Get Mystery Box with random crypto!

☆ امیدگرافیک ☆

لوگوی کانال تلگرام omidgraphic — ☆ امیدگرافیک ☆ ا
لوگوی کانال تلگرام omidgraphic — ☆ امیدگرافیک ☆
آدرس کانال: @omidgraphic
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 4.63K
توضیحات از کانال

⚠ تبادل و تبلیغ نداریم ⚠
.
.
دوست عزیز به کانال من خوش اومدی
کارهای گرافیکی من در این کانال قرار میگیره✌لطفاصبور باشید و از کانال خارج نشید🔴
ادرس پیج اینستاگرام :
Instagram.com/omid.malaghan
جهت ارتباط با بنده
@omid_malaghan

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 7

2022-06-21 06:58:01
تو‌ درونی‌ترین احساسِ منی...
با توست که به خودم می‌رسم.
تو را در آغوش می‌فشارم، بسی طولانی...


#آلبر_کامو
#صبح_بخیر

× @OMIDGRAPHIC ×
402 viewso , 03:58
باز کردن / نظر دهید
2022-06-20 20:37:18
#طرح_استوری
#سریالی


× @OMIDGRAPHIC ×
136 viewso , 17:37
باز کردن / نظر دهید
2022-06-20 14:18:18 هفته پیش درکه بودیم و داشتیم درباره مهاجرت دوستامون و بچه‌هامون حرف می‌زدیم. سارا گفت انسان کنار میاد، عادت میکنه. انسان هر رنج بزرگی رو تحمل میکنه. حتی فقدان یا دوری عزیزترین کسانش رو.
گفتم سارا، انسان کنار نمیاد. به نظرم ما با هر رنج بزرگ می‌میریم، و از نو به دنیا میاییم. یه کم صبورتر، یه کم پوست کلفت تر. یه آونگ مزخرفیم که سرگردونه و در نوسان، بین انبوهی از رنج و ذره‌هایی کوچیک اما عزیز از لذت.
بله، اغلب ما از تمام مرگها به زندگی برمی‌گردیم. از وداع ها به سلام‌ها، از خاکسپاری ها به ملاقات‌ها، از دوری ها به نزدیکی‌های نو. چرا که این "پذیرش" سهم اندک انسان از دنیاست...
همین.

#حمید_سلیمی

× @OMIDGRAPHIC ×
294 viewso , 11:18
باز کردن / نظر دهید
2022-06-20 13:00:11
اولین کشته‌ی تصادف ایران که بود؟

غلامحسین خان درویش، معروف به درویش‌خان از موسیقی‌دانان معروف ایران در زمان رضاخان بوده و همین آدم هم اولین کشته تصادفات رانندگی در ایران به حساب میاد.
دوم آذر سال ۱۳۰۵ که درویش خان سوار درشکه‌ای بوده، یه ماشین فورد با درشکه تصادف می‌کنه و درویش خان سکته مغزی میکنه و پنج روز بعد در بیمارستان میمیره.
فردای مرگ درویش‌خان روزنامه اطلاعات تیتر میزنه که:«تار، مُرد»
+از سرنوشت درشکه‌چی و راننده فورد خبری در دست نیست.

+قدیما فورد بلای جون مردم بوده الان پراید. خدایا خودت مارو از این بلایا نجات بده


#تاریخ

× @OMIDGRAPHIC ×
335 viewso , 10:00
باز کردن / نظر دهید
2022-06-20 11:33:01 یک روزهایی می آیند
که از گفتنِ «خسته شدم» هم خسته می شویم!
یاد میگیریم که هیچکس در این دنیا نمی تواند برای خستگی ما کاری کند.
هیچکس نمی تواند برای معشوقه ی از دست رفته یمان، شناسنامه ی المثنی گم شده یمان توی سفر، حقوق دو ماه عقب افتاده مان، استاد بداخلاقی که دو ترم متوالی حالمان را می گیرد، دندان های خراب عصب کشی نشده و برای اینکه نوبت های دکترمان را همیشه آدم هایی با اسکناس های بیشتر مال خودشان کرده اند کاری کند.
یک روزهایی می آیند که از گفتنِ خسته شدم هم خسته می شویم!
سعی میکنیم از آب پرتقال های خنکی که مامان دستمان می دهد لذت ببریم. از اینکه امروز، گل های شمعدانی گل داده اند، از بوی خوب مایع لباسشویی روی آستین پیراهنمان، از نخ کردن سوزن مادر بزرگ و شنیدن قربان صدقه ها با لهجه ی شیرینش، از دیدن اینکه بابا وسط آن افسردگی لعنتی با گل زدن تیم مورد علاقه اش سر کیف می آید...
دیگر از نق زدن خسته می شویم و از صدای خنده ی بچه ها موقع سرسره بازی، هوا کردنِ بادکنکشان یا خریدن پشمک های هم قد خودشان توی شهر بازی چشم هایمان میخندند.
یک روز از گفتنِ آن همه خسته شدم خسته می شویم و سعی می کنیم حالمان را به حادثه ها، بهانه ها و لحظه های خوب گره بزنیم. یک روز ، از آن همه خسته بودن ها خسته می شویم و این خستگی!
چه قدر خوب است...
و این خستگی،چه قدر می چسبد...


#الهه_سادات_موسوى


× @OMIDGRAPHIC ×
326 viewso , 08:33
باز کردن / نظر دهید
2022-06-20 10:01:40
نه، نمی‌توانم فراموشت کنم
زخم‌های من، بی‌حضور تو از تسکین سر باز می‌زنند
بال‌های من
تکه‌تکه فرو می‌ریزند
بره‌های مسیح را می‌بینم که به دنبالم می‌دوند
و نشان فلوت تو را می‌پرسند
نه، نمی‌توانم فراموشت کنم.

#شمس_لنگرودی

× @OMIDGRAPHIC ×
332 viewso , 07:01
باز کردن / نظر دهید
2022-06-20 08:31:01 شاید زندگی یعنی همین: ناامیدی بسیار، ولی همین‌طور لحظه‌هایی از زیبایی که در آن لحظه‌ها، زمان همان زمان نیست. درست مثل نت‌های موسیقی که نوعی پرانتز در گذر زمان ایجاد می‌کنند، تعلیق، یک جای دیگر در همین‌جا، یک همیشه در هرگز. آری، همین است، یک همیشه در هرگز.


#موریل_باربری
#کتاب ظرافت جوجه تیغی


× @OMIDGRAPHIC ×
348 viewso , 05:31
باز کردن / نظر دهید
2022-06-20 07:01:22
كاش برايت نامه مى‌نوشتم.
‏افسوس كه آدمى نمى‌تواند
‏براى قَلبش نامه بنويسد.


#ديدم_ماداک
#صبح_بخیر

× @OMIDGRAPHIC ×
388 viewso , 04:01
باز کردن / نظر دهید
2022-06-19 18:02:37
بی سبب نیست که اینقدر شبیهیم به هم
مثل گیسوی تو من بخت سیاهی دارم

#فاضل_نظری
#طرح


× @OMIDGRAPHIC ×
516 viewso , 15:02
باز کردن / نظر دهید
2022-06-19 15:47:01 قرار بود به خانه ای برویم که باهم انتخابش کرده بودیم.همان خانه انتهای کوچه باغ با آجرهای قهوه ای رنگ و در و پنجره ی آبی.گفته بود که وسط حیاطش حوض کوچکی بگذاریم با ماهی های قرمز.و من میخواستم مثل ماهی ها که به دور حوض میچرخند،به دورش بگردم.قرار بود کنج حیاط،تخت چوبی بگذاریم با یک پشتی دست بافت و قلیان چوبی که عکس مرد قاجاری روی شیشه اش نقش بسته باشد‌.و توی استکان های کمر باریک،چای هل دار بنوشیم با شیرینی لب های سرخش.توی رویاهایی که باهم میبافتیم،دامن‌کوتاه میپوشید با طرح گل های رنگ و وارنگ و موهای نم دار خرمایی رنگش را میسپرد به دستانم تا برایش شانه کنم.
قرار بود تمام لاک هایی که برایش خریده بودم را توی این خانه خودم به ناخن های دست و پایش بزنم.یک روز بنفش،روز بعد صورتی...
به مادرم گفته بودم که لحافمان را خودش بدوزد،وسطش سرخ،دورش سفید.درست مثل قدیم ها در خانه ی مادر بزرگ.تا مچاله شویم در آغوش هم،در شب های سرد زمستان.
میخواستم توی باغچه ی کوچکمان گل های محمدی بکارم،تا عطرشان‌ پر کند تمام فضای خانه را.
هر بار که حرف از بچه میشد،میگفت خداکند پسرمان مثل تو هیکلی شود، میگفتم خداکند دخترمان مثل تو زیبا روی شود.
و چه شیرین بود زندگی و خیال بافی هایمان تا قبل از اینکه لب های مبارکش را بر روی ته ریش های دیگری دیدم.
همان لب هایی که جان میداد و جان میگرفت.
خواستم خودم را به ندیدن بزنم،اینکه اشتباه دیده ام.
میدانی آدم گاهی نمیخواهد که باور کند
نمیخواهد به روی خودش بیاورد...
اما بوسه اش گرم بود
آنقدر گرم که گرمایش،خانه ی رویاهایمان را با گل های محمدی و ماهی های قرمزش به آتش کشید

#مهران_قدیری

× @OMIDGRAPHIC ×
55 viewso , 12:47
باز کردن / نظر دهید