Get Mystery Box with random crypto!

اشو

لوگوی کانال تلگرام oshocenterr — اشو ا
لوگوی کانال تلگرام oshocenterr — اشو
آدرس کانال: @oshocenterr
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
کشور: ایران
مشترکین: 2.95K
توضیحات از کانال

✔️ کپی مطالب فقط با ذکر منبع مجاز هست
Admin
@hossein_mysticosm
کانال اختصاصی اشو
مطالب اشو در این کانال کاملا اختصاصی قرار میگیرد

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 32

2021-08-12 15:30:02 ادامه ...


مرد اصرار کرد "نه می خواهم بدانم چگونه اینقدر آرام شده اید." استاد جواب داد "میخواهم بدانم چگونه تو اینقدر آشفته هستی" مرد جواب داد "آشفتگی خودش عارض می شود" استاد جواب داد "همین گونه برای من اتفاق افتاده است. آرامش خودش در من می آید، و بهایی برای آن نمی پردازم. وقتی آشفتگی می آید، خودش می آید. من نمی توانم حتی اگر هم بخواهم دچار آشفتگی بشوم، من تابع شرایط هستم." آن مرد گفت: "خواهش میکنم راهی را برای آرامش و سکوت به من نشان بده" استاد جواب داد "فقط یک راه را می شناسم، و آن این است. این خیال را رها کن که می توانی هر گونه کاری را درباره آن بکنی. اگر آشفته شوی آشفته بمان. بدان که دگرگون می شوی و نمی توانی هیچ کاری برایش بکنی. خارج از نظارت تو است. تلاشی برای آرام بودن نکن. حتی کسانی که در تلاش برای آسایش هستند آشفته و دگرگون می شوند. آنان آشفته می شوند و در تلاششان برای آرام شدن، ناراحتی تازه ای را در خود ایجاد می کنند.
اما مرد پافشاری کرد. «نصیحت شما برایم کافی نیست؛ می خواهم آرام باشم» استاد گفت: «پس مجبوری آشفته باقی بمانی زیرا چیزی را طلب می کنی. نمی خواهی این موضوع را به خدا واگذاری، در حالیکه همه چیز به او بستگی دارد؛ و هیچ چیز تحت نظارت تو نیست. از روزی که با خواست خود شروع کردم به قبول آنچه که اتفاق می افتد و بر سرم می آید آرام شدم. تا زمانی که طلب می کردم و چیزی را می خواستم نتوانستم آرام شوم».
اما مرد آنچه را که استاد می گفت، باور نکرد و گفت «به آرامش شما حسادت می کنم؛ نمی توانم با توضیح تان قانع شوم.»


ادامه دارد ...

اشو
ضربان قلب حقیقت مطلق
ص 52 و 53

کانال اشو
@Oshocenterr
34 views12:30
باز کردن / نظر دهید
2021-08-11 15:30:01 ادامه ...


آن کسانی که درون را می جویند می گویند آنچه که در عمق درون اتفاق می افتد خارج از نظارت (کنترل) آنان است. انسانی می اندیشد ناسزا بگوید و می گوید. دیگری تصمیم می گیرد که ناسزا نگوید و نمی گوید. اما این عقیده که بدرفتاری بکند یا نکند از کجا می آید؟ آیا عقیده شماست؟ نه بلکه از جایی می آید که تولد می آید که عشق می آید. از جایی که آگاهی در آن قرار دارد. و به جایی باز می گردد که مرگ در آن است. جذب جایی می شود که نفس به آنجا می رود. راحت است که خود را گول زده و بگوئيم دست من است، تحت نظارت من می باشد. اگر می خواستم بدرفتاری نمی کردم." اما چه کسی به شما گفت و از شما خواست که بدرفتاری کنید؟
اشخاصی مانند بودا و مهاويرا بدرفتاری نمی کردند. آیا فکر می کنید به راحتی احساس بدرفتاری پیدا می کردند؟ نه همانگونه که شما وضعی اجتناب ناپذیر مبنی بر بدرفتاری را احساس می کنید، بودا و مهاويرا نیز وضع غير قابل تغییر مشابهی از عدم بدرفتاری داشتند. حتی اگر می خواستند نمی توانستند بدرفتاری را انتخاب کنند.
در یک صبح زود شخصی به نزد استاد ذن آمد تا بپرسد چرا آنقدر او آرام و ساکت است در حالیکه خودش آنقدر آشفته و دگرگون می باشد. استاد جواب داد "من آرامم و تو آشفته، همین موضوع در این است. چیز بیشتری برای گفتن نیست.


ادامه دارد ...

اشو
ضربان قلب حقیقت مطلق
ص 51 و 52

کانال اشو
@Oshocenterr
237 views12:30
باز کردن / نظر دهید
2021-08-10 15:30:02 ادامه ...


روی هیچ یک از این اتفاقات حساب باز نکنید. اگر در جوانی شهوت و تمایلات شما را قبضه می کند؛ آنها درست مانند خلوص صافی زمان کودکی در شما وجود دارد. شما نه صاحب خلوص صافی کودکی و نه مالک شهوات دوره جوانی خویشتن هستید و فکر نکنید اگر در دوره سالمندی متمایل به گوشه گیری و انزوا شدید به چیزی دست یافته اید. درست مثل این است: شهوت در جوانی گریبانتان را می گیرد و بی تفاوتی به آن در پیری عارضتان می شود. و نه کسانی که هرگز برده شهوت نبوده اند بر آن نظارتی داشته اند. پس به خود غره نشوید که برده شهوت نیستید.
هر ذره عالم را آزمایش کنید و خواهید فهمید که جایی برای "من" - انانیت - وجود ندارد. پس چرا ما این و هم را ایجاد کنیم؟ چگونه واقع می شود؟ این تصور از کجا می آید؟ از جایی که همیشه احساس می کنیم راه چاره ای آنجاست. بطور مثال، شما به من ناسزا می گوئید. حالا من دو راه حل دارم: در عوض به شما ناسزا بگویم؛ و یا آن را منکر شوم، و بگویم اصلا ناسزایی نبوده است. یعنی اینکه می توانم اگر بخواهم جبران کنم و یا اگر نخواهم نکنم. آیا تصور می کنید شخصی که ناسزا را جواب می دهد می توانست اگر بخواهد نکند؟ خواهید گفت: اگر نمی خواست چنین بکند، نیازی به پس دادن ناسزا نداشت. اما باید برای فهمیدن آن کمی دقیق تر شوید. آیا تمایل به این کار در او وجود داشت یا از جائی دیگر آورده بود؟ آیا تمایل به ناسزاگویی در وی تحت نظارت بود یا نه؟


ادامه دارد ...

اشو
ضربان قلب حقیقت مطلق
ص 50 و 51

کانال اشو
@Oshocenterr
99 views12:30
باز کردن / نظر دهید
2021-08-09 15:30:01 ادامه ...


ما حتی برای وابستگی هم درست نشده ایم، بگذارید فقط موضوع آزاد شدن را مورد بررسی قرار دهیم. وابسته بودن به کسی " یعنی احساس يوغ طناب . لازمه اش آگاه بودن از وجود کسی است؛ و ما نیستیم. حیوان بدور تیر چوبی ثابت می گردد، گاهی به سوی چپ و گاهی به راست و می اندیشد: "من آزادم"، و وقتی فکر میکند "من آزادم"، "من" آنجاست. سپس کم کم می بایستی خود را قانع کند که بسته شدنم به تیر چوبی به خواست خودم است. "هر وقت بخواهم می توانم طناب را پاره کنم. اما به خاطر رفاه خودم این کار را نمی کنم."
در طول زندگیمان اوهام و تخیلات زیادی را بوجود می آوریم. می گوئیم، عصبانی شدم، عاشق شدم، دوست نداشتم، تنفر داشتم، دوست پیدا کردم، یک دشمن شدم ...." اما هیچکدام از این اعمال تصميم من نبود. هرگز عصبانی شده اید و فاعل آن عصبانیت بوده اید؟ هرگز چنین نکرده اید. وقتی عصبانیت هست، شما در آنجا نیستید. آیا به عشقی تن در داده اید که خود آن را درست کرده باشید؟ اگر می توانید عشق را درست کنید، پس می توانید عاشق هر کسی بشوید، اما حقیقت این است که شما می توانید عاشق یک فرد شوید و نه عاشق دیگری حتی زمانی که نمی خواهید عاشق فردی می شوید. و یا زمانی که می خواهید، نمی توانید تمام احساسات و عواطف نسبت به زندگی از ناحیه ای ناشناخته می آیند -آنها دقیقا مانند تولدتان می آیند. معهذا چه کاری انجام داده اید؟ احساس گرسنگی می آید؛ خواب می آید؛ به هنگام صبح بیدارشدن می آید؛ و در بعدازظهر دوباره چشمانتان بسته می شوند. دوران خردسالی می آید. چه موقع می رود؟ چگونه می رود؟ از ما نمی پرسد وارد بحث و مشورت با ما نمی شود، و در عبورش یک لحظه درنگ نمی کند، حتی اگر از او بخواهیم که چنین کند. سپس جوانی می گذرد. و پیری داخل می شود. شما کجا هستید؟ اما ادامه می دهید. "جوانم، پیرم" انگار جوانی متکی به شما است. جوانی گلهای خودش را دارد. پیری هم گلهای خودش را ؛ و آنها مانند گلی بر درخت می شکفند. بوته گل محمدی نمی تواند بگوید من عامل بازشدن گلهای محمدی هستم" اگر گلهای گل آفتابگردان را نیز می توانست باز کند. اجازه چنین حرفی را داشت.


ادامه دارد ...

اشو
ضربان قلب حقیقت مطلق
ص 49 و 50

کانال اشو
@Oshocenterr
229 views12:30
باز کردن / نظر دهید
2021-08-08 15:30:04 ادامه ...


بین این دو سر، پل درازی از زندگی می سازیم، مثل پلی بر رودخانه، اما هیچیک از دو کناره رودخانه به ما تعلق ندارد. و هیچکدام از محافظین دو سر آن پل به ما تعلق ندارد. پس کمی بیاندیشید. چگونه پلی از این سر به آن سر کشیده شده در حالی که اساس و پایه آن از ما نیست؟ هنوز هم تلاش می کنیم تولد و مرگمان را فراموش کنیم - دو اصل زندگی مان.
انسان خیلی چیزها را عمدا فراموش می کند. تلاش می کند تا بیاد نیاورد زیرا یاد آوری شاید، تمام انانیت او را خرد کرده و به پائین کشد. پس چه چیزی متعلق به من خواهد بود؟" از اینرو از اندیشیدن درباره تولد و مرگ سرباز می زنیم. اما اگر به خودمان اجازه دهیم آنچه را که می یابیم،کشف و آزمایش کنیم، با اطمینان می فهمیم که به ما تعلق ندارد. می گوئيد "عاشق فردی شده ام" بدون اینکه بررسی کنید آیا آن عشق با تصمیم شما بوده یا نه. گوش کنید عشاق چه می گویند: نمی دانیم چه وقت اتفاق افتاد ما نخواستیم اینطور شود. پس اگر خودش اتفاق افتاد چگونه می تواند معلول ما باشد؟ اگر بخواهید اتفاق می افتد اگر نخواهید اتفاق نمی افتد.
چنان میزان درست شده ایم و وابسته هستیم که انگار در جایی همه چیز از قبل تصمیم گرفته و تثبیت شده است. وضع ما مانند آن حیوانی است که با ریسمانی به ستون چوبی بسته شده است. حیوان پیرامون تیر چوبی می چرخد و می اندیشد که آزاد است در حالی که ریسمان را فراموش خواهد کرد زیرا دایره وار و آزادانه می چرخد. ریسمان را فراموش خواهد کرد، زیرا یادآوری آن دردناک است؛ ریسمانی که به تیر چوبی محکم شده است ما را به یاد وابستگی مان می اندازد. حقیقت این است، که به ما می گوید ما خود حقیقی نیستیم.


ادامه دارد ...

اشو
ضربان قلب حقیقت مطلق
ص 48 و 49

کانال اشو
@Oshocenterr
100 views12:30
باز کردن / نظر دهید
2021-08-07 15:30:01 ادامه ...


خیلی مضحک است که آن را تولدم بنامم در حالی که بدون علاقه من صورت می گیرد. معنی ادعای اینکه زمان تولدم هرگز با من مشورت نشده چیست؟ وقتی مرگ فرا می رسد، از ما اجازه نمی خواهند "چه می خواهی" آیا با من می آیی یا نه؟ بلکه، وقتی می آید، خودش می آید، درست مثل تولد که چیزی از آن نمی دانیم. مرگ بدون کوبیدن به در می آید، بدون اجازه ما، بدون دستورمان، بدون قرار قبلی، و درست در مقابل ما می ایستد. و به ما فرصت انتخاب و تصمیم نمی دهد. هر چقدر هم که بخواهیم حتی لحظه ای تردید نمی کند. حماقت محض است که ادعا کنم به مرگم کوچکترین تمایلی ندارم.
وقتی سهمی در تولد نداشتم آن تولد من نیست. مرگی را نیز که تمایلی به آن ندارم مرگ من نیست. پس زندگی و حیاتی که میان این دو قرار گرفته چگونه زندگی من است؟ چگونه این فاصله از آن من است هر دو سر اجتناب ناپذیر آن - که بدون آنها هستی ندارم - از آن من نیستند؟ آن یک فریب است - پس از آنکه قدرتمند شدیم، تولد و مرگ را کاملا فراموش می کنیم. اما اگر با یک روانشناس درباره این موضوع صبحت کنیم، خواهد گفت "عمدا" آنها را فراموش کردید، زیرا خاطرات بسیار حزن آوری هستند." وقتی تولدم از آن من نیست. چقدر بدبخت و بیچاره می شوم. وقتی مرگ نیز تعلق به من ندارد، هر چیزی از من گرفته می شود. چیزی برایم نمی ماند. دستانم خالی می شود. فقط خاکستر باقی است.


ادامه دارد ...

اشو
ضربان قلب حقیقت مطلق
ص 47 و 48

کانال اشو
@Oshocenterr
278 views12:30
باز کردن / نظر دهید
2021-08-06 15:30:01 ادامه ...


اول اینکه: شما متولد می شوید، من نیز همین طور، اما کسی از من نمی پرسد دلم می خواهد متولد شوم یا نه؛ کسی این درددسر را بخود نداده تا از من بپرسد. تولدم به خواست و نظر خودم نبود. وقتی خود را شناختم فهمیدم متولد شده ام. چیزی مثل وجود من قبل از تولدم نبود. بیائید از این دید نگاه کنیم. شما ساختمانی را می سازید؛ شما هرگز از ساختمان نمی پرسید آیا مایل است ساخته شود یا نه. اراده ای از خود ندارد. شما آنرا می سازید، و آن برپا می شود.
آیا هرگز فکر کرده اید که چرا قبل از تولد با شما مشورت نشده؟ هستی سبب تولد شما شد، و شما متولد شدید. هستی شما را خلق می کند و شما خلق می شوید. اگر ساختمان دارای آگاهی شود، خواهد گفت "من". اگر دارای آگاهی شود از اینکه سازنده خود را صاحب خود بداند اجتناب می کند. ساختمان خواهد گفت، سازنده بنده من است؛ اومرا ساخته است. ساختمان خواهد گفت، سازنده بنده من است؛ او مرا ساخته است. مواد که از خودم هستند؛ او به من خدمت نموده است. می خواستم ساخته شوم و او مرا ساخته است."
اما ساختمان برخلاف بشر از آگاهی برخوردار نیست. و در حقیقت چه کسی می داند که آیا ساختمان آگاهی دارد یا نه؟ شاید هم دارد؛ شاید چنین باشد. هزاران سطح آگاهی وجود دارد. آگاهی بشر از نوع خاصی است؛ لزومی ندارد که همه موجودات از سطح آگاهی یکسانی برخوردار باشند. ممکن است یک ساختمان دارای آگاهی از نوع متفاوت باشد، و سنگ دارای آگاهی از نوع دیگر، وقتی باغبانی گلی را آب می دهد، شاید گیاه نیندیشد که "باغبان به من حیات می دهد" اما در عوض، با قبول خدمتش به من، لطفم را به او ثابت می کنم. بواسطه څلق نیکو است که خدمتش را قبول می کنم." هیچکس تاکنون برای پرسش اینکه آیا تمایلی به تولد داشته است یا نه به نزد گیاه نرفته است.


ادامه دارد ...

اشو
ضربان قلب حقیقت مطلق
ص 46 و 47

کانال اشو
@Oshocenterr
383 views12:30
باز کردن / نظر دهید
2021-08-05 15:30:01 2 - نه مال من است و نه مال شما


سخن اصلی ایشاباش اپانیشاد و مفهوم عنوان آن ایشاباش، این است: هرچیزی متعلق به خداست. از آن خداست. اما ذهن انسانی ما سعی دارد که بگوید همه چیز از آن ما است، و در طی زندگی هایمان در این خیال باطل بسر می بریم چیزی متعلق به من است. عقیده ای مبتنی بر مالکیت و دارا بودن - مال من است!
وقتی هر چیزی متعلق به هستی است، جایی برای "من" باقی نمی ماند. بخاطر داشته باشید زیرا برای تجلی آن انانیت نیاز به تکیه گاهی دارد. برای تداوم آن، حتى "من" نیاز به حمایت مال من دارد. اگر حمایت "مال من" نبود غیر ممکن بود تا "من" را جعل کند. با نگاهی بر حسب اتفاق اینطور وانمود می شود که "من" اول می آید و "مال من" بدنبال آن است. اما حقیقت عکس آن است. اول می بایستی "مال من" پیدا شود، و بعد ساختار "من". اگر آنچه را که شما "مال من" می خوانید بر اساس آنچه که گرفته اید قرار داشته باشد آنوقت "من" حیاتی نخواهد داشت. ناپدید خواهد شد. آن چیزی نیست مگر تجمع "از آن من" - ثروتم، ساختمانم، دینم، معبدم، مقامم، نامم، خانواده ام، و غیره. همین طور که به کنار گذاشتن "مال من" ادامه می دهیم، تکیه گاه "من" هم زمان با آن محو می شود. اگر یک "مال من" کوچک باقی نماند، آنوقت "من" پایه ای برای اینکه بتواند روی آن قرار گیرد ندارد. "من" نیاز به محلی برای قرار دارد، یک سایه بان، خانه ای متعلق به من"، "من" مستلزم ستونی است از "مال من" در غیر این صورت کل ساختار "من" فرو می ریزد. اولین اظهار ایشاباش در جهت نابودی کل ساختار است. حکیم می گوید، "هر چیزی از آن خداست". جایی برای "مال من" وجود ندارد. جایی برای من نمی ماند که حتی بگوید "مال من". اگر هم بتواند بگوید "من هستم " اشتباه است. اگر در گفتن "من هستم" اصرار بورزد، آن "من" سرگردان است. لازم است این مسأله را از دو یا سه جهت مورد بررسی قرار دهیم.


ادامه دارد ...

اشو
ضربان قلب حقیقت مطلق
ص 45 و 46

کانال اشو
@Oshocenterr
197 views12:30
باز کردن / نظر دهید
2021-08-04 15:30:00 ادامه ...


سکوت را رعایت کنید - سکوت مراجی همراه با شادی، سکوتی با سماعی در نشاط و خوشی؛ سکوتی به ظاهر، و انرژی سماع در درون. با شادی خود سماع کنید و بخندید. اگر احساس سماع دارید، حتی در مراقبت توأم با سکوت عصر هنگام، می توانید آنرا انجام دهید. حتی در مراقبت صبحگاهان نیز سرشار از شادی و خوشی باشید -اگر بخواهید، اگر چنین احساسی داشته باشید . حتی به هنگام مراقبت سماع کنید و تجهید و بخندید. اگر مویه می کنید بگذارید برخواسته از لذات شما باشد. بگذارید اشکهایتان به لبریز کردن شادی کمک نمایند. همه این مطالب را در خاطر داشته باشید. اگر می خواهید به نوسان و حرکت درآیید پس بکنید. اگر می خواهید در طول مراقبت شبانه سماع کنید پس بکنید. اگرمی خواهید پیچ و تاب بخورید و عقب و جلو بروید، بکنید. اگر قصد خنده دارید، لذات و شادی باید با شما باشد.
از فردا صبح باید این پنج چیز را بکار بگیرید. پس ترتيب روپوشی برای چشمها و پنبه ای را برای گوشهایتان بدهید. با طلوع خورشید فردا صبح، شما دیگران آن کسی نخواهید بود که امروز هستید، این توصیه من است. آنچه را که گفتم انجام دهید، و اگر توصیه های مرا بکار بستيد. هنگامی که از اینجا بروید هیچ چیز نمی تواند جلوی شما را بگیرد که بگویید "أم، شانتی شانتی، شانتی! - آرامش، آرامش، آرامش!" اگر زمانی که اینجا را ترک می کنید قلبتان این کلمات را زمزمه کند آنوقت دیگر هیچ مشکلی برایتان نخواهد بود.


اشو
ضربان قلب حقیقت مطلق
ص 42

کانال اشو
@Oshocenterr
333 views12:30
باز کردن / نظر دهید
2021-08-03 15:30:00 ادامه ...

پنجمین و آخرین دستور در شرایط مهم تری از بقیه قرار دارد. و آن این است: فقط کسانی که می رقصند و می خندند و سرشار از شادی هستند به معبد هستی راه پیدا می کنند. افراد گریه ای هرگز به آنجا راه ندارند. لذا در طول این هفت روز افسردگی و رخوت را از خود دور کنید. سرشار از خوشی باشید! بخندید، برقصید و شاد باشید. بگذارید شادی تمام مدت با شما باشد. در کارهای عادی خود نیز شاد و خوش باشید. به هنگام راه رفتن و یا نشستن نیز شاد باشید - با موسیقی از خود بی خود شوید، و از لذت دیوانه! وقتی راه می روید مثل راه رفتن افراد عادی نباشد؛ مانند جستجوگر راه بروید مانند یک "سابو" با حرکت و رقصی در قدمتان نگران بقیه مردم نباشید که چه می گویند. ما اینجا گرد آمده ایم تا از انتقاد دیگران رها شویم. بدتر، شاید دیگران شما را دیوانه و مجنون بخوانند. پس از ابتدای کار وضع را قبول کنید. این بدترین چیزی است که می تواند اتفاق افتد. سعی کنید برای بقیه گروه نیز جو و فضای شاد و خوشی را ایجاد نمائید.


ادامه دارد ...

اشو
ضربان قلب حقیقت مطلق
ص 41 و 42

کانال اشو
@Oshocenterr
367 views12:30
باز کردن / نظر دهید