Get Mystery Box with random crypto!

رازِ گُل ســرخ | دکلمه‌🎙

لوگوی کانال تلگرام raze_gol_sorkh — رازِ گُل ســرخ | دکلمه‌🎙 ر
لوگوی کانال تلگرام raze_gol_sorkh — رازِ گُل ســرخ | دکلمه‌🎙
آدرس کانال: @raze_gol_sorkh
دسته بندی ها: سرگرمی ها
زبان: فارسی
مشترکین: 3.46K
توضیحات از کانال

دکلمه | متن | شعر | دلنوشته | زیرصدا | موزیک و...

Ratings & Reviews

5.00

1 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


ع
علی

عالی


آخرین پیام ها 2

2023-06-08 06:28:31 ای واعظان! نظر به شبِ تار ما کنید
این چند تارِ موی رها را رها کنید

اول به جیب های برهنه نگاهی و
بعدا برای موعظه، ما را صدا کنید

یک عمر روسری به گلومان گره زدید
از کارمان گره، شده یک بار وا کنید؟

ترس از صدای فقر، وطن را گرفته است
باید نمازِ وحشت از این پس به پا کنید

آن نهرهای نابِ عسل در بهشت را
اکنون به کامِ تلخ خلایق عطا کنید

از جا که پا شوند بدل می شود به خاک
کاخی که روی گُرده ی مردم بنا کنید

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍•~رازِ گُل ســرخ
1.4K views , edited  03:28
باز کردن / نظر دهید
2023-06-08 06:10:45 #شعر_دلبر

رسم وفا ز یار طلب می‌کنیم و نیست
وز بی‌وفا کنار طلب می‌کنیم و نیست

از باغ روزگار گلی تازه بر مراد
بی‌زخم نوک خار طلب می‌کنیم و نیست

جامی که بعد ازو ندهد درد سر خمار
در دو روزگار طلب می‌کنیم و نیست

بویی ز عطر طرّه عنبر فشان یار
از باد نوبهار طلب می‌کنیم و نیست

سروی به اعتدال قد خوش خرام یار
بر طرف جویبار طلب می‌کنیم و نیست

صددیده را ز خاک درش چشم روشنی است
ما نیز از آن غبار طلب می‌کنیم و نیست

بسیار بارهاست که ابن حسام را
در کوی یار بار طلب می‌کنیم و نیست

 •~رازِ گُل ســرخ
1.2K views , 03:10
باز کردن / نظر دهید
2023-06-08 06:02:28 این‌که دلتنگ توام اقرار می‌خواهد مگر؟
این‌که از من دل‌خوری انکار می‌خواهد مگر؟

وقت دل کندن به فکرِ باز پیوستن مباش
دل بریدن وعده‌ی دیدار می‌خواهد مگر؟

عقل اگر غیرت کند یک بار عاشق می‌شویم
اشتباه ناگهان تکرار می‌خواهد مگر؟

من چرا رسوا شوم یک شهر مشتاق تواند
لشکرِ عشاق، پرچم‌دار می‌خواهد مگر؟

با زبانِ بی‌زبانی بارها گفتی برو
من‌که دارم می‌روم؛ اصرار می‌خواهد مگر؟

روحِ سرگردانِ من هرجا بخواهد می‌رود
خانه‌ی دیوانگان، دیوار می‌خواهد مگر؟

•~رازِ گُل ســرخ
1.4K views , 03:02
باز کردن / نظر دهید
2023-06-08 06:00:59 چشم من، چشم تو را دید ولی دیده نشد
من همانم که پسندید و پسندیده نشد

یاد لبهای تو افتادم و با خود گفتم:
غنچه‌ای بود که گل کرد ولی چیده نشد

من نظربازم و کم معصیتی نیست ولی
چه‌بسا طعنه‌زدنهای تو بخشیده نشد

ای که مهرت نرسیده ست به من، باور کن
هیچکس قدر من از قهر تو رنجیده نشد

عاشقت بودم و این را به هزاران ترفند
سعى كردم كه بفهمانم و فهمیده نشد

•~رازِ گُل ســرخ
1.4K views , 03:00
باز کردن / نظر دهید
2023-06-07 18:13:37 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خسته ام چون حال اشعار فروغ
من غروب شهر تهرانم... شلوغ
نیستم خوشبین شبیه دهخدا
مینویسم عشق میخوانم دروغ!

حامدفلاحی راد
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌•~رازِ گُل ســرخ
476 views , 15:13
باز کردن / نظر دهید
2023-06-07 18:07:04 چون درآیینه فقط همدم خود میبینم
ازکسی نه فقط از دیده ی خود دلگیرم

کاش میشد که دراین آینه ها محو شوم
چندوقتیست که از دیدن خودهم سیرم

هی به رخ میکشد این موی سفیدم نامرد
فقط انگار که میخواست بگوید پیرم

دست بردم که بگیرم خود تنهایم را
حلقه بر گردنم این دست شدو میمیرم


مگر این نیست که تو روح منی پس این کیست؟
سر دیدار تو با عقل خودم  درگیرم

•~رازِ گُل ســرخ
782 viewsعمــــ𝑩𝒆𝒏𝒚ـــــو, 15:07
باز کردن / نظر دهید
2023-06-07 13:08:03 نشستم با خیالت دردرون غار دلتنگی
بکش بیرون مرا لطفا ازاین آواردلتنگی

رفیق خوب من هستی دلم دائم به فکر توست
همین دوری شده مابین مادیوار دلتنگی

همیشه گفتم ازدردو شدی سنگ صبور من
عیادت کن تویکبارازهمین  بیماردلتنگی

نکن باور که یک لحظه شوم ازیادتوغافل
همین علت شده باعث که گشتم یاردلتنگی

قبولش میکنی روزی اگر دعوت کنم اینجا؟
ببین ول کن مرا اصلا بیا دیدار دلتنگی

•~رازِ گُل ســرخ
387 viewsعمــــ𝑩𝒆𝒏𝒚ـــــو, 10:08
باز کردن / نظر دهید
2023-06-07 13:05:30 شنیدم از همه ،افسرده هستی تازگیها
و زرد و بی رمق، پژمرده هستی تازگیها

صدایت در نمی آید،چنان ساکت شدی که 
گمانم از همه آزرده هستی تازگیها

خجالت می کشی از اینکه رویت را ببینم
پر از زخم و غم نشمرده هستی تازگیها

شبیه شیشه ای که خورده محکم روی سنگی
شکستی ، بینهایت خرده هستی تازگیها

تو رفتی و چشیدی آنچه من قبلا چشیدم
نگو نه چون توهم سرخورده هستی تازگیها

دلم دیگر نمی سوزد به حالت مثل سابق
تو هم دیگر برایم مرده هستی تازگیها‌..!


•~رازِ گُل ســرخ
387 viewsعمــــ𝑩𝒆𝒏𝒚ـــــو, 10:05
باز کردن / نظر دهید
2023-06-07 13:04:54 ایکاش که این شعر و غزلها ثمری داشت
آن دلبر بی رحم به اینها نظری داشت

حتما نظری داشت اگر شاعر مفلوک
مانند سپهری کلمات قَدَری داشت

اصلا چه نیازی به تب آمدنش بود
این پیکر فرسوده اگر بال و پری داشت

گیرم که دوتا بال به روی کمرم بود
ایکاش فضای قفسم راه و دری داشت

من دیر به این نکته حساس رسیدم
او میل به دستان غریب دگری داشت

یا دست به من کاش نمی داد خداوند
یا اینکه دو دستم نمک بیشتری داشت

با مرگ غریبانه ی من فاصله ای نیست
هرچند که فرقی نکند گرخبری داشت

بیهوده به سمت غزل و قافیه رفتم
ایکاش مفاعیلُ فعولُن اثری داشت 


•~رازِ گُل ســرخ
453 viewsعمــــ𝑩𝒆𝒏𝒚ـــــو, 10:04
باز کردن / نظر دهید
2023-06-07 13:03:40 بی تو مهتاب شبی در بغل پنجره مُردم
و خودم را به غم انگیز ترین درد سپردم

تو که رفتی و رمیدی و گذشتی و رسیدی
من به جز حسرت و اندوه ولی سهم نبردم

و دلت بود از این هجرت پر درد خبردار
مرگ بادم که فریب تو و لبخند تو خوردم

وعده کردی که مرا خسته و تنها نرهانی
من ولی تا صدمين روز به یاد تو شمردم

باز میگویم و میگویمت ای مرغ مهاجر
بی تو مهتاب شبی در بغل پنجره مُردم

نيستی، يعقوب را با گريه از رو برده ام
با چنين دلشوره ای وقتی بيايی مرده ام !

تا نگاه هرزه ای سويت نيفتد، شاهدی !
جز خدا، هرگز تو را دست كسی نسپرده ام

من محبت می كنم،؟پس می زنی! اين تازه نيست
من كشيدم سالها اين بار را بر گُرده ام

با حساب امشب و شبهای بعد از رفتنت
چند شب شد با كـَـفــن خوابيده ام؟ نشمرده ام

با گل مصنوعی لبخند مردم شاد باش
من كه خود را پيشكش كردم به تو، پژمرده ام

آقا
خانم


•~رازِ گُل ســرخ
516 viewsعمــــ𝑩𝒆𝒏𝒚ـــــو, edited  10:03
باز کردن / نظر دهید