2022-08-01 20:37:08
كاريكلماتور
تاريخراباقلمقدرتمینويسند
#عزيز_آقايانی در شماره ۱۱۰۷ روزنامه #نقدحال
* زندگيمان بينمک بود به زخممان نمک زدند.
* جسدم را لباس ميپوشانم به خيابان برود.
* ندامتگاهها از نگهداري آبروي زمين پشيمان هستند.
* دروغگو به دنيا نيامده بود راستگو از دنيا نرفت.
* وقتي ناداني به نشانه تبديل شد تفنگمان تير نداشت.
* گاوي که سر در آخور دارد فلسفه نشخوار را ميفهمد.
* فقط ماشين آتشنشاني نشاني آتش را ميداند.
* پاييز بدون جعبه رنگ آمد بهار عارفان کوفتشان شد.
* باران نباريد خبردار شديم با خورشيد تباني کرده است.
* سنگ صبوري نيافتم درددلم را به خودم گفتم.
* وقتي آرزويم برآورده شد که ديگر نيازي به آن نداشتم.
* براي فرار از سکوت بشکن ميزد.
* به ابر گفتم اگر گريه کند اشکاش را مينوشم.
* تاريخ پدرم (قهرمان زندگي من) را فراموش کرده است.
* مردم زير دست و پاي تاريخ له ميشوند و شکايت نميکنند.
* جنازهام را بدرقه کردند دوباره تنهايم گذاشتند.
* جزيره زمين حشرهي ناشناختهاي به نام آدم دارد.
* بخشي از وجود حسودم را انکار ميکنم.
* در خلوت خودم را بهجاي آقا، هي يارو صدا ميکنم.
* پشت سيمهاي خاردار سيمچينها را زنداني کردهاند.
* خاطرههاي نخوابيده خميازه ميکشند.
* تاريخ را با قلم قدرت مينويسند.
* نيروي مافوق بشر داشت خودش را نقد ميکرد.
* ناخداي باتجربه در بندرگاهي که طوفان فانوساش را خاموش کرده لنگر نمياندازد.
@naghdehall
275 views17:37