Get Mystery Box with random crypto!

خط‌نوشته‌ها | پویاجمشیدی

لوگوی کانال تلگرام jamshidipouya — خط‌نوشته‌ها | پویاجمشیدی خ
لوگوی کانال تلگرام jamshidipouya — خط‌نوشته‌ها | پویاجمشیدی
آدرس کانال: @jamshidipouya
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 2.76K
توضیحات از کانال

پوياجمشيدی
متولد ٢٦ بهمن ١٣٦١
مولف مجموعه غزل؛
«پنهان ميان سه نقطه»
چاپ دوم نشرشانی
«ناشکیب»
نشر مایا
«موهایت را کوناه کن»
نشر شالگردن
ارتباط با من:
@pouyajamshidi_pv
Instagram ID:
@jamshidipouya

Ratings & Reviews

3.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

2

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-08-29 09:18:08 آدم ممکنه روزای خوبش رو زود فراموش کنه، اما همیشه اونایی که توی لحظه‌های سخت نبودن رو به یاد می‌یاره. مثل من که وقتی روزای تلخم رو مرور می‌کنم، یاد نبودنت می‌افتم. من یه روزایی به هر دری زدم که باشی و تو نبودی، صدات زدم و نشنیدی، به روت آوردم و نفهمیدی. حالا که نبودنت رو بلد شدم، ندیدنت خیلی سخت نیست. آدمی که یه بار از تنهایی جون سالم به در برده، دیگه هیچ بود و نبودی براش مهم نیست.

#پویا_جمشیدی
#کاش_از_اول_نیامده_بودی
#خط‌نوشته‌ها @jamshidipouya
259 views06:18
باز کردن / نظر دهید
2022-08-25 10:06:02 پای پياده، آخر اين راه بن بست است
چيزی به جز حسرت ميان شهر پيدا نيست
بوی جهنم از در و ديوار می‌آيد
انگار درهای «بهشت اندازه‌ی ما نيست»
.
داری مرا سر می‌كشی با آخرين بوسه
دارم تو را حس می‌كنم از دست در مويت
دارد تنت گم می‌شود در بين دستانم
دارد جنون می‌بارد از لُختی بازويت
.
دارم تصور می‌كنم جای نگاهت را
انگار كه هستی و از عطر تنت مستم
دارم خودم را مو به مو هر لحظه می‌گردم
انگار كه افتاده باشد دستت از دستم
.
آرام آرام از لبانم خنده می‌افتد
بايد شبيه خاطرات مبهمت باشم
حوای تكيه داده بر تاريخِ بی‌رحمی!
دنيا نمی‌خواهد ببيند آدمت باشم
.
می‌بوسمت در لا‌به‌لای آرزوهايم
از دورتر دست تورا انگار می‌گيرم
بالا بياور هرچه از من توی ذهنت هست
بغضت بگيرد با همان يك بغض می‌ميرم
.
بی‌حرف داری می‌روی، از حرف می‌مانم
بايد فراموشم كنی، اين بار می‌فهمم
اصلا تظاهر كن كه اسمم را نمی‌دانی
يادم بيفتی از در و ديوار می‌فهمم
.
من دوستت دارم به حد غير ممكن‌ها
حالا كه بايد از نگاهت دست بردارم
شانه به مويت می‌زنم اين آخرين بار است
بايد تو را از هرچه بود و هست بردارم
.
فردای بعد از من تنت از بوسه‌ام خالی
بگذار تا اين خنده‌های آخرم باشد
وقتی نگاهت می‌كنم از دور خوشبختم
بعد از تو بايد سايه‌ات همبسترم باشد
.
تركم كن از راهی كه سمتم آمدی برگرد
برگرد! ما فردايمان روشن نخواهد بود
تو با زبان بی‌زبانی تلخ فهماندی
آينده‌ات هرگز كنار من نخواهد بود
.
تركم كن از راهی كه اول آمدی برگرد
بعد از تو تهران ردپای جای خالی‌هاست
شايد شبی در خاطراتت يادم افتادی
روزی كسی در آرزوهایش تورا می‌خواست
.
#پویا_جمشیدی
#شعر_بخوانیم
#خط‌نوشته‌ها @jamshidipouya
525 views07:06
باز کردن / نظر دهید
2022-08-23 22:30:09 خبر مرگم را که شنیدی...
گریه نکن.
رژ قرمز بزن
موهایت را کوتاه کن
و به دیدارم بیا
من
صدای آمدنت را
دوست دارم.

#شعر_بخوانیم
#پویا_جمشیدی
#خط‌نوشته‌ها @jamshidipouya
556 views19:30
باز کردن / نظر دهید
2022-08-21 08:25:44 بند‌بند وجود من انگار
وقت رفتن تورا صدا می‌كرد
بغض‌هايم شكسته‌تر می‌گفت:
نفسم درد می‌كند... برگرد

خسته از آرزوی نافرجام
خسته‌ام ازنبودنت، ای‌كاش...
دارم از دست می‌روم ، برگرد
قدّ يك خاطره كنارم باش

#پویا_جمشیدی
#شعر_بخوانیم
#خط‌نوشته‌ها @pouyajamshidi
730 views05:25
باز کردن / نظر دهید
2022-08-19 12:34:11 حالا من و ، تنها من و تنها دو چشم‌تر
از بی‌قراری‌های عصر جمعه تنها‌تر

لعنت به پایانی‌ترین ساعاتِ هر هفته
لعنت به رویایی كه دیگر یادمان رفته

لعنت به آغوشت، به آغوشش، به تنهایی
لعنت به من وقتی که با هر بغض می‌آیی

لعنت به من وقتی هنوز از عطر تو مستم
لعنت اگر در انتظار دیدنت هستم

#پویا_جمشیدی
#خط‌نوشته‌ها @jamshidipouya
725 views09:34
باز کردن / نظر دهید
2022-08-16 13:12:34 نیستی اما هنوزم کنارمی
نیستی اما هنوزم اینجایی
روزی صد هزار دفعه می‌میرم
اگه احساس کنم تنهایی

هر کجا رفتی و هر جا موندی
منو بی خبر نذار از حالت
اگه تنها شدی و دلت گرفت
خبرم کن که بیام دنبالت

#محسن_چاوشی
#حسین_صفا
@jamshidipouya
885 views10:12
باز کردن / نظر دهید
2022-08-13 10:46:51 بعضی روزا، حال و هوات مثل همیشه نیست. صبح، ارزش بیدار شدن داره و نفس، ارزش کشیدن. انگار خیابونا پا به پای آدم راه میان و کوچه‌ها به وجود اومدن که قدم به قدم خاطره‌های خوبت رو زنده کنن. اون روز هیچ برگی توی پیاده رو خودکشی نمی‌کنه و هیچ باد مخالفی به سمتت نمی‌وزه. بعضی روزا عاشقِ زندگی می‌شی، کسی که توی فکرت هست رو کنارت می‌بینی، دستش رو توی دستت می‌گیری و به هرچی که ازش داری و نداری وفادار می‌مونی. بعضی روزا آدمایی که از روبه‌روم رد می‌شن، از خنده‌ی روی لبم تعجب می‌کنن. از برقی که توی چشمامه. اونا با لبخند من می‌خندن، بدون این‌که بفهمن، کسی که پشتم بهش گرمه تویی. توی زندگی، باید یه نفر رو داشته باشی که صبح به صبح تنهاییت رو دست بگیره، پشت پنجره اطاقش بشینه و با هر جرعه چایی که می‌نوشه، فقط به بودن کنار تو فکر کنه. به این‌که با هربار دیدنت، محکم‌تر از قبل بغلت کنه.

#پویا_جمشیدی
#خط‌نوشته‌ها @jamshidipouya
941 views07:46
باز کردن / نظر دهید
2022-08-11 22:58:10 تنهایی برای من
یک میز دو نفره‌‌ست
در یک کافه‌‌ی شلوغ
وقتی نمی‌توانم دل‌تنگی‌ام را دور بریزم
تنهایی برای من
سکوتی‌ست بی‌انتها
در لحظه‌ای که باید می‌بودی
و نبودی
روزهایی که باید می‌دیدمت
و ندیدم
شب‌هایی که باید بغلم می‌کردی
و نکردی
تنهایی برای من
یعنی تو
یعنی تنها پیراهنم
که هنوز
به آخرین هم‌آغوشی‌مان فکر می‌کند
و دکمه‌هایش امیدوارند
تا دوباره خودشان را 
به دست‌های تو بسپارند
تنهایی برای من
یک خاطره‌ی دور است از تو
که هرگز کهنه نمی‌شود

#پویا_جمشیدی
#شعر_بخوانیم
#خط‌نوشته‌ها @jamshidipouya
883 views19:58
باز کردن / نظر دهید
2022-08-11 10:40:25 چشم‌های تو قوطیِ رنگ‌اند
همه جا را سیاه می‌گیرد
به تو نزدیک می‌شود شبِ من
نفسم بوی ماه می‌گیرد

ما بناهای محکمی بودیم
بولدوزرها خرابمان کردند
بعد از آن هر خرابه‌ای ما را
با خودش اشتباه می‌گیرد

به هوای قدم زدن در شهر
خانه را گاه ترک می‌گفتیم
گاه دیوار کورکورانه
پشت قابی پناه می‌گیرد

مهره‌های سیاه می‌آیند
مهره‌های سفید می‌سوزند
سقف هر خانه‌ی سفیدی را
آسمانی سیاه می‌گیرد

لاک پشتی که راهیِ دریاست
پیش پای تو غرق خواهد شد
چمدانی که رفته قلب من است
که در آغاز راه می‌گیرد

هر درختی که بر زمین افتاد
هرچه گنجشک بود را پَر داد
خون بهای درخت‌ها را باغ
از منِ بی‌گناه می‌گیرد

صبح امروز کاملا تلخ است
می‌توان چای دم نکرد امروز
استکان را که می‌برم به دهان
چای هم طعم آه می‌گیرد

#حسین_صفا
#شعر_بخوانید
#خط‌نوشته‌ها @jamshidipouya
729 views07:40
باز کردن / نظر دهید
2022-08-08 22:29:23 کدام کلمه
زمان را به عقب می‌برد
و تو را به من برمی‌گرداند؟
خاطراتم، یادآور عشقی‌ست
که با تو به دنیا آمد
در ضمیر من، ناخودآگاهی‌ست
وهم‌آلود
که به لبان تو ختم می‌شود
من در آغوش تو
دیده به جهان گشودم
با نوازش‌هایت قد کشیدم
و با لب‌هایت سکوت کردم
چه حکمتی‌ست در بوسیده شدن
که واژه را می‌بلعد
و در سکوت ادامه پیدا می‌کند؟
مرا نه با نام‌م
که با لب‌هایم به یادآور
در من حرف‌هایی‌ست
از دوست داشتن
که هرگز
به تو نگفتم

#پویا_جمشیدی
#شعر_بخوانیم
#خط‌نوشته‌ها @jamshidipouya
750 views19:29
باز کردن / نظر دهید