2023-07-01 22:46:51
چالشها و رویکردهای مطالعه پدیده های علوم اجتماعی
حبیب ابراهیم پور
بحث در مورد علم بودن(علمیت) علوم اجتماعی منازعهای طولانی را در طول تاریخ به خود اختصاص داده است. دو دیدگاه غالب در مورد علم یا علم نبودن علوم اجتماعی وجود دارد و هر یک به نوعی در توسعه علوم اجتماعی از دو بعد معرفتشناختی و روششناختی نقش اساسی داشتهاند؛
نخست؛ دیدگاه کسانی که اعتقاد دارند مدلهای علوم طبیعی میتواند الگوی مناسبی برای توسعه علوم باشد. آگوست کنت با اعتقادِ راسخ به فلسفهٔ اثباتگرایی معتقد بود باید برای علوم انسانی نیز مرتبتی مشابهِ علوم تجربی قایل شد، بدین معنی که علوم انسانی نیز باید از ابزار پژوهشِ تجربی استفاده نماید. با این حال این گروه از نظریهپردازان به این ایده اذعان دارند که علوم اجتماعی تا رسیدن به چنین الگوی ایدهآل راه بسیاری دارد. دلیل اصلی شکاف و فاصله با الگوی مطلوب را باید در مشکلات مطالعات و پژوهشهای اجتماعی برای رسیدن به استانداردهای روش علمی به مثابه علوم طبیعی-تجربی جستجو کرد. برای مثال کنترل همه جانبه متغیرها در مطالعه علوم اجتماعی یا شکستن پدیده پیچیده اجتماعی به آزمایشگاه غیرممکن است، همین عوامل و عواملی مشابه آن بین مطالعه در علوم طبیعی و تجربی تمییز ایجاد میکند.
دوم؛ دیدگاه نظریهپردازانی است که در جستجوی روششناختی مستقل برای علوم اجتماعی هستند و معتقدند که مدل علوم طبیعی برای مطالعه پدیدههای اجتماعی کافی نیست. این گروه نیز به خوبی میدانند ادعای نیل به یک روش اساسی و روششناختی مستقل برای علوم اجتماعی ادعایی خام و شتابزده است و زمان زیادی برای تحقق چنین مدعایی لازم است. به باور این گروه از نظریهپردازان، پژوهشهای علوم اجتماعی مقوله معرفتشناختی مخصوص به خود را ایجاب میکند و این مستلزم نوع خاصی از روش علمی است که در پیرامون موضوع مورد مطالعه به وجود آمده باشد.
بنابراین رویکرد اول، علوم اجتماعی را جدا از علوم طبیعی نمیداند و آن را در ادامه علوم طبیعی و بهعنوان علمی ناقص تلقی میکنند که در پلکان دستیابی به "علمی بودن" در حال تکامل است بهگونهای که در طبقهبندی علوم از دیدگاه آگوست کنت در انتهای هرم واقع شده است به این معنا که علوم ریاضی تمامی ویژگیهای علمی بودن را داراست ولی علوم اجتماعی تا رسیدن به آن ایدهآل راه طولانی در پیش دارد.
رویکرد دوم علوم اجتماعی را از علوم طبیعی جدا کرده و معتقدند که هر دو علم، معرفتشناسی خاص خود را دارند و برای مطالعه هرکدام روششناسی مستقلی نیاز است این گروه از نظریهپرازان درصدد جستجوی روششناسی مستقل برای مطالعه پدیدههای اجتماعی هستند.
دیدگاه سومی نیز وجود دارد، دیدگاه کسانی که ادعای دارا بودن استاندارد علمی، عینیتگرایی، پیشبینیپذیری، همگونی، ثبات و فرض وجود روابط ساده بین پدیدهها را نه تنها در علوم اجتماعی(رویکرد اول)، بلکه در علوم طبیعی نیز رد میکنند. به باور این گروه از نظریهپردازان بهوسیله ریاضیات و مدل علوم طبیعی نمیتوان کلیه وجوه پدیدهها را شناسایی کرد. و پا را فراتر گذاشته و ادعا می کنند که برخلاف گذشته که روش علوم طبیعی مدل تحقیقات علوم اجتماعی تلقی میشد، اکنون علوم طبیعی هم به مانند علوم اجتماعی تلقی میشود. و ویژگی پیش بینی ناپذیری و ناهمگونی علوم اجتماعی تا حدودی در این علوم نیز تسری دارد.
در نتیجه برخلاف رویکرد اول نمیتوان علوم اجتماعی را به سطح مدلهای علوم طبیعی تقلیل داد و برخلاف رویکرد دوم نمیتوان علوم اجتماعی را جدا از ویژگی فیزیکی در نظر گرفت، مدلهای طبیعی را تماما کنار گذاشت و بهدنبال روششناسی مستقل رفت. مطابق رویکرد سوم به دلیل اینکه ویژگی ناهمگونی، پیشبینیناپذیری و بیثباتی در پدیدههای طبیعی نیز مشاهده میشود. از اینرو مدلهای طبیعی نیز برای مطالعه این پدیدهها کافی نیست. بنابراین میبایست دنبال مدلهای کاملتری بود تا بتوان خلا موجود در روششناختی علوم طبیعی بهویژه علوم اجتماعی را پوشش داده و روش مناسبی برای مطالعه و شناسایی آنها پیدا نمود.
برای یافتن راهحل این مساله میبایست در مبانی فلسفی حاکم بر این روشها تامل کرد. تاکید بر مبانی فلسفی نه تنها موجب توسعه روشها در این حوزه خواهد شد، بلکه موجب همگرایی موافقان و مخالفان در پرداختن به علوم اجتماعی نیز میشود.
برگرفته از نوشته های سیدمهدی الوانی؛ حسن میرزایی اهرنجانی؛ ابوالحسن فقیهی و بامداد صوفی؛ حبیب ابراهیم پور، حبیب الله سالارزهی و رضا نجاری.
@kavosh_garan
2.0K views19:46