Get Mystery Box with random crypto!

مدرسه

لوگوی کانال تلگرام madrasefalsafe — مدرسه م
لوگوی کانال تلگرام madrasefalsafe — مدرسه
آدرس کانال: @madrasefalsafe
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 3.44K
توضیحات از کانال

کانال حاضر کانال رسمی سایت مدرسه است که فضای انتشار آثار علی نجات غلامی و همکاران است.
مدیریت این کانال بر عهده چند تن از اعضای سایت است.
ایمیل: info@shop.madrse.com
www.madrse.com

Ratings & Reviews

2.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 2

2022-08-21 02:54:37 برنامه زنده اینستاگرامی


عنوان:قوام ایده‌ی دولت مدرن و پروبلماتیک ایران مدرن
نظر به ایده‌های ماکیاولی و لوتر و مسیله حاکمیت تمپورال
پرونده شنیداری
استاد #علینجات_غلامی
772 viewsedited  23:54
باز کردن / نظر دهید
2022-08-21 02:48:34
برنامه زنده اینستاگرامی


عنوان:قوام ایده‌ی دولت مدرن و پروبلماتیک ایران مدرن
نظر به ایده‌های ماکیاولی و لوتر و مسیله حاکمیت تمپورال
پرونده ویدئویی
استاد #علینجات_غلامی
824 viewsedited  23:48
باز کردن / نظر دهید
2022-08-13 18:42:01 موسیقی هرگز یک هنر نبوده است. هیچ آفرینشی در موسیقی نیست. موسیقی حرفی برای گفتن ندارد. موسیقی، اگر واقعاً آنی باشد که باید، فقط شیوه‌ی عجیبی از شنیدن است، آخرین شیوه برای خفه شدنِ لوگوس و نوموس و تخنه و پوئسیس و فرونسیس و مابقی و آنگاه شنیدنِ مطلقِ صدای کوه‌ها، دریاها، جنگل‌ها...و هرآنچه هست و نیست.
این صدای فضاء است که می‌شنوید، صدای تمامی سیاره‌هایی که مردند، صدای تمامی ستاره‌هایی که هرگز متولد نشدند. فقط گوش می تواند شهود کند، نه حتی چشم. هستی پشت هستندگی فقط اکوستیک است. از انتهای کیهان به بعد دیگر فقط صداست. چرا نابینایان مطلق، فرزانه ترند؟
پایان

مدرسه را دنبال کنید.
به ما بپیوندید.
945 viewsedited  15:42
باز کردن / نظر دهید
2022-08-12 05:30:45 برنامه زنده اینستاگرامی


عنوان:آسیب شناسی فلسفه
پرونده شنیداری
استاد #علینجات_غلامی
861 viewsedited  02:30
باز کردن / نظر دهید
2022-08-12 05:25:09
برنامه زنده اینستاگرامی


عنوان:آسیب شناسی فلسفه
پرونده ویدئویی
استاد #علینجات_غلامی
746 viewsedited  02:25
باز کردن / نظر دهید
2022-08-11 16:52:10 آخرین پست تأملی

(همین یه دونه وژدانن، مثل دود خداحافظی در تکنیک‌های ان.ای که عقده‌اش نمونه).

در دیالوگ با پست زیبای حسام سلامت در اینستاگرام

#علینجات_غلامی

مرسی حسام زیبا بود. فقط یکی از ارباب‌ها را که نه سقراط و نه کانت از او عبور نمی‌کند نادیده گرفته‌ای. ایده «مادر» آن «تقلید هدایتگر اولیه» که نه در جهت استیلا بلکه "پرورشی" است که شرط امکان و زمینه‌ی تقرر و امتداد آزادی است: پایدیا. حتی در قاتل تمامی خدایان یعنی نیچه یک خدا هنوز زنده است چه در مقاله "شوپنهاور به مثابه آموزگار" و چه در سکانس پایانی که نیچه سرش روی زانویی است و در «پساواپسین شطحیات» در «لالاییِ واپسین» جان می‌سپارد در اینهمانیِ اولین موسیقی با آخرین تراژدی.
چه کسی مرگ نیچه را می‌تواند اعلام کند؟ اولین کسی که مرگ نیچه را اعلام کند او آخرین خداست.
- مامان چی شده؟ چرا گریه می‌کنی؟
- نیچه مرده است.
سقراط تمام میتولوژی را به نام چه چیزی گردن می‌زند؟ لوگوس؟! این هم یکی از لالایی‌های مادرش نبود؟! قصه مامایی؟ که سقراط ادامه‌اش داد تا پدر پدرجد زئوس را دربیاورد؟! و فن خداکشی را چونان فلسفه‌ی محض به تاریخِ آزادی بیاموزد.
در مقاله‌ی «روشنگری چیست؟» چه کسی دست کانت را گرفت و پا به پا برد تا شیوه‌ی راه رفتن آموخت؟!
ارباب را چگونه میتوان فراموش کرد مگر با به یاد آوردن نخستین ارباب؟ یعنی: مادر/آموزگار.
چه کسی نخستین بار فرمان داد «زانو بزنید!»؟! حاکم؟ پادشاه؟ نخبه؟ سرمایه‌‌دار؟ پدر؟ خدایان اینجایی/آنجایی قوام‌یافته از اعضای انحصاری پدر؟ یا همان آموزگار/مادر؟!
تاریخ پدرکشی، تبدیل به تاریخ جابه‌جایی ارباب‌ها خواهد شد اگر آن تقلید اولیه آن پرورش و آموزش نخستینی که به سوی آزادی از تقلید است، نادیده گرفته شود.
برخلاف تصوری کوژوی، ارباب نیازی به دیگری و سیطره بر او ندارد که بدواً ارباب شود. اربابی از همان تنهاییِ به خودمعطوفِ اگو آغاز می‌شود، دقیقاً قبل از ظهور دیگری و آغاز دیالکتیک. به قول لویناس ماکس اشتیرنر همواره با ما است، یعنی آن اگوئیسم مستتر در خودِ اگولوژی. در خودِ منِ خوداندیشی که می‌خواهد آماده‌ی رفتن به جنگ هر اربابی شود، اربابی بالقوه برای استالین شدن در پس هر انقلابی نهفته است. و تفاوت ارباب نخستین، یعنی مادر/آموزگار در این است که بدواً ماکس اشتیرنر را در آغوش او می‌توان کشت. و گرنه روشنگری نیز چرا باید آماج نقد چپ‌های نویی می‌شد که از غرور خودشیفته‌ی عصر مدرن در رنج‌ و شکوِه‌اند.
مادر همان‌قدری که پیشاعلمی است، پیشافرهنگی نیز هست. اما پیشاشناختی نیست. اسطوره، دین، فلسفه، علم و حتی منطق، نحوه‌های ابراز آن معرفت نخستینی‌اند. پس راه رسیدن به مادر «انتولوژی» هم نیست. پاسخ به بحران روشنگری نوستالوژی‌های پساهایدگری در رازانگاری وجودی چونان درکی صرفاً اگزیستانسیال از زمین-مادر در سنخی حس و عاطفه و نگرانی‌پژوهی پساهایدگری نیست، به اسم دازاین.
بلکه احیاء کردن این پرسش است:
«چرا سقراط و تاریخ فلسفه، تا حتی روانکاوی تلویحاً مادرکشی را ناممکن می‌داند؟»
پایان

مدرسه را دنبال کنید.
به ما بپیوندید.
708 viewsedited  13:52
باز کردن / نظر دهید
2022-08-02 10:55:25 آل عمران، ۹۳


#علینجات_غلامی

ما در فلسفه اینقدر ثابت قدم بودیم که از شیزوفرنی هم شانس آوردیم، شیزوفرنیِ ما حکیمی از آب درآمده است، خیلی چیزها بلد است.
یک بار از او پرسیدم:
به نظر شما چرا آقای علی خامنه‌ای خط قرمزش مسئله‌ی حجاب است و یک قدم عقب نمی‌کشد؟
گفت من که سیاست و این چیزا زیاد سرم نمی‌شه. ولی قدیما یک روز توی یک فضای نیمه‌بیابانی توی گرما می‌رفتم که دیدم شیطان خسته و کوفته داره قناتی می‌کنه. دلم سوخت نشستم کمکش کردم. گفتم داری برای چی می‌کنی اینو؟
گفت این قناتو بکنم دو روستا حولش شکل می‌گیره بعد سر آب درگیر می‌شن از دو طرف سی‌نفر کشته می‌شه.
گفتم آها خب به دَرَک! بکن! و ادامه دادیم.
گفت: از خودمونی؟
گفتم چیکار داری دیگه دارم کمکت می‌کنم.
گفت خب عوض‌اش چی می‌خوای؟
گفتم چیزی نمی‌خوام فقط اگه دوست داشتی برای اینکه سرگرم شیم تعریف کن برام که با این ضریب هوشیت، چطور می‌تونی هر کسی رو گول بزنی؟
گفت رازش اینه که بزرگ‌ترین ضعف هر انسان خوبی همون خوبیشه. مثلاً یک بچه‌ای رو فرض کن که عاشق حیواناته. کمی بزرگ می‌شه می‌بینه حیواناتو می‌کشن، تصمیم می‌گیره مبارزه کنه. اول خودش گوشت نمی‌خوره بعد علیه گوشت‌خواری مقاومت می‌کنه، بعد از مدتی دوستانی و همفکرانی پیدا می‌کنه که با هم از حقوق حیوانات دفاع می‌کنن. همه چی تا اینجا خوبه که من ورود می‌کنم و تو گوشش می‌خونم که «خوبتر باش!». اون بعد از مدتی احساس می‌کنه اونا بیش از حد کوتاه می‌یان و باید تخم گوشت‌خواری رو از زمین برداره و نهایتاً چاره‌ای جز این نمی‌بینه که نسل گوشت‌خوارها رو از روی زمین برداره و در پایان به این نتیجه هم می‌رسه که نسل گوشت رو اصلاً باید برداره که اصلاً خورنده‌ای نباشه! و آخرش در حال انقراض خرگوش‌ها دستگیرش می‌کنند.
این آقایی که می‌گی، داستانش مثل ادامه‌ی داستان یعقوب است، مرد بسیار خوبی بود. بسیار دلسوز، اونقدر شیفته‌ی خدا بود که یادش می‌رفت غذا بخوره. و بعد از مدتی حرام کرد بر خودش چیزایی که حلال بود. حقم داشت تو خودت لذت دانستن چهار کلمه‌ی فلسفی چنان سیرابت می‌کنه که غذا و آمیزش و اینها از یادت می‌ره. حالا اون داره با خدایی گپ می‌زنه که همه چیزو می‌دونه. اما از سنتی که نظر به کردوکارش ایجاد شد، چندین پیغمبر بعدی کشته شدند که بیان آنچه طبق منش اون حرام شده بود رو حلال کنن.
گفتم چه جالب اتفاقا منم شخصی رو می‌شناختم که معلم فلسفه بود و یک بار گفت «خب نمی‌شه یک گام از موضعت بری عقب». بعدها دیدم برای اینکه یک گام نره عقب خود فلسفه رو که اومده بود بهش سری بزنه از خونه‌اش بیرون کرد چون ازش خواست کمی بره اون ور اونم بشینه.

پایان

مدرسه را دنبال کنید.
به ما بپیوندید.
114 viewsedited  07:55
باز کردن / نظر دهید
2022-08-02 10:49:22 برای منِ سقراطی نگذشته است. من از هر دنیایی درسی می‌گیرم و کلمه‌ای می‌آموزم و سفر دور و درازم را ادامه می‌دهم. و کلمه‌ی که در تاریخ تشیع شما یاد گرفتم همین «تیغ رویارو زدن» بود بقیه باورهای‌تان هم مانند هزار و یک فرقه و مذهب دیگر «در آنها خیرهایی است و شرهایی در عمل» که به قول هگل، من «در پی ایده‌آل‌ام نه خیر عملی». من روی همین اصل به همان دلیلی که الان با شما رودررو می‌شوم با روشنفکر هم رودردرو می‌شوم. مثالی می‌زنم: روزی پیرمرد روشنفکری قرآن را جلو من کوبید زمین. چند آیه را خواند گفت بیا «پیغمبرشان هم برای توجیه شهوات‌‌اش آیه نازل کرده است» که «چرا بر خود حرام می‌کنید آنچه بر شما حلال است». گفتم «لطفاً قرآن را بردار ذیل آیاتی توضیحی برایت بدهم». توضیحاتی در حد توانم دادم دال بر اینکه «تاآنجاکه من می‌فهمم» تم این جمله مربوط به شهوت نیست، نمی‌دانم درست می‌فهمم یا نه ولی تاجاییکه فکر کرده‌ام فعلاً این درک برایم درست‌ترین درک بوده است که این جمله رمز تصلیب مسیح به روایت قرآن هم هست زیرا حسب‌الامر به مرور فقه یهودی بر قوانین و احکامی بسیار صلب استوار شده است و بنابراین، مسیح کوشیده است که قوانین را بر هم بزند و به همین دلیل یهود به خشم آمده است. بعدها خود مسیحیت در دارک ایج قوانین صلبی می‌گذارد و رهبانیت به حدی بالا می‌رود که باکرگی بالاترین فضیلت حساب می‌شود و تصویری الوهی از عیسی ایجاد می‌شود که حتی «غذا خوردن» او نیز نمادین محسوب می‌شود. حال پیغمبر بعد از او، تلاش‌اش این می‌شود که بینابین حرکت کند و قوانین را چنان تقلیل دهد و جرح و تعدیل کنند که ماجرای مسیح و یحیی تکرار نشود. از این رو اگر متن قرآن را در خطاب‌هایش و بازسازی آنچه گفته شده و اینها در جواب است با حوصله بخوانی، شبکه‌ای از دلالات آیات را می‌بینی که سعی در این مواجهه با حکم‌زدگی و صلیبت دارند.
خلاصه دوست ما تحمل نیاورد بقیه‌ی حرفهایم را بشنود، و از کوره در رفت که «سر در کدام آخور داری و ادای روشنفکران را در می‌آوری، این حرفها کلی روایت دارد و معلوم است دیگر داستان فلان و بسیار و تو نشسته‌ای برای خودت قصه می‌بافی چهار کلمه فلسفه خوانده‌ای و بر متن تحمیل می‌کنی». و خلاصه دعوای‌مان کرد.
گاهی من حرف‌هایی می‌زنم که از نظر روشنفکران بوی تعصب دینی می‌دهد. اما مسئله این نیست، من فقط از کاریکاتور ساختن از هر متنی بدم می‌آید به قول هگل «حریف را در گرانیگاه تفکرش باید بر زمین زد نه با چهار ایراد حاشیه‌ای». پس تیغ رویارو زدن کار ساده‌ای نیست. من فی‌الحال مغضوب آشنایانی از جامعه‌ی روشنفکری هم هستم و می‌گویند حرف مفت می‌زند نمی‌گذارد با خیال راحت با هر نقدی که گیر می‌آید، اسلام و مسلمین را بشوریم. اما ایشان غافل‌اند از اینکه دقیقاً به همان دلیل و در ادامه‌ی همان توضیحات با شما هم رودرو می‌شوم. زیرا آیه‌ی بعدی آیه 93 سوره‌ی آل عمران است و این را اگر در محور آیات‌الاحکام قرآن و در نسبت با اصولی مانند «تکلیف مالایطاق» قرار دهید و ریشه‌‌ی «عرف» در معروف و هزارنکته‌ی باریک‌تر از موی دیگر، نشان می‌دهد که حدیث مفصل کلاً چیست و اصلاً حدیث چیست و چگونه شد که اینگونه شد.
به همان دلیلی که روشنفکر زورش می‌آید که نقد دم دستی‌اش را کوبیدم که با آن خودش را دانا و منتقد و خردمند و قهرمان نمایش می‌داد است که شما هم زورت می‌آید که اینها را با هم مقایسه می‌کنم و زیرلب می‌گویی «بلاتشبیه» در حالیکه عیناً همان منطق است.
بنابراین، من تا زمانیکه دستم باز است می‌گویم حجاب اجباری مغایر آیات اصولی قرآن شماست و متناسب با قلب و رمز تأویل که «فَرّده» است نیست. و اگر بخواهید طبق "آیه دعوت" تیغ رویارو زنید، مطمئن باشید اگر از زمین و آسمان یورش آرید اعلم‌تان که علامه‌ی ‌طباطبایی بوده باشد به نخستین ضربت دو نیم خواهد شد و ممکن نیست اقراری از من بگیرید و به دین مبین به روایت خودتان دعوت‌ام کنید، اما اگر بخواهید جهادی عمل کنید که ترسوتر از آن‌ام که اصلاً قبل از اینکه تکاوری از کانال کولر داخل شود، بلافاصله کلیپ دوم را تقدیم‌تان ندارم تا در تلوزیون پخش بنمایید و شرمگین به همه کژی و کاستی‌های روانی و اجتماعی و سیاسی و غیره‌ام اقرار خواهم کرد.
سلام

پایان

مدرسه را دنبال کنید.
به ما بپیوندید.
119 views07:49
باز کردن / نظر دهید
2022-08-02 03:02:18 درباره اعترافات در تلویزیون به بهانه پاسخ به یک‌ مخاطب نوعی


«خطاب به اکانتِ «sardar_shahid_1400» که ذیل پست جناب حسام سلامت در اینستاگرام کامنت نوشته‌اند»

#علینجات_غلامی

ای عزیز! حقیر با اینکه از مطالب جناب سلامت بسیار می‌آموزد در باب مبحث "جرایمِ دولتی" که بخشی از علم حقوق است و خیر است عام را و خاص را، اما متأسفانه همچنان خیالباف‌تر و ایده‌‌آلیست‌تر از این‌ام که درگیر مباحث پیش‌پاافتاده‌ی «اخلاقی» نباشم و آن را بر مباحث حقوقی و سیاسی تفوق ندهم. ازآنجاکه بسیار هم ترسو هستم، همین اخلاقی‌بازی هم کم آسیب‌تر است، چنانکه حتی در مباحثم درباره‌ی اخلاق کوچک‌ترین تهدیدی احساس شود، خودم «پیش از آنکه بر من دست یابید» کلیپِ دومِ "بعد از دستگیری" را پر کرده با کمال میل خدمت‌تان می‌فرستم. لذا من، دوست دارم از منظرگاه اخلاق و فتوت و این چیزهای به‌دردنخور و بی‌آزار وارد شوم. نه بحث‌های حقوقی و سیاسی که دردسر دارد.
خودروی مرجعِ اسم اکانت شما، با پهباد مورد اصابت قرار گرفت. آقای جواد ظریف در تلویزیون گفت «اینها مرد نیستند جرأت نکردند رودررو باهاش بجنگند». از تمام حرف‌هایی که آن زمان گفته شد فقط کمی این حرف متأثرم کرد. چون به هر حال آن‌همه آرنولد داشتند، دو کماندو نداشتند که در جنگی تن به تن بجنگند، هی آبروی این همه ابرقهرمانِ تانوس‌کش را بردند. اینکه بچه‌ی ده ساله‌ای هم می‌تواند با پهباد بزند نیازمند این همه بازنمایی ابرقهرمانی نیست. کمی گذشت و از قضا اولین کسی که رودررو با ایشان نجنگید همان آقای ظریف بود که در تخریب ایشان مطالبی گفته بود. من اصلاً کاری ندارم نفساً چه کسی اینجا جای حق ایستاده است، صحبت بر سر این است که مشخصاً جواد ظریف ناظریف عمل کرد، چون وقتی از فتوت و تیغ رویارو زدن دم می‌زنی خودت از پشت خنجر نمی‌زنی.
«اقرار» در متن قرآن شما دوست مسلمان، آنجایی برای خود شما و دشمن شما معنی دارد که «پیش از آنکه بر ایشان دست یابید» صورت بگیرد. بعد از آن دیگر نه برای او معنی دارد و نه برای شما. منطق دین شما به روایت خود شما این است که اگر کسی فسادی در زمین کرد و تیغ بر خلق‌ کشید، هم به نشانه‌ی استراتژی هم اندیشه و هم رحمانیت خدا، به او فرصت اقرار و توبه قبل از دستگیری داده می‌شود. زیرا بعد از دستگیری که هر کسی به محض احساس خطر و تحت درجه‌ای از فشار اقرار خواهد کرد، و از آن سو نیز اقرار گرفتن بعد از دستگیری هم «فتوت» شما را نیز از شما خواهد ستانید و این فتوت چون پایه‌ی تفکر شیعیِ شماست، عملاً اصل بنیاد تفکر شما را متناقض می‌کند. و هم «علم» شما را چون نتوانسته‌اید بدواً به اصول آیه دعوت تکیه کنید و چون کلمات‌تان را گم کرده‌اید با دست حرف زده‌اید.
طبیعی است که من ولو شیر شیران هم باشم با دست بسته دیگر نوعاً آن شیر نیستم. با من تا زمانی می‌شود تیغ رویارو زد که دست من هم باز باشد. دلاورترین انسان را هم کودکی و بزدلی از پشت سر یا در خواب یا در سجده می‌تواند بزند. به همین دلیل که کشتن علی در حال سجده هیچ افتخاری برای ابن‌ملجم ایجاد نمی‌کند که بگوید ببینید من پهلوان عرب را کشتم، اعتراف گرفتن از یک دختر هم هیچ افتخاری ندارد. اینکه یک مأمور به یک بوکسور می‌گوید به هیکل‌ات نناز، زمانی معنی دارد که او دست به اسلحه‌ای نبرد و با او در همان زمینی که او در آن معنی دارد با او مشت بزند. این حرف ساده‌ای نیست. چون سیاست از همین سوءفهم‌های اولیه‌ی اخلاقی راه تباهی را می‌پیماید.
اگر با مشتی مباحث جدید سیاسی بر اساس منطق یوتیلیتارینیستی با لبخندی می‌گویی اینها سیاست است بحث اخلاقی که نیست و دوره‌ی تیغ رویاروزدن گذشته است پس دوره کل تشیع شما هم گذشته است چون این دال مرکزیِ گفتمان شماست.
233 viewsedited  00:02
باز کردن / نظر دهید
2022-08-01 22:10:25 کدام مسابقه؟!
این مسابقه:

τόν τε Ὅμηρον ἔφασκεν ἄξιον ἐκ τῶν ἀγώνων ἐκβάλλεσθαι καὶ ῥαπίζεσθαι, καὶ Ἀρχίλοχον ὁμοίως.

(ترجمه به لکی: ها هومر حَقَسی پِش مِل بگِرینی اِی میدان مسابقِلَه بِکِرِنینیَه دِرِر، خاس خاس خاس چو دِینی؛ آرخیلوخوسیژ).
(ترجمه از لکی به فارسی: هومر، حقشه پس گردنشو بگیری از مسابقات بکشیش بیرون ببندیش به ترکه، آرخیلوخوس هم).
هراکلیتوس
294 views19:10
باز کردن / نظر دهید