Get Mystery Box with random crypto!

زهبا

لوگوی کانال تلگرام khanoometassian — زهبا ز
لوگوی کانال تلگرام khanoometassian — زهبا
آدرس کانال: @khanoometassian
دسته بندی ها: وبلاگ ها
زبان: فارسی
مشترکین: 4
توضیحات از کانال

خانومِ تاسیان سابق

Ratings & Reviews

4.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 21

2021-04-19 12:29:12 یه روزی یه پیشی کوچولو که هنوز با شیشه شیر میخوره، (یا نمیدونم مثکه بعضیاشون با سرنگ شیر میخورن)، میخرم و اسمشو میذارم منوچهر.
314 views09:29
باز کردن / نظر دهید
2021-04-19 11:46:33 یه احتمال خیلی ریزی وجود داره که ۴ شنبه واکسن بزنم :)
323 views08:46
باز کردن / نظر دهید
2021-04-19 00:52:16 دلم دوست داشتن می‌خواد، اما خیلی امیدی بهش ندارم. ته وجودم شاید پیدا بشه کمی. نمی‌دونم.
355 views21:52
باز کردن / نظر دهید
2021-04-19 00:40:46 من منتظرم؟
بله من منتظرم.
متاسفانه و بدبختانه من منتظرم.
به قول خودش بعد از ۴ سال اومده، به‌قول خودش حرفهای خوشگل زده، به خیال خودش منو هوایی کرده.
و حالا؟
حالا خبری ازش نیست.
و حالا من هر به هر چرندیاتی فکر میکنم، از هر چرندیاتی حرف میزنم و مینویسم فقط واسه اینکه مجبور نباشم دوباره بهش فکر کنم.
366 views21:40
باز کردن / نظر دهید
2021-04-19 00:31:20
داشتم گالریمو بالا پایین میکردم
و ایشونو دیدم.
یادم افتاد به اون روز،
رفتیم اتاق عمل و سزارین دیدیم.
لحظه‌‌ای که اَتِند(استاد) کله‌ی سیاه بچه‌ رو سریع گرفت و کشیدش بیرون، بچه زد زیر گریه،
منم با گریه‌ی بچه گریه‌م گرفت
حس میکردم چقدر لحظه‌ی باشکوهی میتونه باشه. اینکه شاهد اولین لحظات تولد آدمهای زیادی باشی
یادم افتاد اون روز بعد از مدتها یه حسِ هیجانِ گنده داشتم.
این دختر کوچولوی ۳ کیلویی، که تهشم یادمون رفت از مامانش بپرسیم اسمشو چی میذاره، ۱۵ فروردین به دنیا اومد. روز تولد مامانم
360 views21:31
باز کردن / نظر دهید
2021-04-19 00:17:03 دانش آموز کنکوریم پیام داده روز سختی بود
دوس داشتم بهش بگم برای منم جون دل. برای منم
328 views21:17
باز کردن / نظر دهید
2021-04-18 23:53:25 کلا تند نرو.
هیچ جا
با هیچ کی
و در بروز دادن هیچ حسی
886 views20:53
باز کردن / نظر دهید
2021-04-18 23:50:38 پارسال اومد با لحن بامزه‌ای نوشت: میشه باهم آشنا بشیم؟ امروز براش نوشتم: نمی‌خوام دیگه در ارتباط باشیم. ببخشید.
آدم وقتی یه ارتباطی رو شروع می‌کنه، همیشه ترس از تموم شدنش داره؛ با اینکه آگاه نباشی، اما توی اوج ارتباط و صمیمیت با خودت می‌گی بعیده ما یه روزی ارتباط‌مون قطع بشه، مثل بچه‌ای که یکبار ازم پرسید: بچه‌ها که نمیمیرن، نه؟ نقطه پایان به معنی تموم شدن آدم‌ها نیست. به معنی گندیدن اون ارتباط تر و تازه و گاها با تنش یا دعوا در عین صداقت و ابراز محبت نیست. چیزی این وسط خورد و خاکشیر می‌شه و می‌شکنه، اما تا همیشه جای اون شخص روی قلبت می‌مونه؛ مثل گرمای ابدیِ تنی که به مبل یا صندلی که به تازگی از روش بلند شده، منتقل شده. میدونی یک روزی کسی اینجا نشسته، حرف زده و بعد رفته، دور و دورتر شده طوری که کل قد و هیکل‌ش به اندازه‌ی ابهت مورچه‌ها میشه! هربار آدمی می‌ره، خداحافظی می‌کنه، من یه بخشی از وجودم رو از دست می‌‌دم، حتی اگه اون شخص، بی‌اهمیت ترین فرد توی زندگیم بوده باشه. شاید دلیل محتاط شدن من در گروه آدمی‌زاد های بالغ، با عبور هر سال و بیشتر شدن سنم همین باشه. همینکه دارم تلاش می‌کنم کمتر از دست بدم، تا بلکه زنده بمونم. کاش یه هرم مازلو هم برای ارتباطات انسانی کشیده بودین. کف‌ش رو علامت می‌زدین و می‌نوشتین:

آب، غذا، سلامت = ارتباط هایی که به باد ِهوا بند نیستن.
‌‌
336 views20:50
باز کردن / نظر دهید
2021-04-18 14:29:38 آنچه باید کسب کنم:
توانایی هندل کردنِ حداقل دو تا اتفاق که زمین تا آسمون با هم فرق دارن و هیچ اشتراکی با هم ندارن
411 views11:29
باز کردن / نظر دهید