2022-08-11 16:52:10
آخرین پست تأملی (همین یه دونه وژدانن، مثل دود خداحافظی در تکنیکهای ان.ای که عقدهاش نمونه).
در دیالوگ با پست زیبای حسام سلامت در اینستاگرام
#علینجات_غلامی مرسی حسام زیبا بود. فقط یکی از اربابها را که نه سقراط و نه کانت از او عبور نمیکند نادیده گرفتهای. ایده «مادر» آن «تقلید هدایتگر اولیه» که نه در جهت استیلا بلکه "پرورشی" است که شرط امکان و زمینهی تقرر و امتداد آزادی است: پایدیا. حتی در قاتل تمامی خدایان یعنی نیچه یک خدا هنوز زنده است چه در مقاله "شوپنهاور به مثابه آموزگار" و چه در سکانس پایانی که نیچه سرش روی زانویی است و در «پساواپسین شطحیات» در «لالاییِ واپسین» جان میسپارد در اینهمانیِ اولین موسیقی با آخرین تراژدی.
چه کسی مرگ نیچه را میتواند اعلام کند؟ اولین کسی که مرگ نیچه را اعلام کند او آخرین خداست.
- مامان چی شده؟ چرا گریه میکنی؟
- نیچه مرده است.
سقراط تمام میتولوژی را به نام چه چیزی گردن میزند؟ لوگوس؟! این هم یکی از لالاییهای مادرش نبود؟! قصه مامایی؟ که سقراط ادامهاش داد تا پدر پدرجد زئوس را دربیاورد؟! و فن خداکشی را چونان فلسفهی محض به تاریخِ آزادی بیاموزد.
در مقالهی «روشنگری چیست؟» چه کسی دست کانت را گرفت و پا به پا برد تا شیوهی راه رفتن آموخت؟!
ارباب را چگونه میتوان فراموش کرد مگر با به یاد آوردن نخستین ارباب؟ یعنی: مادر/آموزگار.
چه کسی نخستین بار فرمان داد «زانو بزنید!»؟! حاکم؟ پادشاه؟ نخبه؟ سرمایهدار؟ پدر؟ خدایان اینجایی/آنجایی قوامیافته از اعضای انحصاری پدر؟ یا همان آموزگار/مادر؟!
تاریخ پدرکشی، تبدیل به تاریخ جابهجایی اربابها خواهد شد اگر آن تقلید اولیه آن پرورش و آموزش نخستینی که به سوی آزادی از تقلید است، نادیده گرفته شود.
برخلاف تصوری کوژوی، ارباب نیازی به دیگری و سیطره بر او ندارد که بدواً ارباب شود. اربابی از همان تنهاییِ به خودمعطوفِ اگو آغاز میشود، دقیقاً قبل از ظهور دیگری و آغاز دیالکتیک. به قول لویناس ماکس اشتیرنر همواره با ما است، یعنی آن اگوئیسم مستتر در خودِ اگولوژی. در خودِ منِ خوداندیشی که میخواهد آمادهی رفتن به جنگ هر اربابی شود، اربابی بالقوه برای استالین شدن در پس هر انقلابی نهفته است. و تفاوت ارباب نخستین، یعنی مادر/آموزگار در این است که بدواً ماکس اشتیرنر را در آغوش او میتوان کشت. و گرنه روشنگری نیز چرا باید آماج نقد چپهای نویی میشد که از غرور خودشیفتهی عصر مدرن در رنج و شکوِهاند.
مادر همانقدری که پیشاعلمی است، پیشافرهنگی نیز هست. اما پیشاشناختی نیست. اسطوره، دین، فلسفه، علم و حتی منطق، نحوههای ابراز آن معرفت نخستینیاند. پس راه رسیدن به مادر «انتولوژی» هم نیست. پاسخ به بحران روشنگری نوستالوژیهای پساهایدگری در رازانگاری وجودی چونان درکی صرفاً اگزیستانسیال از زمین-مادر در سنخی حس و عاطفه و نگرانیپژوهی پساهایدگری نیست، به اسم دازاین.
بلکه احیاء کردن این پرسش است:
«چرا سقراط و تاریخ فلسفه، تا حتی روانکاوی تلویحاً مادرکشی را ناممکن میداند؟»
پایان
مدرسه را دنبال کنید.
به ما بپیوندید.
708 viewsedited 13:52