کردن / نظر دهید
2022-02-26 17:08:53 ‏آنكه عمامه سر است از علماست
‏آنكه پشمينه تن است از فقهاست
‏آلتم هر دو صفت را داراست
‏به گمانم فقيه الفقهاست

#دوبیتی زیبا از ایرج میرزا
@irajmirrza
2.1K views14:08
باز کردن / نظر دهید
2022-02-22 21:06:35 داشت عباس قلی خان پسری
پسر  بی ادب و بی هنری

اسم  او بود علی مردان خان
کُلفت  خانه زِ دَستش به اَمان

پشت  کالسکه یِ مردم می جَست
دل  کالسکه نشین را می خَست

هر سَحرگه دم  در بر لب  جو
بود چون کرم  به گِل رفته فرو

بسکه بود آن پسره خیره و بد
همه از او بَدشان می آمد

هر چه می گفت لَه‌لهِ لَج می کرد
دَهَنَش را به لَه‌لهِ کَج می کرد

هر کجا لانه ی  گنجشکی بود
بچه گنجشک درآوردی زود

هر چه می دادند می گفت کَمَست
مادرش مات که این چه شکمست

نه پدر راضی از او نه مادر
نه معلم نه لَه‌لهِ نه نوکر

ای پسر جان  من این قصه بخوان
تو مشو مثل  علی مردان خان

ایرج میرزا
@irajmirrza
2.1K views18:06
باز کردن / نظر دهید
2022-01-22 16:30:01 گویند مرا چو زاد مادر
پستان به دهان گرفتن آموخت

شبها بر گاهواره من
بیدار نشست و خفتن آموخت

دستم بگرفت و پا بپا برد
تا شیوه راه رفتن آموخت

یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت

لبخند نهاد بر لب من
بر غنچه گل شکفتن آموخت

پس هستی من ز هستی اوست
تا هستم و هست دارمش دوست

ایرج میرزا
روز مادر مبارک

@irajmirrza
2.8K viewsedited  13:30
باز کردن / نظر دهید
2022-01-18 16:51:12 بیا تا گویمت رندانه پندی
که تا لذت بری از عمر چندی

تو این کِرم سیاست چیست داری
چرا پا بر دم افعی گذاری

برو چندی در کون را بکن چِفت
میفکن بر سر بی زخم خود زِفت

سیاست پیشه مردم، حیله سازند
نه مانند من و تو پاک بازند

تمامًا حقه باز و شارلاتانند
گهی مشروطه گاهی مستبدند

به هر تغییرِ شکلی مستعدند
به هر جا هر چه پاش افتاد آنند

تو هم قزوینی ملای رومی
به هر صورت درآ، مانند مومی

ولیکن باز گاهی چرخِ بی پیر
دهد اشخاص زیرک را دمِ گیر

فراوان مرغ زیرک دیده ایام
که افتادند بهر دانه در دام

سیاست پیشگان در هر لباسند
به خوبی همدگر را می شناسند

همه دانند زین فن سودشان چیست
به باطن مقصد و مقصودشان چیست

از این رو یکدگر را پاس دارند
یکیشان گر به چاه افتد در آرند

من و تو زود در شرش بمانیم
که هم بی دست و هم بی دوستانیم

چو ما از جنس این مردم سواییم
نشانِ کین و آماج بلاییم

ایرج میرزا
@irajmirrza
2.8K views13:51
باز کردن / نظر دهید
2021-12-22 19:30:19 #عارف‌نامه قسمت #دهم

تو عارف واقعا گوساله بودی

که از من این سفر دوری نمودی

مگر کون قحط بود اینجا قلندر

که ترسیدی کنم کون ترا تر

گرفتی گوشه ژاندارمری را

به موسی برگزیدی سامری را

بیا امروز قدر هم بدانیم

که جاویدان در این عالم نمانیم

بیا تا زنده ام خود را مکن لوس

که فردا می خوری بهر من افسوس

پس از مرگم سرشک غم بباری

به قبرم لاله و سنبل بکاری


@irajmirrza
3.1K views16:30
باز کردن / نظر دهید
2021-12-21 19:30:54 #عارف‌نامه قسمت #نهم

بیا عارف که دنیا حرف مُفتست

گهی نازک گهی پَخ گه کُلفت است

جهان چون خویِ تو نقشِ بر آبست

زمانی خوش اُغُر گه بد لعابست

گهی ساید سرِ انسان به مِرّیخ

گهی در مقعدِ انسان کند میخ

«گهی عزت دهد گه خوار دارد

از این بازیچه ها بسیار دارد»

یکی را افکند امروز در بند

کند روزِ دگر او را خداوند

اگر کارش وِفاقی یا نِفاقیست

تمامِ کارِ عالم اتفاقیست

نه مِهر هیچکس در سینه دارد

نه با کس کینۀ دیرینه دارد

نه مِهرش را نه کینش را قرارست

نه آنش را نه اینش را مَدارَست

به دنیا نیست چیزی شرطِ چیزی

ز من بشنو اگر اهلِ تمیزی

به یونان این مَثَل مشهور باشد

که رَبُّ النوعِ روزی کور باشد

دهد بر دهخدا نعمت همان جور

که صد چندان دهد بر قاسمِ کور

به نادان آن چنان روزی رسانَد

که صد دانا در آن حیران بمانَد

در این دنیا به از آن جا نیایی

که باشد یک کتاب و یک کتابی

کتاب ار هست کمتر خور غمِ دوست

که از هر دوستی غمخوارتر اوست

نه غمّازی نه نمّامی شناسد

نه کس از او نه او از کس هراسد

چو یاران دیر جوش و زود رو نیست

رفیقِ پول و در بند پلو نیست

نشیند با تو تا هر وقت خواهی

ندارد از تو خواهش‌هایِ واهی

بگوید از برایت داستان‌ها

حکایتها کند از باستان‌ها

نه از خویِ بدش دلگیر گردی

نه چون عارف از وی سیر گردی


ایرج میرزا
°هرشب ساعت 20 یک قسمت از عارف نامه در کانال ایرج میرزا°
@irajmirrza
2.8K views16:30
باز کردن / نظر دهید
2021-12-20 19:31:05 #عارف‌نامه قسمت #هشتم

من ایرج نیستم دیگر، شرابم

مرا جامد مپندارید آبم

الا ای عارفِ نیکو شمایل

که باشد دل به دیدارِ تو مایل

چو از دیدارِ رویت دور ماندم

ترا بی مایه و بی نور خواندم

ولی در بهترین جا خانه داری

که صاحب خانه‌ای جانانه داری

گُوارا باد مهمانی به جانت

که باشد بهتر از جان میزبانت

رشیدُ القَد صحیحُ الفِعلِ و القول

فُتاده آن طرف حتّی ز لاَحول

مودَّب، با حیا، عاقل، فروتن

مُهَذَّب، پاک‌دل، پاکیزه دیدن

خلیق و مهربان و راست گفتار

توانا با توانایی کم آزار

ندارد با جوانی هیچ شهوت

به خُلوت پاک دامن تر ز جَلوت

چو دیده مرکزی‌ها را همه دزد

خیانت کرده و برداشته مزد

ز مرکز رشتۀ طاعت گسسته

کمر شخصاً به اصلاحات بسته

یکی ژاندارمری بر پا نموده

که دنیا را پر از غوغا نموده

به هر جا یک جوانی با صلاحست

در این ژاندارمری تحت السِّلاحست

همه با قوّت و با استقامت

صحیح البُنیه و خوب و سلامت

چو یک گویند و پا کوبند بر خاک

بیفتد لرزه بر اندامِ افلاک

در آن ژاندارمری کردست تأسیس

منظّم مکتبی از بهرِ تدریس

گروهی بچّه ژاندارمند در وی

که الّلهُمَّ اَحفِظهُم مِنَ الُغَی

همه شِکّر دهن شیرین شمایل

همانطوری که می‌خواهد تو را دل

به رزمِ دشمنِ دولت چو شیرند

به خونِ عاشقان خوردن دِلیرند

عبوسانند اندر خانۀ زین

عروسانند گاهِ عزّ و تمکین

همه بر هر فنونِ حرب حایز

همه گوینده هَل مِن مُبارِز

همه دانایِ فن، دارایِ علمند

تو گویی از قشونِ ویلهلمند

به گاه جست و خیز و ژیمناستیک

تو گویی هست اعضاشان ز لاستیک

کشند ار صف ز طهران تا به تجریش

نبینی‌شان به صف یک مو پس و پیش

چنان با نظم و با ترتیبِ عالی

که اندر ریسمان، عِقدِ لآلی

همانا عارف این اطفال دیدست

که در ژاندارمری منزل گُزیدست

بیا عارف که ساقَت سم در آرد

میانِ لُنبَرَینَت دُم در آرد

شنیدم سوء خُلقت دبّه کرده

همان یک ذرّه را یک حَبّه کرده

ترقی کرده ای در بد ادایی

شدستی پاک مالیخولیایی

ز منزل در نیایی همچو جوکی

کُنی با مهربانان بد سلوکی

ز گُل نازک‌تَرَت گویند و رَنجی

مَجُنب از جایِ خود عارف که گَنجی

یکی گوید که این عارف خیالیست

یکی گوید که مغزش پاک خالیست

یکی بی قید وبی حالت شناسد

یکی وردار و ورمالَت شناسد

یکی گوید که آبِ زیرِ کاهست

یکی گوید که خیر این اشتباهست

یکی اصلاً ترا دیوانه گوید

یکی هم مثل من دیوانه جوید!

سرِ راهِ حکیمی فحل و دانا

شنیدم داشت یک دیوانه ماوا

بد آن دیوانه را با عاقلان جنگ

سر و کارش همیشه بود با سنگ

ولی چشمش که بر دانا فتادی

بر او از مهر لبخندی گشادی

از این رفتارِ او دانا برآشفت

در این اندیشه شد و با خویشتن گفت

یقیناً از جنون در من نشانست

که این د یوانه با من مهربانست

همانا بایدم کردن مداوا

که تا زایل شود جنسیّت از ما

یقیناً بنده هم گمراه گشتم

که عارف جوی و عارف خواه گشتم

بود ناچار میل جنس بر جنس

مُولیتر میل میورزد به هِنسِنس

مگو عارف پرستیدن چه شیوست

که در جنگل سبیکه جزء میوه‌ست


ایرج میرزا
°هرشب ساعت 20 یک قسمت از عارف نامه در کانال ایرج میرزا°
@irajmirrza
2.4K views16:31
باز کردن / نظر دهید
2021-12-19 19:30:49 #عارف‌نامه قسمت #هفتم

خدایا کی شود این خلق خسته

از این عقد و نکاحِ چشم بسته

بُوَد نزد خرد اَحلی و اَحسَن

زِنا کردن از این سان زن گرفتن

بگیری زن ندیده رویِ او را

بری نا آزموده خویِ او را

چو عصمت باشد از دیدار مانع

دگر بسته به اقبال است و طالع

به حرفِ عمّه و تعریفِ خاله

کنی یک عمر گوزِ خود نواله

بدان صورت که با تعریفِ بقّال

خریداری کنی خربوزۀ کال

و یا در خانه آری هندوانه

ندانسته که شیرین است یا نه

شب اندازی به تاریکی یکی تیر

دو روزِ دیگر از عمرت شوی سیر

سپس جویید کامِ خود ز هر کوی

تو از یک سوی و خانم از دگر سوی

نخواهی جَست چون آهو از این بند

که مغزِ خر خوراکت بوده یک چند

برو گر می‌شود خود را کن اَخته

که تا تُخمت نماند لایِ تخته

در ایران تا بُوَد مُلّا و مُفتی

به روزِ بدتر از این هم بیفتی

فقط یک وقت یک آزاده بینی

یکی چون آیت‌الله زاده بینی

دگر باره مهار از دست در رفت

مرا دیگِ سخن جوشید و سر رفت

سخن از عارف و اطوارِ او بود

شکایت در سرِ رفتارِ او بود

که چون چشمش فتد بر کونِ کم پشم

بپوشد از تمام دوستان چَشم

اگر روزی ببینم رویِ ماهش

دو دستی می‌زنم تویِ کلاهش

شنیدم تا شدی عارف کلاهی

گرفته حُسنت از مه تا به ماهی

ز سر تا مولوی را بر گرفتی

بساطِ خوشگلی از سر گرفتی

به هر جا می‌روی خلقند حیران

که این عارف بود یا ماهِ تابان

زن و مرد از برایت غش نمایند

برایت نعل در آتش نمایند

چو می‌شد با کلاهی ماه گردی

چرا این کار را زوتر نکردی؟

گرت یک نکته گویم دوستانه

به خرجت می‌رود آن نکته یا نه؟

من و تو گَر به سر مشعل فروزیم

به آن جفتِ سبیلت هر دو گوزیم

تو دیگر بعد از این آدم نگردی

ز آرایش فزون و کم نگردی

نخواهی شد پس از چل سال زیبا

تو خواهی مولوی بر سر بنه یا

نیفزاید کُلَه بر مَردیَت هیچ

تغیُّر هم مکُن بر مولوی پیچ

بیا عارف بگو چون است حالت

چه بود از مشهدی گشتن خیالت

ترا بر این سفر کی کرد تشویق

تو و مشهد، تو و این حسن توفیق؟

تو و محرم شدن در خرگهِ انس؟

تو و محرم شدن در کعبۀ قدس؟

تو و این آستانِ آسمان جاه؟

مگر شیطان به جنّت می‌برد راه؟

مرنج از من که امشب مست بودم

به مستی با تو گستاخی نمودم

من امشب ای برادر مستِ مستم

چه باید کرد؟ مخلص مِی پرستم

ز فرطِ مستی از دستم فُتد کِلک

چَکد مَی گر بیَفشارَم به هم پِلک

کنارِ سفره از مستی چنانم

که دستم گُم کند راهِ دهانم

گهی بر در خورم گاهی به دیوار

به هم پیچید دو پایم لام الف وار

چو آن نو کوزه‌هایِ آب دیده

عرق اندر مَساماتَم دویده

گَرَم در تن نبودی جامۀ کِش

شدی غرقِ عَرق بالین و بالش

اگر کبریت خواهم بر فروزم

همی ترسم که چون الکل بسوزم

چو هم کاه از من و هم کاه دانم

دلیلِ این همه خوردن ندانم

حواسم همچنان بر باده صَرفَست

که گویی قاضیم وین مالِ وَقفَست


ایرج میرزا
°هرشب ساعت 20 یک قسمت از عارف نامه در کانال ایرج میرزا°
@irajmirrza
2.1K views16:30
باز کردن / نظر دهید
2021-12-18 19:30:02 #عارف‌نامه قسمت #ششم

خدایا تا به کی ساکت نشینم

من این‌ها جمله از چشم تو بینم

همه ذرّاتِ عالم منترِ تست

تمامِ حُقّه‌ها زیرِ سرِ تست

چرا پا توی کفش ما ‌گذاری؟

چرا دست از سرِ ما بر نداری؟

به دستِ تست وُسع و تنگ دستی

تو عزّت بخشی و ذلّت فرستی

تو این آخوند و ملّا آفریدی

تو تویِ چُرتِ ما مردم دویدی

خداوندا مگر بی‌کار بودی

که خلقِ مار در بُستان نمودی؟

چرا هر جا که دابی زشت د یدی

برای ما مسلمانان گُزیدی

میان مسیو و آقا چه فرقست

که او در و این خار و خس نیست؟

بیا از گردنِ ما زنگ واکن

ز زیرِ بارِ خر مُلّا رها کن


ایرج میرزا
°هرشب ساعت 20 یک قسمت از عارف نامه در کانال ایرج میرزا°
@irajmirrza
2.1K views16:30
باز کردن / نظر دهید