2022-07-18 15:49:49
حیات فرازمینی در اندیشهی ایرانی-اسلامی #علینجات_غلامی در متون فارسی و عربی من تاکنون با سه نظریه دربارهی حیات فرازمینی مواجه شدهام:
کلیت کیهان دارای آگاهی مکانیکی-ریاضیاتی است عالم یک ابرماشین آگاه و عاقل در هندسهی کامل یعنی هندسهی مستدیر است. این نظریهی سینوی و "فلسفی" است.
کلیت کیهان دارای حیات بیولوژیک است و کل عالم یک حیوان بزرگ است. این نظریهی "علم" ایرانی-اسلامی است که نظر به مجملالحکمه نظریهی اخوانالصفاء است.
کیهان بسیار گسترده است و در کرات دیگر ممکن است عوالمی مانند عالم ما باشد و موجودات زنده و آگاه در آنها باشند. این نظریه در ادبیات و برخی تفاسیر با روحیهی ادبی مورد اشاره قرار گرفته است و ظاهراً یک نظریهی کهن در خاورمیانه بوده است که به دلیل تحتالشعاعِ علم و فلسفهی ارسطویی-بطلمیوسی قرار گرفتن، در متون ادبی و خاصه با تم عرفانی بازنمایی شده است.
ردیابی دو مورد نخست آسان است. در مورد سومی، اما تدقیق بسیاری لازم است. مواردی را مثال میزنم:
در خسرو و شیرین، دیالوگی بین خسرو و بزرگامید درمیگیرد و خسرو میپرسد:
شنیدستم که هر کوکب جهانی است
جداگانه زمین و آسمانی است؟!
با اینکه بزرگامید این نظریه را رد میکند اما نفس طرح آن نشان از وجود این دیدگاه دارد.
ابیاتی از مولوی، مطالبی در برخی تفاسیر و حتی حدیثی منسوب به امام پنجم، ناظر به این نظریهی کیهان باز و کثرت امکان حیات در کرات بیشمارند. در یکی از تفاسیر فارسی قرون پنجم و ششم آمده است که تعداد موجودات زنده و هوشمند در کیهان ضریبی از شصتهزار در هر مقیاسی بهطور تصاعدی است که مقیاسی انگار چیزی شبیه به کهکشان و خوشه و اینها هستند. این دیدگاه واقعاً تکاندهنده بود.
اگر مطالب یک فیلم مستند نجومی درست خاطرم مانده باشد دانشمندانی در حوزهی نجوم بنا به احتمالات علمی امروزه این ضریب را حدود هجدههزار میگیرند.
مولوی نیز از عدد هجدههزار استفاده کرده است:
هجدههزار عالم دو قسم بیش نیست
نیمش جماد مرده و نیمیش آگهی
جالب است که ایدهی کیهان باز که اولین بار توسط نیکولاس کوزائی مطرح شد و سرآغاز چرخشهای بزرگ از سوی برونو و کپرنیک و گالیله بود بدواً از دل متون عرفانیِ نیکولاس و مفهوم «کنتراکتد» وی که چیزی چونان «بینهایتِ منقبض» است، بیرون تراوید. اینکه ادبیات عرفانی این نظریه را از خاستگاهی دور حفظ کرده خاصه از طریق ادبیات فارسی و عربی و وارد دنیای علمی رنسانس و مدرن کرده است برای من مسجل است. نظریهای که ابعاد عظیمی از آن با رصد، از «نظریه» به سمت «فاکت» در حرکت است.
به هر حال هر نظریهای چه به صورت فاکت درآمده باشد و چه خیر، از دل بافتارهایی از نظرورزیها در دل گفتمانهایی هزارانساله برآمده است. نباید تصور کرد که صرف یک مشاهدهی علمی کافی است! یک مشاهده هرچقدر هم مستقیم باشد در بستری از مفاهیم معنا میگیرد که آن مفاهیم نیازمند انقلابات پایهای عظیمی در اساسهای نظرورزی هستند. کسانی مانند نیکولاس باید نخست ایدهی کیهان باز را مطرح میکردند تا آنگاه نهتنها کپرنیک بتواند در چنین درکی نظریهی خود را ارائه دهد، بلکه گالیله بتواند با تلسکوباش نه فقط در افق کیهانیِ تازه بلکه در سپهر مفهومی جدید اجرام سماوی را اصلاً ببیند! ولو نه فقط نیکولاس از رسوباتی در گذشته یاری گرفت بلکه کپرنیک و گالیله نیز همچنان از هندسهی فرادهشی برای دیدن/فهمیدن استفاده میکردند.
لذا همچنان باید در بنیادهای تاریخ تکوین این سپهرهای مفهومی بازبنگریم، تا شیوهی نگریستنمان به عکسهای هابل و جیمز وب را تصحیح کنیم. نجوم امروز با شیوهای صرفاً مکانیکی که مأخوذ از کیهان بسته بود به کیهانِ باز مینگرد! که خاصه نقش آگاهی را در قوام آن فراموش کرده است چیزی که ادموند هوسرل به شدت بحرانزاییاش را گوشزد میکند.
659 views12:49