2021-05-05 02:33:32
منِ عزیزم این نکته رو فرموش نکن : اغلب اوقات، افرادِ قابل اعتمادی که در بطن موضوع نیستن، اما اکثر جزئیات مهم رو میدونن نظرات منطقیتری میدن تا فردیکه خودش وسط میدونه و داره قضیه رو هندل میکنه. البته همونطور که گفتم اغلب اوقات
2021-05-05 01:58:40
اینسکیورتی درمورد یک اتفاق یا یک شرایط خاص به چه معناست؟ یعنی شما یک لحظه حالتون با اون شرایط خوبه و قنده که مشت مشت توی دلتون آب میشه. و چند لحظه بعد پشیمونین و خسته و پر از خب که چی؟ چرا خودمو تو این شرایط قرار دادم؟
2021-05-05 01:55:22
جوری زندگی نکن انگار هدف غاییت اینه که دوست خوبِ خیلیا باشی، انگار تمام دغدغهت اینه که اگه کسی از رفقات پرسید: رفیقی داری که دلت به بودنشون گرم باشه؟ اسم تو رو بگن. واسه خودت باش. همیشه بیشتر واسه خودت باش
2021-05-04 23:30:06
داشتم فکر میکردم که چقدر عجیبه شما فکر کن به عنوان زائو تو بخش زنانِ یه بیمارستان بستری هستی، و ماما و پزشک زنان وایسادن بالاسرت در حالیکه شدیدا درد زایمان داری، میگن: عه خانومَم بزا دیگه خب!
ممکنه بگین ما رو با بخش زنان کشتی. اما خداشاهده خاطراتش محاله یادم بره
2021-05-04 23:04:23
می گوید: کلا وقتی بی اعصابی خیلی حرفای خوبی می زنی! ورژن بی اعصابتو دوست دارم!
با خودم می گویم: بحث من نیستم. بحث خود خشمه. هرچی حرف درست و درمون در کائنات زده شده خشم عظیمی پشتش بوده. حالا خشم نسبت به خود، به جهان، به مرگ، به زندگی... خشمی که سرکوب نشده. رها شده. پرتاب شده. من هم از جایی به بعد تصمیم گرفتم سرکوب نکنم. رها کنم. پرتاب کنم. به تو. به آن ها. به کاغذ. به دیوار. به پارچه. فقط پرتاب کنم. اینطوریه که وقتی صبح بیدار می شم و اثر پرتاب هارو می بینم دیگه حتی دلیل خشمم هم یادم نمیاد. می دونی این یعنی چی؟ یعنی رهایی. یعنی «هذا فوز عظیم». یعنی رستگار شدم... .