2021-05-02 20:56:32
خیلی روز جالبی بود امروز.
یه مریض داشتیم که آزمایش خونش پر از مشکل بود
ببین یعنی مشکلی نبود که نداشته باشه.
اصن اشکت درمیومد از حجم مشکلاتش..
خانم ۱۸ هفته باردار، که سقط کرده ولی متوجه نشده! و میگفت خوردم زمین و این داستانا
بعد معلوم شد که زن دومِ یه مردی بوده که از زن اولش ۵ تا بچه داشته! از این بنده خدا هم ۴ تا بچه داشت
خلاصه هرچی ماماهای بخش میگفتن تو مطمئنی شوهرت دست بزن نداره؟! تو مطمئنی خوردی زمین؟!
از اونا اصرار که بابا اعتراف کن شوهره تو رو زده و از این خانمه انکار که نه! شوهرم دوسم داره
خیلی جای کبودی روی شکم و پاهاش داشت.
مریض اورژانسی بود و شاید مجبور به اعزامش میشدیم
خلاصه رفتم کارای پاتولوژیشو انجام بدم و از قضا پاتولوژیست بسیار تمایل داشت کل شش واحد پاتولوژی عمومی رو (حتا مطمئن نیستم ۶ واحد بود یا بیشتر :) ) تو همون زمان اندک واسم توضیح بده
حتا مجبورم کرد برم از شکم زنه عکس بگیرم. nبار فرستادم بخش که nتا کار انجام بدم.
از اون ور رزیدنت و اینترن بهجای اینکه خودشون مستقیما با پاتولوژیست صحبت کنن برا همچین مریضِ مهمی، منو فرستاده بودن که به سختی سعی میکردم هرچی بلدمو کنار هم بذارم که یه ذره بفهمم چشه این مریض، یه ذره بفهمم چی میگه پاتولوژیست..
تهشم پاتولوژیست گفت اعزام. ولی اعزامش نکردن
الان آی سیوعه
منتظرم فردا شه برم ببینم چی شد این زن.
236 views17:56