Get Mystery Box with random crypto!

#پارت282 کنارش که نشستم گفت: امیررضا منظورش چیه؟ یعنی چی ع | 👑ملكه زيبايى👑

#پارت282




کنارش که نشستم گفت: امیررضا منظورش چیه؟ یعنی چی عقدت کرده اما به وقتش هم ازدواج
میکنه؟
دستم رو روی دستش گذاشتم و گفتم: قرارمون این بود. خانواده ام اصرار به ازدواجم داشتن،
امیررضا هم خواست کمکم کنه. تا عمر دارم هم مدیونشم.
لبخند تلخی زد و گفت: یه روزی کم میاری و احتیاج پیدا میکنی به یه همراه،اونوقت چکار میکنی؟ میدونم درکت می کنم، امیر رو نمیتونی هیچ وقت فراموش کنی، اما یادت نره من هم مثل
تو زنم ، ما زنا عادت داریم که تو زندگیمون یکی باشه که بهش تکیه کنیم.تا وقتی مجردیم پدر یا
برادرمون وقتی هم ازدواج میکنیم شوهرمون.
نذاشتم بیشتر از این ادامه بده میدونستم منظورش چیه.بلند شدم و گفتم: فاطمه جان من برم
ترشی رو از زیرزمین بیارم.
آهی کشید و سرش رو تکون داد.
ظرف کوچک ترشی رو پر کردم و از زیر زمین خارج شدم که بعد از یک هفته با امیررضا روبرو
شدم. قبل از اون سلام کردم.
سری تکون داد و وارد ساختمون شد. شونه ای بالا انداختم و وارد شدم .گلناز بغلش بود و داشت
شیرین زبونی میکرد. امیررضا هم گلناز رو زمین گذاشت رو به فاطمه گفت: اون فسقلی
کجاسـت؟
منظورش پسر سه ساله فاطمه بود.
فاطمه: خان داداش ، پس من چی؟ سراغ از آبجیت نگیریا.
امیررضا: نوکر آبجیم هستم.
راهم رو سمت آشپزخونه کج کردم که فاطمه رو به امیررضا گفت: مبارکه خان داداش.
نمیدونم چرا قدمهام رو کند کردم تا بشنوم جواب امیررضا رو.
اما هر چقدر هم کند قدم برداشتم جوابی نشنیدم.