Get Mystery Box with random crypto!

مدرسه

لوگوی کانال تلگرام madrasefalsafe — مدرسه م
لوگوی کانال تلگرام madrasefalsafe — مدرسه
آدرس کانال: @madrasefalsafe
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 3.44K
توضیحات از کانال

کانال حاضر کانال رسمی سایت مدرسه است که فضای انتشار آثار علی نجات غلامی و همکاران است.
مدیریت این کانال بر عهده چند تن از اعضای سایت است.
ایمیل: info@shop.madrse.com
www.madrse.com

Ratings & Reviews

2.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 4

2022-07-21 09:06:42 کاری ندارم که کسی باور دارد قرآن کلام خداست یا نیست، مسئله این است که متنی که اجازه نمی‌دهد در آن فضای قبیله‌ای کسی که زنش را با مردی در خانه‌ی خودش دید او را بکشد! (چیزی که در این زمانه نیز مشکل بتواند پذیرفته شود) و باید برود قسم بخورد و زن نیز قسم بخورد آنگاه طلاق بگیرند! قطعاً مسئله‌اش از این طرف نمی‌تواند اینقدر کودکانه باشد که چادر زن را برای همه‌ی زمان‌ها متراژ کند!
به هر حال، مسئله‌ی متن حاضر این است که چه یهود، چه زرتشتیت، چه مسیحیت و چه اسلام بدواً به دلیل حمله به تشرع رشد کردند و آنگاه با تشرعی شدن خودشان سقوط کردند و همان کس که رشدشان داد آنها را در گور تاریخ خوابانید. و خودش که فراسوی هر دینی است، اصلاً در رأس اخلاق نایستاده است که با سقوط همه‌ی ارزش‌ها بمیرد. بلکه در قله‌ی امکان تفکر حکمتی نه در مقام یک پاسخ که در مقام یک پرسش ایستاده است و چنانکه کانت بیان می‌دارد تا تفکر هست "مسئله‌ی خدا" هم باقی است.
من هم مثل تک تک شما مطمئن نیستم که خدایی هست یا نیست، بعید هم می‌دانم کسی واقعاً مطمئن باشد. اما من کارم فلسفه است، در متن‌های گوناگون و پیرامونم می‌نگرم ببینم مفاهیم بالاتر از خدا تا کجا می‌توانند بالاتر بروند که ذیل آن آنچه خدا نیست را تشخیص دهم و با توهمات و خرافه‌ها درست مبارزه کنم.

پایان

مدرسه را دنبال کنید.
به ما بپیوندید.
633 views06:06
باز کردن / نظر دهید
2022-07-21 03:30:58 مثل اکثر مردمان، مثل کسانی است که در تمثیل و اشاره به انگشت اشاره می‌نگرند نه خورشیدی که به سمت‌اش اشاره می‌شود. متوجه کلمه «کمثل» جلوی همان سخن از بهشت و جوی‌های روان نیستند که صرفاً تمثیلی برای تقریب ذهن به امر بهتر است و درگیر دفاع و رد همان تمثیل به مثابه واقعیت می‌شوند. در متون اصلی خدایی، همواره در حد وسع مستمع تمثیلاتی زده می‌شود اما همانجاست که آن زاهد مطرود دست به کار می‌شود و تمثیل را چونان واقعیت القاء می‌کند و از آن قوانین زهدش را بازتولید می‌کند و این را نیز چونان مابقی خنثی می‌کند و از آن چیزی نمی‌گذارد جز مشتی رفتار تشرعی که متعصبانه باور دارد که راه درست‌اش در طول هزاران سال عادتِ عبادت‌اش بوده است. انسانهایی را در دخمه‌های زهد فرومی‌برد تا با آن خودشان و دیگران را رنج بدهند. مشتی رفتار که نام تشرع به خود می‌گیرند و انسان‌هایی نیز چون او تصور می‌کنند اینها کلام خداست و دستورها و فرامین اوست. آنچه اول است امرِ حکیم است نه شرع مبین. مثلاً زرتشتیان را بنگرید. نگاهی به مجموعه‌ی اوستا بیافکنید ببیند حرکت متن از کجا به کجاست. از جملاتِ آغازین و باشکوهی همچون با دستان بلند شده در نماز از تو می‌خواهم ای اهورا رامش برای همه‌ی آفرینش، از جملاتی درباره‌ی راستی و مسئولیت حفظ حیات و سرسبزی و پاکی آب که همچنان تحسین خردمندترین انسان‌ها اعم از کانت و هگل را بر می‌انگیزانند به جملاتی در ادامه اوستا می‌رسید که باورکردنی نیست. با نگاه تشرعی از دل آن جملات به جملاتی مربوط به شلاق زدن کسانی می‌رسید که پایشان در آب فرورفته است. و مباحث ژرف علمی با محاسبات ریاضی برای میزان دقیق نسبت شلاق‌ها با میزان فرورفتگی پا در آب. یا اینکه جمله حیوانات را میازار، به شکل محاسبه‌ ششصد ضربه شلاق برای زدن به کسی در می‌آید که به سگ‌های حامله‌ی سفید لگد زده است و اصلاً هر سگی، بجز سگ آبی چون در اخبار نیامده است. خلاصه زرتشتیان در دوران ساسانی تفقهی جانکاه را از دل همان جملات اوستا بیرون کشیدند چنانکه نه تنها معنای جمله‌ی نخست از یاد برفت، بلکه رامش از همه‌ی آفرینش گرفته شد. حال چنانکه نیچه می‌گوید کلیسا قبل از مسیح وجود داشت و از راه‌های زیرزمینی خود را به مسیحیت رسانید و از آن سر برآورد. این منطق اصلی همه‌ی ادیان است که چگونه از تشرعی از قبل جاری دوباره یک سیستم حُکمیِ حکمت‌سوز بیرون می‌تراود و با حدیث و روایات فربه می‌شود و جای متن اصلی را می‌گیرد و زهد همه جا را فرا می‌گیرد و تحریمات شروع می‌شود و بعد خدا پس از شنیدن ناله‌ها دوباره کسی را می‌فرستد که تحریمات را لغو کند. اما او را بلافاصله یا بافاصله سرکوب می‌کنند و از وسط جملاتش دو سه آیه‌الاحکام بیرون می‌کشند و تمام آن ساختار رهبانیت را ذیل‌اش بازتولید می‌کنند. چنانکه در قرآن می‌بینیم جرم مسیح روزه‌خواری بود! واقعاً مسیح را به جرم سنخی روزه‌خواری در سبت، به صلیب کشیدند! حال از دل همین قرآن که چنین رازی را برملا می‌کند، شدیدترین احکام روزه بیرون کشیده می‌شود چنانکه رامشی برای هیچ گذرنده‌ای باقی نمی‌ماند. و اگر آدم دقتی داشته باشد کاملاً از سیاق و لحن کلام و معناومنظور آن روشن است که همان تشرع‌پیشگان آنقدر محمد را سؤال‌پیچ کرده‌اند که «خب ادیان دیگر روزه می‌گیرند، ما چه بکنیم؟ می‌گویند اینها چطور خداپرستانی هستند که روزه نمی‌گیرند؟» خدا هم گیر این جماعت افتاده که چطور حالی‌شان کند. اگر بگوید "ولش کنید" باید به هزاران نفر با پرسش‌هایی زاهدانه پاسخ بدهد. مجبور است که مقداری «سبک‌اش» کند و بگوید «مثل همانها روزه‌ای حالا چند روز معدودی بگیرید و فقط سخت‌اش نکنید، شب سکس را انجام دهید مجبور نیستید بر خودتان سخت بگیرید». درواقع کاملاً مشخص است که خدا اینجا دارد چه می‌کند. اما چندی بعد همان ماجرا تکرار می‌شود، سی روز تمام گرسنگی و بگیر و ببند و شلاق! یا ماجرای حجاب که باز معلوم است که حالا فشاری آورده‌اند با سؤالات کودکانه که بگوید حالا شما اینطور بپوشید. بعد همین شده است دست‌آویز زهد. عوض اینکه حکمت‌اش را درک کنند، نشسته‌اند حکم میزان لباس و پوشش را شمرده‌اند. درواقع، آنچه در متن اصلی است حرف حکیمانه‌ای است مبنی بر اینکه زن خودش را به نحوی از این فضای گرگ‌آسا در امان بدارد که بازیچه‌ی امیال و هوس‌ها نشود. حال در هر زمانه‌ای طبعاً منطق‌اش فرق می‌کند. آن زمان در آن جامعه پوششی متناسب و معنادار، سپر مناسبی بود. این زمان مسئله پوشش نیست. بهترین راه زنان برای بازیچه نشدن هوس‌ها و امیال در این زمان، این است که بتوانند درست از حقوق انسانی و اجتماعی‌شان دفاع کنند. حجاب امروز زن، سواد بالای او، جسارت حضور اجتماعی و نگاه انتقادی و نه گفتن به ساختارهای سرکوبگر است.
607 viewsedited  00:30
باز کردن / نظر دهید
2022-07-21 03:30:58 الله اکبرتر!


نقد قرآن بر اسلام

#علینجاد_غلامی

از منظرگاه قرآنی تاریخ ظهور و سقوط دینی به نام اسلام چنین است: اسلام تمدنی بود که چند قرن بالید و با حمله‌ی مغول پایان یافت، زیرا مانند تمدن‌های قبلی اعم از مصر و بابل و ایران و روم، از لطف پروردگار سرمست شده و استکبار ورزیدند و به نام همان خدایی که سرافزاری‌شان داد دست به جنایت زدند – مثلاً در تفلیس - و خدا نیز ساکت ننشست و دست کرم‌اش را پس کشید تا تاراج مغول شوند و چنان منقرض‌شان کرد که نه آسمان بر ایشان گریست و نه زمین. همانی که آتیلا با رم کرد و عرب با پارسیان. مسلمانان نیز مسیری رفتند که پارسیان رفتند، چنانکه پارسیان و رومیان مسیری رفتند که بابلیان و مصریان رفتند. اصل را به فرع فروختند. تشرع را جایگزین حکمت کردند. بر خود و دیگران حرام کردند آنچه بر ایشان حلال بود و کسانی که کوشیدند دوباره حرام‌ها را حلال کنند کشتند یا رنج بسیار دادند و برای‌شان تفاوتی نداشت آن حلال‌کننده‌ مسیح باشد یا محمد. بر گردن مسیح صلیب نهادند که حلال می‌کند آنچه حرام است و بر محمد افترای ناروا زدند که حلال می‌کند آنچه حرام است. چنانکه اهل تعقل و آزادی را نیز فریفتند در حالیکه ایشان از همان محرمات در رنج بودند. پس مسلمانان نیز در زهد، قدم در مسیر آن زاهد مطرود شش‌هزار ساله گذاشتند. و بی‌آنکه ظلمی از جناب خدا بر ایشان رود به دست خویش در نتیجه‌ی عمل خویش متلاشی شدند. بقایای همه‌ی آنها چیزی نیست جز نعش فرعون، انداخته شده بر ساحل رودخانه‌ی زمان، که عبرت سایرین شود. بقایای آن مستکبرین، مستکثرینی هستند که قبور را می‌شمارند و نبش قبر می‌کنند و در جست‌وجوی هویت‌های گم‌شده تیغ بر گلوی هم می‌نهند.
اما تک تک آن تمدن‌های بزرگ در گور خفته‌اند. اسلام نیز مدتهاست مرده است. این را کسانی امروز می‌دانند اما آنچه نمی‌دانند و نمی‌پرسند این است: چه کسی آنها را میرانید؟ همان کسی که زنده می‌کند می‌میراند. آنکس که عزیزکرده‌ای ندارد. با یهود و درباب آنچه بر او گذشت اگر سخن می‌گوید مرادش صرفاً یهود نیست، بلکه هر قوم و گروه دیگری است که همان مسیر را مکرر سازد ولو خودِ اسلامی باشد که حول همین سخنان گرد می‌آید. اگر این بار به لغت عرب گفت خواست حجتی بر آن گروه نیز تمام کند که پیش از آن پیامبری نداشتند، نه اینکه زبان خدا در جهان بسته شود. آنکس که همواره فرستنده است و بر زنبوری نیز وحی می‌کند و با مگسی نیز مثال می‌زند. و فرستادگانش نیز هیچ تفاضل و تقدمی بر دیگران ندارند. هیچ نیستند الی فرستادگانی که دقیقاً به سان دیگران داوری خواهند شد.
اما چگونه است که هر بار که کلماتی می‌گوید همان منطق همیشگی تکرار می‌شود؟ هر بار دوباره برمی‌گردند؟
555 viewsedited  00:30
باز کردن / نظر دهید
2022-07-18 15:52:27 پی نوشت: مبحث «کرویت» زمین برخلاف تصور عامیانه یک مبحث و کشف جدید در دوران رنسانس و مدرن نیست. این نظریه بسیار کهن است. کشف کپرنیک و گالیله مربوط به حرکت های طولی و وضعی کرات بود آنهم با زبانی ریاضی. کرویت زمین صریحاً در متن ارسطو تصریح شده است و دانشمندان مسلمان نیز تردید خاصی در آن نداشتند. «به خصوص که می بینیم که افق زمین مسکون، تا آنجاکه آن را می شناسیم، با پیش رفتن ما [به طرف آن] پیوسته تغییر می کند، و این ثابت می کند که زمین محدب و کروی است...» (ارسطو، آثار علوی، ترجمه سعادت، ص 149). حتی در رساله مجمل الحکمه که ترجمانی فارسی و کهن از متن عربی رسائل اخوان الصفا است بسیار فراتر رفته و پرسش از این مطرح است که چرا این کره معلق در آسمان ایستاده است و آنجا چهار فرضیه مطرح می شود: به دلیل وزن معطوف به مرکز کره، به دلیل دافعه همه سویه به سوی فلک، به دلیل جاذبه و به دلیل یک نیروی خاص الهی. نتیجه اینکه این چهار فرضیه از قدیم همواره وجود داشتند و کاری که نیوتن انجام داد اثبات سومی یعنی جاذبه با روش ریاضی-مکانیکی اش بود. پس نیوتون هم عملا جاذبه را کشف نکرد بلکه جاذبه را با زبانی ریاضی اثبات و توجیه کرد.

پایان

مدرسه را دنبال کنید.
به ما بپیوندید.
704 viewsedited  12:52
باز کردن / نظر دهید
2022-07-18 15:49:49 حیات فرازمینی در اندیشه‌ی ایرانی-اسلامی

#علینجات_غلامی

در متون فارسی و عربی من تاکنون با سه نظریه درباره‌ی حیات فرازمینی مواجه شده‌ام:

کلیت کیهان دارای آگاهی مکانیکی-ریاضیاتی است عالم یک ابرماشین آگاه و عاقل در هندسه‌ی کامل یعنی هندسه‌ی مستدیر است. این نظریه‌ی سینوی و "فلسفی" است.

کلیت کیهان دارای حیات بیولوژیک است و کل عالم یک حیوان بزرگ است. این نظریه‌ی "علم" ایرانی-اسلامی است که نظر به مجمل‌الحکمه نظریه‌ی اخوان‌الصفاء است.

کیهان بسیار گسترده است و در کرات دیگر ممکن است عوالمی مانند عالم ما باشد و موجودات زنده و آگاه در آنها باشند. این نظریه در ادبیات و برخی تفاسیر با روحیه‌ی ادبی مورد اشاره قرار گرفته است و ظاهراً یک نظریه‌ی کهن در خاورمیانه بوده است که به دلیل تحت‌الشعاعِ علم و فلسفه‌ی ارسطویی-بطلمیوسی قرار گرفتن، در متون ادبی و خاصه با تم عرفانی بازنمایی شده است.

ردیابی دو مورد نخست آسان است. در مورد سومی، اما تدقیق بسیاری لازم است. مواردی را مثال می‌زنم:
در خسرو و شیرین، دیالوگی بین خسرو و بزرگ‌امید درمی‌گیرد و خسرو می‌پرسد:

شنیدستم که هر کوکب جهانی است
جداگانه زمین و آسمانی است؟!

با اینکه بزرگ‌امید این نظریه‌ را رد می‌کند اما نفس طرح آن نشان از وجود این دیدگاه دارد.
ابیاتی از مولوی، مطالبی در برخی تفاسیر و حتی حدیثی منسوب به امام پنجم، ناظر به این‌ نظریه‌ی کیهان باز و کثرت امکان حیات در کرات بیشمارند. در یکی از تفاسیر فارسی قرون پنجم و ششم آمده است که تعداد موجودات زنده و هوشمند در کیهان ضریبی از شصت‌هزار در هر مقیاسی به‌طور تصاعدی است که مقیاسی انگار چیزی شبیه به کهکشان و خوشه و اینها هستند. این دیدگاه واقعاً تکان‌دهنده بود.
اگر مطالب یک فیلم مستند نجومی درست خاطرم مانده باشد دانشمندانی در حوزه‌ی نجوم بنا به احتمالات علمی امروزه این ضریب را حدود هجده‌هزار می‌گیرند.
مولوی نیز از عدد هجده‌هزار استفاده کرده است:

هجده‌هزار عالم دو قسم بیش نیست
نیمش جماد مرده و نیمیش آگهی

جالب است که ایده‌ی کیهان باز که اولین بار توسط نیکولاس کوزائی مطرح شد و سرآغاز چرخش‌های بزرگ از سوی برونو و کپرنیک و گالیله بود بدواً از دل متون عرفانیِ نیکولاس و مفهوم «کنتراکتد» وی که چیزی چونان «بی‌نهایتِ منقبض» است، بیرون تراوید. اینکه ادبیات عرفانی این نظریه را از خاستگاهی دور حفظ کرده خاصه از طریق ادبیات فارسی و عربی و وارد دنیای علمی رنسانس و مدرن کرده است برای من مسجل است. نظریه‌ای که ابعاد عظیمی از آن با رصد، از «نظریه» به سمت «فاکت» در حرکت است.
به هر حال هر نظریه‌ای چه به صورت فاکت درآمده باشد و چه خیر، از دل بافتارهایی از نظرورزی‌ها در دل گفتمان‌هایی هزاران‌ساله برآمده است. نباید تصور کرد که صرف یک مشاهده‌ی علمی کافی است! یک مشاهده‌ هرچقدر هم مستقیم باشد در بستری از مفاهیم معنا می‌گیرد که آن مفاهیم نیازمند انقلابات پایه‌ای عظیمی در اساس‌های نظرورزی هستند. کسانی مانند نیکولاس باید نخست ایده‌ی کیهان باز را مطرح می‌کردند تا آنگاه نه‌تنها کپرنیک بتواند در چنین درکی نظریه‌ی خود را ارائه دهد، بلکه گالیله بتواند با تلسکوب‌اش نه فقط در افق کیهانیِ تازه بلکه در سپهر مفهومی جدید اجرام سماوی را اصلاً ببیند! ولو نه فقط نیکولاس از رسوباتی در گذشته یاری گرفت بلکه کپرنیک و گالیله نیز همچنان از هندسه‌ی فرادهشی برای دیدن/فهمیدن استفاده می‌کردند.
لذا همچنان باید در بنیادهای تاریخ تکوین این سپهرهای مفهومی بازبنگریم، تا شیوه‌ی نگریستن‌مان به عکس‌های هابل و جیمز وب را تصحیح کنیم. نجوم امروز با شیوه‌ای صرفاً مکانیکی که مأخوذ از کیهان بسته بود به کیهانِ باز می‌نگرد! که خاصه نقش آگاهی را در قوام آن فراموش کرده است چیزی که ادموند هوسرل به شدت بحران‌زایی‌اش را گوشزد می‌کند.
659 views12:49
باز کردن / نظر دهید
2022-07-17 14:13:20 سرزمینِ فلسفه‌های بیست‌سؤالیِ نُچ


از حیث آسیب‌شناختی یکی از بدترین آفت‌های تفکر در جامعه‌ی ما، این معنای سلبی از علم است. نوعی رمزورازسازی و مهم‌سازی و متفاوت‌سازیِ دال بر اینکه تو نمی‌فهمی. مثلاً در عهد شباب فردی علوم ارتباطات می‌خواند. ما هر نظری می‌دادیم بر آن تسخری می‌زد که این حرف‌ها از حیث ارتباطاتی دیگر دوره‌اش سپری شده است. می‌گفتیم اینه می‌گفت نه! می‌گفتیم اونه می‌گفت نه! و خلاصه هر چه می‌گفتیم می‌گفت نه. ما سخت کنجکاو شده بودیم که این علوم ارتباطات چیست و کدام ساحت دانش را درنوردیده که در شعور بی‌شعورِ ما می‌نگنجد. بالاخره دیدیم فایده ندارد رفتیم مقداری از کتب این عرصه را مطالعه کردیم دیدیم چیزی خاصی به چشم کم‌سوی ما نمی‌خورد که نفهمیدنی باشد بالاخره از تبعات جامعه‌شناسی است. خلاصه رفتیم جامعه‌شناسی را نیز بازدرنوردیدیم و بنیادهای نظریِ جامعه‌شناختی این حوزه را. دیدیم آنها هم هر کجا که گیر افتادند به فلاسفه حوالت می‌دهند. برگشتیم گفتیم فلانی مطمئنی که رازی در این رشته‌ی شما مندرج است؟ این سر مگو که ما هم قرار نیست بفهمیم‌اش حداقل رفرنسی بده خودمان برویم مطالعه کنیم. گفت که مگر شوخی است شما باید در سایه بخسبید اربعینی و باید از الفباء شروع کنید. گفتیم باشد اصلاً می‌رویم کنکور شرکت می‌کنیم شما را به جان عزیزانت آقای عزیز حداقل راه را بر ما بنما. خلاصه لطف کرد و دو جلد کتاب درسی در مقدمات ترم یک انداخت جلومان. مام خواندیم گفتیم خب راز توش نبود! همینجوری چند جلد کتاب دیگر انداخت و مام آخرش دیگر عصبانی شدیم و گفتیم عزیز جان اینها را که می‌فرمایی دانشی جزئی است تو داری راجع‌به بنیادهای معرفتی کلهم اجمعین حکم صادر می‌فرمایی از کجای این رشته همچین تراوشاتی صادر می‌شود. باز هم با پوزخند مواجه شدیم مقداری نقد دال بر دگماتیسم و خشم متافیزیکی و این چیزها که گونی گونی توی دانشکده علوم اجتماعی وفورمند است. تا آخر بختی یار شد و رفتیم تمام فلسفه‌ی ارتباطات را از افلاطون تا چامسکی و مابعد در نه مجلد قطور ترجمه کردیم و برگشتیم گفتیم بیا بزرگوار یک کلمه راز در بیخ و بن‌های این رشته خارج از مباحث فلسفی نیست. نگاهی به گستردگی عددی طیف کرد و عنواین را دید هنک کرد گفت «ول کن بابا چقدر مشغول کتابی! امروز بریم کوه هوا بخوریم؟».
این ظاهراً فقط یک طنز بی‌مزه است ولی کسی واقعاً چنین تجربه‌ای را بچشد از زهر مار هم تلخ‌تر است. گاهی احساس می‌کنی هیچ چیزی ابلهانه‌تر از تلاش برای اثبات در این جامعه‌ی لجاجت‌زده نیست. جامعه‌ی ما واقعاً از حیث فکری ویران است. رشته‌های گسسته و گسیخته که هیچ تصوری از مبانی وحدت‌بخش علوم و منطق و معرفت‌شناسی و انتولوژی آنها ندارند. فلسفه‌ها توگویی لوله‌ی سوراخی هستند که قطر‌ه های گسسته‌اش در میان رشته‌ها در جامعه‌ی ما افتاده و تصورات عجیب و غریبی با خیالبافی خاصه از نوع سلبی ایجاد کرده است. واقعا بدون دست کم کلیاتی از نقشه فکری سیر فلسفه و افق عام مسائل آن، خواندن رشته مطالعات کشک هم حرام است. آخر این چه وضعیتی است.

پایان

مدرسه را دنبال کنید.
به ما بپیوندید.
631 viewsedited  11:13
باز کردن / نظر دهید