Get Mystery Box with random crypto!

اصول فلسفی اندیشه ثورو مصطفی ملکیان جمع نظر و عمل ثورو | مصطفی ملکیان

اصول فلسفی اندیشه ثورو

مصطفی ملکیان

جمع نظر و عمل

ثورو معتقد بود كه ما باید عمل را با نظر جمع كنیم. كسانی كه در زندگی به دنبال نظرورزی صرف هستند، زندگی كاملی ندارند. كسانی هم كه به دنبال عمل‌ورزی صرف هستند، چنین هستند. معمولا ما انسان‌ها یا به این سو می‌گراییم یا به آن سو. در فلسفه و اخلاق و عرفان بحث مهمی وجود دارد كه آیا contemplation را بر action ترجیح بدهیم یا برعكس؟ آیا زندگی در مقام نظر ارزشمند است یا زندگی در مقام عمل؟ الهی‌دانان مسیحی به خصوص به خاطر داستان مریم و مارتا در انجیل به این بحث توجه دارند. در این داستان خاص، دو خواهر از عیسی (ع) برای صرف غذا دعوت می‌كنند. عیسی دعوت را می‌پذیرد و به منزل آنها می‌رود. مارتا در تمام مدت به عیسی (ع) خدمات می‌دهد و از او پذیرایی می‌كند و می‌كوشد لوازم آسودگی او را فراهم آورد، اما مریم نشسته و تنها به عیسی نگاه می‌كند و هیچ فعالیتی انجام نمی‌دهد. خود عیسی(ع) مریم را بر مارتا ترجیح داد و گفت تو كه نظاره‌گر حقیقت هستی، بهتر از كسی هستی كه به این‌سو و آن‌سو می‌رود. از همین‌جا این بحث دامنه‌داری در الهیات مسیحی شد و بعدا در اخلاق و فلسفه هم این بحث رواج یافت. بنابراین یكی از شاخصه‌های تفكر ثورو این است ما نمی‌توانیم بین دوراهی نظر و عمل یكی را انتخاب كنیم و به هر كدام بی‌اعتنایی كنیم، كمال انسانی خود را از دست می‌دهیم.

فلسفه به مثابه شیوه زندگی

در باب اینكه چه توقع و انتظاری از فلسفه باید داشت، از قدیم‌الایام اختلاف‌نظر وجود داشت. بسیاری معتقد بودند كه از فلسفه باید یك كاركرد انتظار داشت و آن اینكه جهان هستی را باید تفسیر كند. ماركس درست در برابر این تلقی ایستاد و گفت كار فلسفه باید این باشد كه به جای تفسیر جهان، آن را تغییر دهد. دیدگاه سومی می‌گفت كه فلسفه باید مادری باشد كه همه علوم و معارف بشری غیرخودش را ارتزاق كند. دیدگاه چهارم از ویتگنشتاین است كه می‌گفت كار فلسفه روان درمان‌گری به تمام معنای كلمه است. البته در این زمینه ۹ نظرگاه می‌توان داشت. اما نظر ثورو این است كه فلسفه چنان‌كه رواقیان می‌گفتند، یك شیوه زندگی است، یعنی بگوییم كه زندگی‌های مختلفی می‌توان داشت، مثل زندگی عارفانه، زندگی مومنانه و متدینانه، زندگی زیبایی و لذت‌جویانه و… یك نوع زندگی هم زندگی فیلسوفان است. بنابراین فلسفه یك سبك زندگی است كه كسانی در پیش می‌گیرند و كسانی خیر. در فلسفه‌های شرقی، آیین دائو و آیین بودا به فلسفه به عنوان شیوه زندگی می‌نگریستند.

كمال‌گرایی امرسونی

بهترین زندگی، آن است كه انسان در آن دستخوش توهم عدم تناهی نباشد. كسانی كه به تناهی زندگی توجه نمی‌كنند، به یك نوع خیال‌پردازی و رویابافی دچار می‌شوند و زندگی‌شان از واقعیت به دور می‌افتد و مشابه كسانی زندگی می‌كنند كه دچار مواد روان‌گردان و مخدر هستند. ما باید در زندگی به اصل تناهی توجه كنیم. تناهی انواعی دارد كه سه قسم مهم‌ترین آنهاست: اول تناهی عمر، دوم تناهی دانایی‌ها ما هم به عنوان نوع بشر و هم به عنوان فرد و تناهی توانایی‌ها ما هم به عنوان نوع بشر و هم به عنوان فرد. بهترین زندگی را باید در میان تناهی‌ها جست‌وجو كرد. این را كمال‌گرایی امرسونی می‌نامند، زیرا امرسون ثورو را به این نكته توجه داد و در گفت‌وگوهایی كه با شاگردش ثورو داشت، به این نكته توجه داشت كه مواظب باشیم دچار خیال‌پردازی نشویم. تناهی علامت واقع‌بینی ماست.

توانایی انسان در ترفیع زندگی خود

خبر خوب این است كه ما در دایره این تناهی‌ها می‌توانیم به زندگی نیك دست یابیم. این توانایی از این راه حاصل می‌شود كه اول توجه كنیم، هر كس باید به راه خودش برود. این شباهت زیاد ثورو با نیچه است. نیچه در بخش معروف چنین گفت زرتشت، می‌گوید هر كس پیرو من است، به راه خود برود، زیرا من به راه خودم رفتم. این یكی از شاهكارهای قطعات فلسفی در زرتشت نیچه است. هر كدام از ما در هستی یك قرق‌گاه داریم و باید در قرق‌گاه خودمان حركت كنیم. یعنی هر یك از ما راهی داریم كه به نحو بی‌همتا و یكه برای ما ساخته شده است. هر كس باید كوچه خودش را بیابد، به جای اینكه در میدان شهر جمع شود. این به راه خود رفتن همان اتكا به نفس یا اتكا به ذات است. اتكا به نفس بیش از امور اقتصادی در امور معنوی اهمیت و ضرورت دارد.

(ادامه)
@mostafamalekian