Get Mystery Box with random crypto!

موزه و مرکز اسناد آموزش و پرورش گناباد

لوگوی کانال تلگرام moozehgonabad — موزه و مرکز اسناد آموزش و پرورش گناباد م
لوگوی کانال تلگرام moozehgonabad — موزه و مرکز اسناد آموزش و پرورش گناباد
آدرس کانال: @moozehgonabad
دسته بندی ها: تحصیلات
زبان: فارسی
مشترکین: 502
توضیحات از کانال

Gonabad Education Department Museum and Archives Center
مصطفی رمضانی
مدیر موزه و مرکز اسناد آموزش و پرورش گناباد
09155333315
ارتباط با ادمین کانال: @mrk3053

Ratings & Reviews

4.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

3

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 6

2021-08-23 19:24:52
شماره1092

روزنامه اطلاعات هشتم شهریور #سال1312

درخصوص لباس فرم مدارس




موزه و مرکز اسناد آموزش و پرورش گناباد
هم تاریخ و هم خاطره بازی
https://t.me/moozehgonabad
.
325 viewsMostafa Ramazani, edited  16:24
باز کردن / نظر دهید
2021-08-23 18:06:52 شماره1091

بیشتر بشناسیم

حسینعلی هروی حافظ پژوه، شارح، مترجم و استاد دانشگاه در سال ۱۲۹۷ در در کوی سرپیر گرگان متولد شد. پدربزرگ وی حبیب الله خان سررشته‌دار، عضو محکمه حقوق استرآباد و جد اعلایش حاج شیخ عبدالصمد خان مقصودلو موقرالملک از چهره‌های سرشناس گرگان بودند.

او پس از اتمام تحصیلات ابتدائی در گرگان، به تهران رفت و دوره ی متوسطه را در آنجا گذراند. سپس در سال 1322 دوره ‏ى لیسانس زبان‏هاى خارجى را در دانشسراى عالى گذراند. او از شاگردان بدیع‌الزمان فروزانفر بوده است. در سال ۱۳۲۴ به عنوان دبیر زبان فرانسه در آموزش و پرورش مشغول به کار شد. او در سال‌های ۱۳۲۵ تا ۱۳۲۸ رئیس آموزش و پرورش و رئیس فرهنگ شهرستان گناباد بود و به عنوان اولین لیسانسه ی شاغل به خدمت در گناباد شناخته می‌شود.

سپس به دانشکدۀ معقول و منقول الهیات و معارف اسلامی منتقل شد. در سال ۱۳۳۴ برای ادامه ی تحصیل عازم فرانسه شد و در دوره ی دکترای مدرسه عالی «السنه شرقی» دانشگاه پاریس نام‌نویسی کرد و موفق به دریافت درجه دکترا در رشته فرهنگ و تمدن اسلامی شد. او پس از بازگشت با سِمت استادیاری در دانشکده الهیات مشغول و تا درجۀ دانشیاری نیز پیش رفت و به تدریس، تألیف، مقاله‌نویسی و ترجمه روی آورد و وی مدتی رئیس کتابخانۀ مؤسسۀ وعظ و خطابه شد.

تسلطش بر زبان فرانسه موجب شد تا کتب معروفی چون «فرهنگ البسه» از راینهارت پیتران دُزی، «زندگی نامه داستایوسکی» از هانری تروا، «درس‌هایی برای خوش زیستن در زندگی زناشویی» آندره موروا و یک جلد از کتاب «تاریخ بزرگ جهان» را ترجمه کند. ترجمه ی کتاب «فرهنگ البسه ی مسلمانان» در رشته ی ترجمه ی ادبی، برنده ی جایزه ی سلطنتی در سال ۱۳۴۵ گردید. رساله ی دکترای او در سال ۱۳۴۹ دربارهٔ «مذاهب موجود در خلیج فارس» در دانشکده ی الهیات به تصویب رسید.

بزرگترین سبب شهرت هروی، کتاب چهار جلدی «شرح غزل‌های حافظ» است که حاصل ۱۵ سال فعالیت و تحقیق اوست که در سال ۱۳۶۷ منتشر شد.

این ادیب گلستانی سرانجام در ششم اردیبهشت 1372 به دلیل بیماری قلبی در تهران درگذشت و بنا به وصیتش در امام زاده عبدالله گرگان در جوار بستگان خود به خاک سپرده شد.

#مدیر_دهم


به رسم امانت از کانال گناباد قدیم




موزه و مرکز اسناد آموزش و پرورش گناباد
هم تاریخ و هم خاطره بازی
https://t.me/moozehgonabad
.
195 viewsMostafa Ramazani, edited  15:06
باز کردن / نظر دهید
2021-08-23 18:06:43
شماره1090

دکتر حسینعلی هروی، استاد دانشگاه، حافظ پژوه و یکی از مفاخر فرهنگ و ادب ایران که بیش از 3 سال ریاست اداره آموزش و پرورش گناباد را بین سالهای 1325 تا 1328 به عهده داشت.
#مدیر_دهم

به رسم امانت از کانال گناباد قدیم




موزه و مرکز اسناد آموزش و پرورش گناباد
هم تاریخ و هم خاطره بازی
https://t.me/moozehgonabad
.
194 viewsMostafa Ramazani, 15:06
باز کردن / نظر دهید
2021-08-22 08:56:54 شماره 1089

خاطرات جشنواره مداد کمرنگ
دانش آموز فرهیخته خانم #مائده_ترابی
#دبیرستان_فرزانگان_دوره_اول


با آوای گذشته های نه چندان دور،در باد لحظات آرام آن روزها می‌رقصم...!
ناقوس کلیسای حال به صدا در میاد و مرا از گذشته‌ی خوشایندم می‌رباید و در دامان حالِ ضدعفونی شده رها می‌کند!
گذشته‌ی خوشایندی که پای در کنار پای یکدیگر،دست در دست گره خورده‌ی یکدیگر و هم نفس با نفْسِ یکدیگر دل بر میدان خاطرات تلخ و شیرین نهادیم!
میدانی که بر سر در خود نام فرزانگان را آمیخته بود!

قدم بر کدامین صفحه‌ی خاک گرفته ولی با طراوت،همچون کودکان بی شائبه در بادش بنهم؟!

بر دفترم قدم‌هایم را می‌نگارم تا بر صفحه ای آذین بندی شده با برگهای پائیزی آرام میگیرم...!

|صدای لبخندشان چنان آتش بر دل غم می‌انداخت که باران حریفش نبود و در میدان نبرد دریا توانا بر خاموش کردنش نبود!
قدم به قدم در کنار هم،پا بر روی برگهای پائیزی می‌کوبیدند و نوای شادی آنها به سان ماه آسمان را از آن خود کرده بود...!
گرد هم جمع می‌شدند و بر صفحه‌ی دل پائیز و همراه با کرشمه‌ی نسیم به سان فرفره می‌چرخیدند...!
فرزندان پائیز بودند اما از تبار بهاران!
گاه از سرما به نزدیک شعله‌ی فروزان قلب یکدیگر می‌رفتند،اما همان حوالی گویا بهار با سراییدن قهقهه‌ی آنها طنین انداخته بود!
شاد بودند و به دور از حالی که پراکنده از هر تکه‌ی پازل کنار هم بودن است...!
آنقدر از آینده‌ی نه چندان دور با بوی مهمانی ناخوانده دور بودند تا در همین لحظات دلتنگ ابر و باران و قدم هایشان باشند...|

می‌گویند آن روزها گذشت،دگر آرزو مکن!
اما آرزو میکنیم چون ما از تبار آنانیم که به آرزوهایمان قول رسیدن دادیم!
به امید روزهایی که از هر ساعت کنونی نزدیک تر به هم باشیم!


#مائده_ترابی



موزه و مرکز اسناد آموزش و پرورش گناباد
هم تاریخ و هم خاطره بازی
https://t.me/moozehgonabad
.
238 viewsMostafa Ramazani, 05:56
باز کردن / نظر دهید
2021-08-22 08:56:41 شماره 1088

خاطرات جشنواره مداد کمرنگ
دانش آموز فرهیخته خانم #مبینا_ترابی
#دبیرستان_فرزانگان_دوره_اول


«فکر را خاطره را زیر باران باید برد...»

سهراب!
بگو باران ببارد...
بگو از افق‌های دور صدای رعد و برق به‌گوش برسد و فرار خرگوش‌های صحرا...
کوله باری از خاطره دارم و باران نمیبارد!
خاطره‌هایم کم کم آب میشوند و از گوشه‌ی چشمم روانه.
روزهای خندیدن و روزهای هراس را چه کنم؟!
روزهای ابرین و آفتابی حیات در حیاط مدرسه را کجا با خود ببرم؟!
قرار بود به سفری کوتاه در دل این غار سنگی و تاریک برویم و از آن‌سوی غار با لبخند به نور بازگردیم،اما غار ریزش کرده و ما سرگردان در پی شادی...!

[ آن روز لحظات زودتر از همیشه به‌دنبال یکدیگر میدویدند... اضطراب و هیجان در هم آمیخته شده بودند و گاه ساعت از کار می افتاد و عقربه‌ها حرکت نمیکردند.به صدای دیشب مهتاب گوش دادم:«این بهترین فرصتِ توست!» دست میان گیسوانم برد،بخواب رفته بودم و با لمس نور برخاسته بودم...
دبیرستان استعدادهای درخشان فرزانگان
اولین کلمات نقش بسته مقابل چشمانم در بدو ورود...
آن روز با خنده و هیجان گذشت و گذشت،اما من همچنان میان آن هاله‌ی مبهم میگردم.
هاله‌ای از چیزی که مبدا من است و مرا مضاعف میکند از چیزی که بوده‌ام...
و اما روزی که شاید آخرین روز آبی ما بود هم آمد...
نبض روی رگ‌هایم بوی تازگی می‌دادند و همه چیز تغییر کرد! عده‌ی کمی نیمه‌ی صورت خود را با سفید ماندنی پوشانده بودند و در کنارهم نشسته بودیم!
آن روز کمی فاصله گرفتیم.صندلی‌های چوبین کلاس از هم دور شدند.
نمیدانستیم که آن روز که با شادی به پایان رسید اینگونه در این اتاق و در حضور ماه چال شدند...]
تمام خاطرات دوران آبی زندگی‌ام در این اتاق ماند و تنها انعکاس نور این اتاق را روشن نگه میدارد...تمام گِله‌ها، تمام شکوه‌ها...
من نه میتوانم این اتاق،نه انتهایش و نه ماه را انکار کنم؛من میتوانم آن را تغییر دهم...
نور را دریاب!

در آغوش نور نابوده‌،صدای خنده‌هایی میشنوم!
صدای خنده‌هایی که در نور ماند و همراه تاریکی نشد.
روزهایی که با هم می‌دویدیم و میخندیدیم و شب‌هایی که با امید فردایی بهتر چشم به ماه می‌دوختیم میان افکارم شنا می‌کنند ...
روزهایی که زیر باران و روی برگ‌های خیس به صحبت و خنده میگذشت در حوض نقاشی غرق میشود...
روزهایی که منتظر تیک و تاک سریعتر عقربه‌ها بودیم بر مدار خاطره‌ها به سرعت میچرخند...

مهتاب میتابد و نور در قلب آسمان می‌دمد.
نور به قلب ماه سفر میکند و ماه پرواز در قلب افلاک...
خاطراتم هر روز بیشتر از روز قبل غبار آلود میشود و خاک بر گوشه‌ی نگاهِ خیره به آسمانم مینشیند.
با این حال اوست ک می‌گوید؛
‏از پسِ ظلمت بَسی خورشیدهاست...
#مبینا_ترابی




موزه و مرکز اسناد آموزش و پرورش گناباد
هم تاریخ و هم خاطره بازی
https://t.me/moozehgonabad
.
190 viewsMostafa Ramazani, 05:56
باز کردن / نظر دهید
2021-08-22 08:51:33 شماره 1087

خاطرات جشنواره مداد کمرنگ
همکار ارجمند سرکارخانم #صدیقه_طحان

بنام خالق زیبایی ها

زندگی شاید آن لبخندی ست که دریغش کردیم،
زندگی زمزمه پاک حیات است میان دو سکوت،
زندگی خاطره آمدن و رفتن ماست..

زمستان سال 1398 در کنار همه زیبایی ها و خاطرات سپید و سیاهش، پاییزی ترین زمستان قرن بود، در اواسط برگزاری امتحانات نوبت اول، جهت تجدید روحیه، چند روزی به سواحل زیبای خلیج فارس سفر کرده بودیم، اما هنگام برگشت آنچه از رسانه‌های مختلف می‌شنیدیم یک خبر مشترک بود و آن کشف یک ویروس ناشناخته در ووهان چین بنام ویروسِ «کرونا».
دلمان سوخت برای مردمان آن گوشه ی دنیا، چقدر سخت است هجوم یک بیماری ناشناخته وداغ عزیزان!
نمی دانستیم چند صباحی دیگر این مهمان ناخوانده در صحن وسرای کشور ما نیز، جولان خواهد کرد، نمیدانستیم وقتی از این سفر پُر خاطره برگردیم، برای مدتها باید به احترام یکدیگر، دورِ مسافرت و دورهمی را خط بکشیم، حتی نمیدانستیم چقدر دلتنگ کلاس های درس و چهره معصوم دانش اموزان خواهیم شد!!!
در این زمستانِ پُر از درد، علاوه بر خبر این بیماری شوم، خبر شهادت سپهبد سردار، حاج قاسم سلیمانی نیز دلمان را بدرد اورد، انچنان شنیدن این خبر برایمان سنگین بود، که فقط خدا میداند چه کشیدیم، با رفتنِ سردار دلها انگار دلهای ماهم در زمین، جایی نداشت.
روزها از پی هم گذشت، زمستان به ایستگاه اسفند رسید، خبرهای کرونایی ثانیه به ثانیه، گسترده تر می شد ودلها نا آرام تر. تمام وجودمان، در تهاجم دلهره های مبهم، افسرده شده بود، کلاس های درس ونگاه پُر از تردید بچه ها، عذابمان می داد ، آنها دیگر در کلاس زیست شناسی در مورد واژه ی « ویروس»، کنجکاوی نمیکردند.
سرانجام در تاریخ چهارم اسفند 98، سوت پایان کلاس های درس برای مدت نامعلومی، زده شد، وما در سکوتی سرد وسنگین، دانش اموزان را بدرقه کردیم به امید دیداری دوباره...
کلاس ها مجازی شد وبی روح، لحظه هایمان را به امواج سپردیم، امواجی که گاهی آزارمان میداد و قطع میشد، گاهی صدای لرزان بچه های مضطرب، لرزان تر به گوش می رسید وما دلشوره داشتیم که ایا دانش اموزانمان حرف های ما را می فهمند؟ آیا حالشان خوب است؟ آیا امکانات آموزش مجازی را دارند؟ و...
واکنون بیش از یک سال از این قصه ی پُر غصه می گذرد و همه ی ما دلتنگیم !!! دلتنگیم برای روزهایی که زندگی جریان داشت، دلتنگیم برای عادی ترین اتفاقات زندگی، قدم زدن در پیاده رو تا رسیدن به مدرسه، مراسم صبحگاه حضور وغیاب واقعی دانش اموزان، دلتنگیم برای تمام روزهایی که زیر آفتاب روشن خدا نفس کشیدیم و بی‌تفاوت گذشتیم، دلتنگیم برای نیمکت های چوبی کلاس برای شیطنت های زیرکانه در حیاط مدرسه دلتنگیم برای خانه ی با صفای مادربزرگ و فنجان چای کنار باغچه ریحان، برای دورهمی های خانوادگی، دلتنگیم برای زندگی بی دلواپسی...
این خاطره، تلخ ترین خاطره ی قرن برای همه ی مردم دنیاست.
من به عنوان یک معلم و از دریچه نگاه خودم به توصیف آن پرداختم، شاید از نگاه یک پزشک، مغازه دار، کارگر و.... متفاوت باشد، اما دردِ مشترکِ همه انسانهاست.
خدایا تنها خودت به خیر وشر امور، واقفی، از تو میخواهم، آرامش و سرزندگی را به کل دنیا، برگردانی. آمین.

صدیقه_طحان




موزه و مرکز اسناد آموزش و پرورش گناباد
هم تاریخ و هم خاطره بازی
https://t.me/moozehgonabad
.
176 viewsMostafa Ramazani, 05:51
باز کردن / نظر دهید
2021-08-22 08:51:22 شماره 1086

خاطرات جشنواره مداد کمرنگ
همکار ارجمند سرکار خانم #فاطمه_اعتماد
مدیر آموزگار #دبستان_شهدا زیبد


سال75 اولین سال خدمت معاون یک مدرسه ی ابتدایی پسرانه بودم در روستای ساق تربت حیدریه. زنگ تفریح صدای گریه ی یکی از دانش آموزان کلاس اولی توجهم را جلب کرد، وقتی از او علتش را پرسیدم فهمیدم از املا نوزده گرفته، دفترش را که دیدم فعل جمله را ننوشته بود ولی اصرار داشت که من نوشتم و معلمم آنرا ندیده، دستم را گرفت ومرا به کلاس برد فعل جمله را روی میز نوشته بود. وقتی پرسیدم چرا تو خط بعدی ننوشتی گفت :«معلمم هنوز نگفته بود نقطه سر خط! »






موزه و مرکز اسناد آموزش و پرورش گناباد
هم تاریخ و هم خاطره بازی
https://t.me/moozehgonabad
.
181 viewsMostafa Ramazani, 05:51
باز کردن / نظر دهید
2021-08-20 18:07:04
شماره1085

چند صفحه از کتاب فارسی دوم دبستان #سال1338
این کتاب ارزشمند توسط جناب آقای سیدمحمد باقرزاده به موزه اهدا شده است.





موزه و مرکز اسناد آموزش و پرورش گناباد
هم تاریخ و هم خاطره بازی
https://t.me/moozehgonabad
.
267 viewsMostafa Ramazani, 15:07
باز کردن / نظر دهید
2021-08-20 18:06:57
شماره1084

چند صفحه از کتاب فارسی دوم دبستان #سال1338
این کتاب ارزشمند توسط جناب آقای سیدمحمد باقرزاده به موزه اهدا شده است.





موزه و مرکز اسناد آموزش و پرورش گناباد
هم تاریخ و هم خاطره بازی
https://t.me/moozehgonabad
.
215 viewsMostafa Ramazani, 15:06
باز کردن / نظر دهید
2021-08-20 18:06:50
شماره1083

چند صفحه از کتاب فارسی دوم دبستان #سال1338
این کتاب ارزشمند توسط جناب آقای سیدمحمد باقرزاده به موزه اهدا شده است.





موزه و مرکز اسناد آموزش و پرورش گناباد
هم تاریخ و هم خاطره بازی
https://t.me/moozehgonabad
.
199 viewsMostafa Ramazani, 15:06
باز کردن / نظر دهید