2022-07-30 20:43:29
نویسنده خوب= آدم خوب؟مرتضی براتی
آلیس واکر، شاعر، رماننویس و برنده جایزه پولیتزر(برای رمان رنگ ارغوانی)، میگوید:"مطمئن نیستم یک آدم بد بتواند یک کتاب خوب بنویسد. اگر هنر ما را انسان بهتری نمیکند، پس به چه دردی میخورد؟"
دیدگاه آلیس واکر دو پرسش مرتبط را پیش میکشد:
آیا یک آدم بد میتواند یک کتاب خوب بنویسد؟
آیا هنر از ما انسانهای بهتری میسازد؟
در باب پرسش اول باید گفت برخی از نویسندگان بسیار بزرگ، برندگان جوایز مهمی مانند نوبل یا پولیتزر، نویسندگانی مورد علاقه اکنون و حتی نویسندگان محبوب دوران کودکی ما، آدمهای بد و نفرتانگیزی بودند. نمونههای شاعران و نویسندگان فارسی را یحتمل میدانید. اما در باب نویسندگان جهانی معرف، جی دی سالینجر با دختران زیر سن قانونی رابطه جنسی داشت، جک لندن نژادپرست بود، فلوبر زنستیز بود، و وی. اس. نایپل نیز که در عبارتی معروف میگفت هیچ زنی از نظر ادبی نمیتواند به پای او برسد. چارلز دیکنز، نویسنده داستانهای دوستداشتنی مانند سرود کریسمس، نمیتوانست همسر و انسان بدتری از آنچه بود باشد. در مورد ارنست همینگوی زنباز (womanizer) و مست (و ظاهراً کمونیست) هم همینطور است. دکتر سئوس؟ نژادپرست. لوئیس کارول؟ پدوفیل. لویی فردیناند سلین؟ فاشیست و ...
رفتار، نگرشها و معایب این نویسندگان لکهای بر میراث و بدون شک دلیلی برای دوست نداشتن آنهاست.
محمدعلی بهمنی میگوید:
من صورتم به صورت شعرم شبیه نیست
بر این گمان مباش که زیبا ببینیام
من سیرت را هم به صورت اضاف میکنم یا به جای آن مینهم.
با این وجود، آیا میتوانیم زندگی شخصی نویسندگان را از آثارشان جدا کنیم؟ آیا هنر و زندگی از هم جدا نیستند؟آیا نباید هری پاتر یا آثار نویسندگان مشابه را به خاطر نوع زندگی و نگرش نویسندگانشان بخوانیم؟
ما عادت کردهایم دنیا را با عینک و اخلاق سیاه و سفید ببینیم. با این حال، دنیای واقعی بسیار ظریفتر و پیچیدهتر از این است و پر از سایههای خاکستری. چرا باید بر جبر اخلاقی اصرار کنیم؟
افزون بر این، چرا اصرار داریم کسانی را که دیدگاهها و ارزشهای ما را ندارند، اهریمنسازی کنیم؟
خواندن بهترین آثار ادبی چالش برانگیز است. ما را وادار میکند موقعیتهای پیچیده اخلاقی را درک کنیم. در واقع، بهترین نوع ادبیات باعث میشود که، به همان اندازه قهرمانان داستان، با شخصیت شرور همدلی کنیم. ما، خوانندگان، می خواهیم بفهمیم که چرا آنها اینقدر بد شدهاند که اینگونه عمل میکنند.
هر یک از ما نظرات و جنبههایی داریم که برخی از آنها بحثبرانگیز است. شاعران و نویسندگان و دیگر هنرمندان هم همینطور.
همانطور که مسیح در عبارتی مشهور گفت: "کسی که در میان شما بی گناه است، اولین سنگ را به سوی او بیندازد." (یوحنا 8:7)
در حالی که هیچ یک از فریسیان جرات سنگسار مریم مجدلیه را نداشتند، نگرش " ما مقدستر از اوی" بعضی از ما عاشق سنگ انداختن به نویسندگانی است که با دیدگاههای آنها موافق نیستیم.
با این حال، خواندن آثار ادبی باید در مورد کاوش در زوایای تاریک ذهن و روح انسان باشد. برای مثال، خواندن لولیتا ما را پدوفیل یا خواندن آنا کارنینا ما را زناکار نمیکند. یا خواندن بوف کور ما را سمت خودکشی نمیکشد. این آثار باید باعث شود تصمیمات بد و نادرست زندگی خود را به پرسش بکشیم.
بنابراین، حتی اگر ادبیات و هنر با ارزشهای ما همخوانی و همسویی نداشته باشد، باز هم میتوان از آن لذت برد. برای مثال، آیا میتوان از دانش و مهارت پزشکی که حاذق است صرفا به این دلیل که زندگی سالمی ندارد بهره نبرد؟
پس، چرا بسیاری از نویسندگان، بهویژه آنهایی که واقعاً نویسنده خوبی هستند، انسانهای بدیاند؟
شاید به این دلیل که فقط افراد ناقص و درهمشکسته میتوانند با واژها از روان انسان پرده بردارند. داستانها و اشعار در مورد وضعیت انسان است و ما انسانهای ناقصی هستیم.
پس میتوانیم اثر را از نویسنده جدا کنیم. میتوانیم اثر را دوست داشته باشیم و همچنان از نویسنده متنفر باشیم(یا به شدت مخالفش باشیم).
بهترین هنرها، از آفرینندگان خود جان سالم به در میبرند. حتی اگر شخصیتهای بحثانگیزی مانند خوزه لوئیس بورخس، پابلو نرودا، یا پابلو پیکاسو باشند.
همچنین، اگر در هنر فقط به دنبال آن ارزشهایی باشیم که بر سر آنها توافق داریم و اعتبارشان را تایید کنیم، هرگز نمیتوانیم چیز جدیدی کشف کنیم. یا بدتر از آن، بدون اینکه باورهای خود را به پرسش بکشیم، دگم و ذهنبسته میشویم.
به نظر میرسد باید به جای محکوم کردن افراد بدی که آثار بزرگ ادبی آفریدند، کتابهای بد را محکوم کنیم. زندگی برای خواندن رمانها، داستانها و اشعار بد خیلی کوتاه است.
گردآوری و نوشتهی مرتضی براتی
https://t.me/scatterednotess
845 viewsمرتضی براتی, 17:43