Get Mystery Box with random crypto!

خرد منتقد

لوگوی کانال تلگرام kherade_montaghed — خرد منتقد خ
لوگوی کانال تلگرام kherade_montaghed — خرد منتقد
آدرس کانال: @kherade_montaghed
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 5.47K
توضیحات از کانال

کانال نشر یادداشت ها و نقدهایی در باب جامعه و فرهنگ
✅ علی زمانیان
مسیر ارتباط
@alizamanian61

zamaniali100@yahoo.com ایمیل

Ratings & Reviews

1.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

2


آخرین پیام ها 3

2022-02-25 11:13:52 چرا اربابان قدرت و حاکمان در مسند، نسبت به درد و رنج جامعه، بی‌تفاوت می‌شوند؟

هفت پاسخ به یک پرسش

پرسش از چرایی بی‌توجهی و بی‌تفاوتی حاکمان، نسبت به آن‌چه جامعه را رنج می‌دهد، نسبت به اضطراب‌ها و ترس‌ها، خواسته‌ها، نیازها، دردهای جاری، پرسشی همیشگی و البته واجد پیچیدگی است. چرا در سیاست‌گذاری‌ها و تصمیمات، به صدای احساس و عقلانیت مردم، توجهی نمی‌شود؟
در این نوشته‌ی کوتاه، تلاش می‌شود صورت‌بندی هفت‌گانه‌ای از پاسخ‌ به پرسش‌های مطرح‌شده ارائه گردد. گرچه عموم مردم به پاسخ اول، دوم و سوم، گرایش دارند و آن‌ها را علت اصلی می‌دانند؛ اما می‌توان سه علت دیگر را نیز بر آن افزود. علت‌هایی که اتفاقا علت‌های اصلی محسوب می‌شوند، اما کم‌تر مورد توجه قرار می‌گیرند.

"نظریه‌های تبیین‌گر"

اگر پرسش را با عموم مردم در میان بگذاریم، احتمال بیش‌تری دارد که به یکی از سه پاسخ زیر اشاره کنند، در حالی که به نظر می‌رسد مشکل در جای دیگری است:

۱. نظریه‌ی "جهل و بی‌خبری"
باورمندان به این نظریه، معتقدند: حاکمان، به‌علت جهل‌شان نسبت به درد و رنج جامعه، بی‌تفاوت می‌شوند. خبر ندارند و نمی‌دانند که چه بر روان و زندگی مردم می‌گذرد. در این دیدگاه و به‌طور کلی بی‌خبری را می‌توان در دو ناحیه ملاحظه نمود:
اولا، بی‌خبری از اوضاع و احوال اجتماعی و از مشقات و رنج‌های مردم.
ثانیا، بی‌خبری از نتایج و پیامدهای تصمیمات و سیاست‌گذاری‌ها.

به‌تعبیری دیگر، نمی‌دانند تصمیمات و سیاست‌ها‌ی‌شان، چه نتایج سنگین، مشقات و رنج‌هایی را بر جامعه بار می‌کند. آنان بی‌خبری‌شان را با "تئوری توطئه" پوشش می‌دهند زیرا "نظریه‌ی ‌توطئه"، دقیقا در خدمت این بی‌خبری است. این که نتایج دردناک و رنج‌آفرین تصمیمات را به دشمن بیرونی و یا عوامل درونی محول می‌کنند، نشان می‌دهند رابطه‌ی میان کردار و کنش خود با نتایج و پیامدهای آن کردار و فعل را نمی‌پذیرند. "نظریه‌ی توطئه"، چون ویروسی است که ارتباطِ فعل و پیامد فعل را در ذهن حاکمان، مختل کرده و با دست‌کاری ادراک‌شان، نتایج و پیامدها را از نظرها دور می‌کند و در نهایت موجب بی‌خبری می‌گردد.

۲. نظریه‌ی "خودمحوری"
بر اساس این نظریه، حاکمان نسبت به مشکلات جامعه بی‌تفاوت‌اند، زیرا صرفا در پی منافع خویش‌اند و از جامعه و رنج‌هایش غفلت دارند. اولویت‌شان به منافع و خواسته‌های خودشان است و درد مردم را نمی‌بینند. طبق این نظر، هر کس بر صندلی قدرت می‌نشیند، منفعت و مصلحت خود را بر منفعت و مصلحت جامعه ترجیح می‌دهد. این نظریه، بر آن است که بگوید، حاکمان "دیگری"(منظور جامعه)، را نمی‌بینند و جز برای خود و منافع خود، کاری نمی‌کنند. دستگاه سیاسی و اجرایی را در خدمت منافع گروهی و صنفی قرار می‌دهند و سیاست را با منافع خود سامان می‌هند.

۳. نظریه‌ی"نیت پلید"
قائلان به این نظریه بر این باورند که مسندنشینان قدرت، و تصمیم‌گیران سیاست، نسبت به درد و رنج جامعه بی‌توجه‌اند، زیرا تعمدا می‌خواهند جامعه را سست کنند و از این طریق، بر سرنوشت جامعه مسلط شوند. مطابق با این نظر، حاکمان در پی هرچه بیش‌تر فقیر کردن مردم‌اند تا بتوانند هرچه بیش‌تر جامعه را به‌نفع خود، مصادره و بقاء حکم‌رانی خود را تضمین نمایند.

گرچه هر سه پاسخ گفته‌شده، می‌تواند بهره‌هایی از حقیقت داشته‌باشد، اما موضوع، پیچیده‌تر از آن است که بتوان با این گمانه‌زنی‌ها بدان دست یافت. با وجود شریان‌های گسترده‌ی اطلاعاتی و رسانه‌ای و حضور انبوه موسسات و سازمان‌هایی که به پایش حکومت و جامعه مشغول‌اند، فرضِ بی‌خبری حاکمان، تقریبا منتفی است. از سوی دیگر، حاکمانِ در قدرت و سیستم سیاسی، چه منفعتی جز ضرر از تضعیف و تخریب جامعه و نارضایتی عایدشان می‌شود؟ چرا حاکمان دست به تخریب جامعه ببرند، در حالی‌که می‌دانند پایه‌های قدرت و هستی‌شان ویران خواهد شد. اگر اربابان قدرت، واجد کم‌ترین عقلانیت سیاسی باشند(که هستند)، می‌دانند افزایش نارضایتی اجتماعی باعث تزلزل ارکان قدرت‌شان می‌شود؛ اما اگر چنین است، چرا قدرت‌مداران سیاسی و حاکمان، نسبت به اوضاع و احوال، مشقات و درد و رنج جامعه بی‌توجه و بی‌تفاوت می‌شوند؟
چه عللی در کار است که سبب این بی‌تفاوتی می‌گردد؟

ادامه‌ی مقاله را در این آدرس مطالعه بفرمایید


علی زمانیان....... ۱۴۰۰/۱۲/۰۵


@kherade_montaghed
11.0K viewsedited  08:13
باز کردن / نظر دهید
2022-02-10 17:27:28 به سه علت پیش‌گفته، مشاجرات و کنش‌های سیاسی به‌جای آن‌که در نهادهای مدنی و در عرصه‌ی عمومی مطرح شود، به درون روابط دوستی، خانوادگی و شبکه‌ی خویشاوندی کشیده‌شد. انشقاق سیاسی در جامعه، دامن شبکه‌ی خویشاوندی و نهاد خانواده را نیز در برگرفت. از سوی تریبون‌های رسمی قدرت نیز نوعی رفتار عدم مدارا و تحمل و بی‌حوصلگی اجتماعی ترویج می‌شد. و چنین شد که نهاد خانواده از آن ساخت سنتی و تاریخی خود بیرون بجهد و به سرگردانی و تشویش دچار گردد. در نتیجه، ارتباطات خویشاوندی، روابط دوستانه و ارتباطات خانوادگی، به‌شدت کاهش یافت و اعضاء آن، به‌تدریج نسبت به هم بیگانه شدند. بیگانگانی آشنا که حتی می‌توانستند برای یک‌دیگر خطرناک باشند. انقلاب برای رشد خود، دست به مصرف همه‌ی سرمایه‌ها برد. سرمایه‌های خویشاوندی، خانوادگی و سرمایه‌های دینی به تصرف سیاست درآمد و هرچه بیش‌تر مورد بهره‌برداری قرار گرفت. اینک اما به نظر می‌رسد، در این انبان، چندان چیزی باقی نمانده‌است. استحصال بی‌رویه، این منابع را فرسوده کرده است.

دپلیزه شدن (depoliticization)

جامعه، پس از چهار دهه در واکنش به چنین شرایطی، و برای نجات نهادهای بنیادین خود، رویکردِ دپلیزه شدن را انتخاب کرده است. سیاست‌زدایی از ساحت دین و خانواده، اقدامی برای بیرون آوردن این دو نهاد از قبضه‌ی قدرت و برگرداندن آ‌ن‌ها به کارکرد اصلی‌شان محسوب می‌شود. "سیاست‌زدایی" و یا غیرسیاسی شدن، (فارغ از این‌که چه آثار و تبعاتی دارد و آیا می‌توان از آن به‌نحو موجه و معقول دفاع کرد یا خیر)، واکنشی است به بلعیده شدن همه‌چیز توسط سیاست. نوعی دفاع از ته‌مانده‌ی سرمایه‌های اجتماعی برای آن‌که مورد دستبرد قدرت قرار نگیرد. دپلیزه شدن، کمترین و شاید انفعالی‌ترین کنش حفاظت از نهادهای اجتماعی در برابر زیاده‌خواهی سیاست است؛ اما به هر حال، از خرد عرفی و هوش جمعی برخاسته است. سیاست‌زدایی از دین و خانواده، جریانی است که هنوز در ابتدای راه است؛ اما آرام آرام، راه خود را باز می‌کند.

دپلیزه شدن در این معنا، نجات دین و خانواده از خطر اضمحلال و انقراض است. بی‌جهت نیست که مسائل و مباحثی چون: "در لحظه زیستن"، رواقی زیستن، به‌خود پرداختن، معنویت‌های فردگرایانه و عرفان‌های جمع‌گریز رواج پیدا کرده‌است. وجه اشتراک همه‌ی این نحله‌ها، دپلیزه کردن جامعه و غیرسیاسی شدن کسانی است که تا پیش از این حاضر بودند برای شروع و حفظ انقلاب، حتی از عزیزان خود بگذرند و خانواده، دوستان، همسایگان و خویشاوندان را قربانی نهاد سیاست نمایند.

خلاصه آن‌که انقلاب، ساختار سنتی خانواده را دچار تغییر و دگرگونی نمود و با به‌خدمت درآوردن نهاد خانواده و نهاد دین، به هریک از این دو نهاد، آسیب و صدمات جبران‌ناپذیری زد. نه دین و نه خانواده به پیش از این آسیب‌ها بر نخواهد گشت. اما با این همه، نظام اجتماعی با خطری که از درون احساس می‌کند، راه دور شدن از سیاست را برگزیده است.

می‌خواستند دین را احیاء کنند، می‌خواستند خانواده را استحکام بخشند، اما ناخواسته هر دو را فرسودند، به‌نحوی که نیم‌جانی بیشتر از آنان باقی نمانده است.

به تعبیر مولوی:
خواجه پندارد که طاعت می‌کند
بی خبر از معصیت، جان می‌کند.



علی زمانیان....... ۱۴۰۰/۱۱/۲۱

@kherade_montaghed
5.6K viewsedited  14:27
باز کردن / نظر دهید