Get Mystery Box with random crypto!

خارخاسک هفت دنده

لوگوی کانال تلگرام kharkhasak7dandeh — خارخاسک هفت دنده خ
لوگوی کانال تلگرام kharkhasak7dandeh — خارخاسک هفت دنده
آدرس کانال: @kharkhasak7dandeh
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 2.34K
توضیحات از کانال

درآدمی عشقی و دردی و تقاضایی و خارخاری هست.
@GA_farid

Ratings & Reviews

2.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 4

2022-07-20 09:16:30
وقتی بچه ایرانی و همه دلشون می خواد پیروز باشی.


#ایران_پیروز
#یوزپلنگ_ایرانی

@kharkhasak7dandeh
1.0K views06:16
باز کردن / نظر دهید
2022-07-18 21:16:45 https://www.instagram.com/p/CgKPfdMtiXN/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
1.1K views18:16
باز کردن / نظر دهید
2022-07-13 00:08:38
حتی همینطور ساده و بی هیاهو
به امید روزی که شاد و امیدوارم با همدیگر زمزمه کنیم عشق را و باران را

@kharkhasak7dandeh
1.8K viewsedited  21:08
باز کردن / نظر دهید
2022-07-12 22:10:24
داعش
طالبان
و بقیه جک و جانورهای همین یک وجب خاک
و بقیه جهان هستی
و بقیه کهکشانها
تصاویر جدید جهان هستی
از نگاه تلسکوپ جیمز وب به گیتی



@kharkhasak7dandeh
1.5K views19:10
باز کردن / نظر دهید
2022-07-12 21:10:09 امروز تصادفا مکالمه دو دختر نوجوان را می شنیدم.
یکی به دیگری گفت؛ می دونستی هفته دیگه پوتین میاد ایران، بیا اصلا یه هشتگ بزنیم از پوتین بخواهیم که به اینا بگه برای حجاب به ما سختگیری نکنن.
اون یکی گفت: پوتین دیگه چه خریه؟
اولی گفت؛ خاک برسرت نمی دونی؟ اصل همه چیزه، اون بهشون بگه، کار تمومه، جرات نمی کنن رو حرفش حرف بزنن.

یک لحظه احساس کردم گوشهام داغ شد، به یاد تمام شهیدان استقلال و آزادی این کشور احساس شرم کردم.
راستش الان دیگه اصلا نگران تمامیت ارضی نیستم، احساس می کنم هویت و شرافت و آزادگیمون در معرض خطر قرار گرفته.
تمام اون چیزی که بهش افتخار می کردیم و حاضر بودیم جونمون رو براش بدیم.

@kharkhasak7dandeh
1.6K views18:10
باز کردن / نظر دهید
2022-07-12 17:45:26
آیا در جهان هستی، موجودات دیگری هم زندگی می کنند؟

@kharkhasak7dandeh
1.5K views14:45
باز کردن / نظر دهید
2022-07-10 00:38:17 ماجرای گشت ارشاد و برخورد با زنان به قول خودشان بدحجاب من رو یاد اون جوکه می اندازه که یارو می گفت: درسته که روزه نمی گیریم، سحر بیدار نمی شیم، نمازم نمی خونیم ولی دیگه اونقدر بی دین و ایمان نیستیم که افطاری هم نخوریم.
خلاصه درسته که اقتصاد درست درمونی نداریم و خانوده ها از بیچارگی دست جمعی خودکشی می کنن، عدالت هم نیست، دزدی و فساد هم بیداد می کنه، ولی اونقدر هم نامسلمون نیستیم که بذاریم مردم هر جور دلشون خواست زندگی کنن، بخصوص زنها باید همونجوری که ما می گیم حجاب داشته باشن.
البته ۹۰ درصد مردم هم راضی هستن و دارن لذت می برن پس اینقدر نق نزنید و اگه هم نخواستید پاشید از این کشور برید.



@kharkhasak7dandeh
1.8K viewsedited  21:38
باز کردن / نظر دهید
2022-07-09 18:33:19 " دو سال پس از هجوم روسیه به چکسلواکی، هنوز ترس و وحشت کشور را فرا نگرفته بود. با توجه به اینکه تقریبا تمامی ملت با رژیم اشغالگر مخالفت می کرد، روس ها می بایست از میان مردم چک افراد جدیدی بیاورند تا قدرت را به آنان واگذار نمایند. اما در کشوری که اعتقاد به کمونیسم و دوستی روسیه وجود ندارد، چطور می توانستند این افراد را پیدا کنند؟
آنان به دنبال کسانی رفتند که نسبت به موجودات زنده احساس کینه و شقاوت می کردند. می بایست خشونت آنان را تقویت کرد، به کاربرد آن دامن زد و سپس برای عمل آماده ساخت.
در آغاز می بایست خشونت را بر ضد یک هدف موقت برانگیخت. این هدف حیوانات بود.
آن وقت روزنامه ها سلسله مقالاتی منتشر ساختند، زیر عنوان " نامه های خوانندگان" احساسات عمومی را برضد حیوانات تحریک کردند.
به عنوان مثال از مردم خواسته می شد، کبوترها را در شهرها نابود کنند. وقتی کبوترها نیست و نابود شدند، حمله به سگ ها آغاز شد. مردم هنوز تحت فاجعه اشغال، در آشفتگی به سر می بردند اما روزنامه ها، رادیو و تلویزیون، فقط از سگ ها داد سخن می دادند. سگهایی که پیاده روها و پارک های عمومی را کثیف می کردند، سلامت کودکان را به مخاطره می انداختند، می بایست به آنها غذا داد بدون آن که فایده ای داشته باشند.
بدین ترتیب یک حالت روانی و عصبی در کشور به راه انداختند...
یک سال بعد، نفرت و کینه ای که در ابتدا علیه حیوانات بود متوجه هدف واقعی خود یعنی انسان گردید. اخراج از کار و حرفه، دستگیری و توقیف و محاکمات شروع شد...."

#بار_هستی
#میلان_کوندرا

https://t.me/kharkhasak7dandeh
1.3K views15:33
باز کردن / نظر دهید
2022-07-09 18:33:19 صرفا جهت یادآوری بد نیست. تکنیک هایی که روس ها برای دگرگون ساختن مغزها به کار می بندند.
1.0K viewsedited  15:33
باز کردن / نظر دهید
2022-07-09 17:50:21 نذر شیاف!
صبح قبل از آنکه عازم محل کار شوم سری زدم به خانه مادر نهم
( مادر همسر، مادر شوهر، مادر شوی، و خارسوا که اصفهانی ها به مادر شوهر و مادر زن می گویند. به معنای خار چشم، هاها عجب فرهنگ خارداری داریم. خارخاسک هم که می دانید. در همان فرهنگ اصفهانی به بچه خواهر شوهر گفته می شود. )
و خلاصه سری زدم به خانه مادر نهم که چندی است برایش یک پرستار شب هم آورده ایم تا شبها هوایش را داشته باشد.
( و این پرستار شب غیر از آن دختر شیرین و دوست داشتنی افغان است که به عنوان پرستار روز آمده و من اسمش را گذاشته بودم پرستو و گاهی داستان هایش را می نوشتم و از حالا دیگر تصمیم گرفته ام پری پری صدایش کنم. )
این پرستار جدید تازه کار است و واضحا یک گاگول به تمام معنی و مطلقا به تیز و بزی پرپری نیست. برای همین نیاز به توجه و ارشادات بیشتر دارد. صبح رفتم ببینم به موقع پیرزن را بیدار کرده و صبحانه اش را داده و انسولینش را زده و کلا در چه حال هستند، دیدم پیرزن هن هن کنان با واکر از توالت بیرون می آید و پرستار هم پشتش را گرفته که زمین نخورد.
به پرستار شب گفتم؛ شما برو صبحانه را آماده کن و چای را آتیش کن؛ من ایشان را به تخت خوابش می رسانم.
با پیرزن راه افتادیم اما همین که پرستار شب رفت، پیرزن طوری که کسی نشنود و برایش داستان نشود! گفت: گوشت را بیاور! ( گوشم را نزدیک دهانش بردم) خارخاری جان برایم شیاف می خری؟
با چشمهای گرد نگاهش کردم. مدتهاست آلزایمرش آنچنان پیشرفت کرده که درخواست های اینچنین از او نشنیده بودم. کمتر حرف می زند و در برقراری ارتباط منفعل است.
گفتم: شیاف برای چی می خوای؟
گفت: کمرم خیلی درد داره اگه شیاف بذارم خوب می شه.!
خیلی برایم هیجان انگیزبود که درد ( ترک خوردگی قدیمی چند مهره کمر، و درد طاقت فرسا، پیرزن را اینطور هوشیار کرده است که یادش بیاید شیاف بخواهد و اینطور مسکنی برای درد کمرش بهتر اثر می کند)
فورا پرستار شب را مامور آوردن شیاف دیکلوفناک کردم، و گفتم؛ دِ یاالله قبل از هر کاری این را برای پیرزن بگذار و بعد صبحانه اش را بیاور منهم دیرم شده است می خواهم بروم سر کار.
من راه افتادم اما عجبا که بازهم پرستار شب شیاف به دست وسط اتاق ایستاده بود.. برگشتم و گفتم؛ پس چرا اقدام نمی کنی زن!؟
گفت: چشم می گذارم ولی چون این اولین باری است که دارم شیاف می گذارم نمی دانم از سمت تیزش بگذارم یا از سمت غیر تیز؟
آرواره ام تا روی زمین کش آمد. با زور فک کش آمده را جمع جورش کردم و گفتم؛ حدس خودت چه می تواند باشد!؟
با لبخند محجوبی گفت: یعنی از سر تیز!
برگشتم و گفتم، برو خانم، برو برایم دستکش یکبار مصرف بیاور اینطور که تو خودت را به گیجی زده ای می ترسم که شیاف را به گوشش بتپانی! بعد دستکش را دست کردم و دستم را با همان دستکش شستم و گفتم؛ بیا تماشا کن شیاف گذاشتن را یادت دهم.
القصه شیاف گذاشتن را یادش دادم و راه افتادم به سوی محل کار و به این ترتیب شیاف گذاشتن به پیرزن ها هم شد یکی از نذرهایم برای سبکبال بودن و بدون افتادگی و درد و بیماری گذراندن دوران پیری.
قبلا هم پوشک خریدن را نذر کرده بودم. ماهی یک پوشک ایز لایف شورتی بخرم و برسانم به دست نیازمندش، تا مگر پروردگار دو عالم در دوران پیری و سالمندی خودش ترتیبی اتخاذ کند که گرفتار بی اختیاری ادرار و آن مصیبت بزرگترش نشوم.
( یادم بیاندازید بعدا داستان نذر پوشک را هم برایتان بنویسم)
https://t.me/kharkhasak7dandeh
1.0K viewsedited  14:50
باز کردن / نظر دهید