2022-06-22 08:09:08
قطعات هزاروچهارصد
یک. ناهنجاری
بحث بر سر اینکه سال 1400 آغاز قرن جدید شمسی است یا پایان قرن کنونی، بهانهای است برای آنکه ببینیم ما ایرانیان در این سالهای اخیر چه ارمغانی برای خود و جهان آوردهایم. برای آنکه افقی جهانیتر داشته باشیم، کافی است بنگریم که آنچه ما در دهههای پایانی قرن بیستم میلادی و دهههای آغازین قرن بیستویکم تجربه میکنیم، نه روی به آینده یا زیستن در حال، که رجعتهای کودکانه به گذشته است؛ با هدف یافتن راهکاری برای حال و نه حتی راهتوشهای برای آینده. اما این رجوع به گذشته نیست، بلکه ارتجاع است: دستوپا زدن در پاسخهای کهنه برای پرسشهای تازه.
فرقی نمیکند تودهی مذهبی باشد که مدینهی فاضلهی 1400 را مدینهالنبی در جزیرهالعرب 1400 سال پیش میبیند، یا تودهی غیرمذهبی که برای نجات از حاکمیت مذهب دست به دامن دیکتاتور 80 سال پیش میشود و در خیابانی که باید جای جانبازی برای دموکراسی و آزادی همچون صحنههای انقلاب مشروطه و انقلاب 57 باشد، «جاوید شاه» و «رضاشاه روحت شاد» را فریاد میزند.
این بازگشت به گذشته، که یادآور صحنههای سریال علمی-تخیلی بریتانیایی «دوران کهن» (Primeval) است - جایی که موجودات ماقبل تاریخ به علت کنجکاوی «دانشمندان» و فرصتطلبی دیگران از درون «ناهنجاری»ها میگریزند و از عصر دایناسورها به زمان حال میآیند - و حاصل آن بیرون آمدن غولهایی از چراغ جادوست که هیچ یک از آرزوهای این مردم را برآورده نکرده، اما بدل به دوالپایی بر گردن ملت ایران شدهاند - خاصه روحانیونی که نه خود و نه دانش مدعاییشان هیچ نسبتی با واقعیت اجتماعی ندارند و مصداق وارون «زمانپریشی» (Anachronismus) اند؛ یعنی فهم گذشته را به وضع امروز اطلاق میکنند - چگونه قابل فهم است؟
دو. تاریخ عدمی در گذشته ماندن
بازگشت به گذشته، با هدف یافتن قهرمانانی تاریخ مصرف گذشته برای نجات امروز، هر چه باشد، درس آموختن از تاریخ نیست. حتی در مقام تفکر هم این خوانش ناآموخته از گذشته، تاریخ نمیتواند باشد. چه «گذشته» (Vergangenheit) زمانی بدل به «تاریخ» (Historie) میشود که موضوع خود قرار گیرد و وقایعنگاری (Chronologie) زمانی به تاریخنگاری (Historiographie) بدل خواهد شد که بداند مواد تاریخی را در چارچوب کدام نظریه و با کدام روششناسی به کار میگیرد تا آنگاه بتواند به موقعیت و مأموریت تاریخنویس (Historiker) نائل شود.
(اینکه این مفهوم Historie با Geschichte در تعاریف یونانی/ آلمانی و الهیاتی/ اسطورهای چه تفاوتی دارد، بحث مفصل دیگری است؛ همچنان که فهم سهگانهی تاریخ فرهنگی، تاریخ اجتماعی و تاریخ سیاسی یا قوای سهگانهی دولت-دین-فرهنگ بورکهارت و اینکه مادهای اصلی تاریخ چیست، موضوع بحث تفصیلی دیگری خواهد بود).
این «شرایط امتناع تفکر» که طباطبایی به درستی «تاریخ عدمی» مینامد، چیزی جز ماندن در گذشته و ناتوانی از فهم تاریخی نیست.
سه. سرطان زایمان
اما در بازگشت به مقام عمل، و در مواجهه با تودهای که ناتوان از ساختن قهرمانان حال و آینده، هر بار به گذشته برمیگردد تا از میان قهرمانان تاریخمصرفگذشته که حتی برای زمان خود نیز نسخ و مسخ و فسخ بودهاند، ابرقهرمان بیابد، استقرایی تمثیلی گویا خواهد بود که این ملت چون در مقام اندیشه ناتوان از زایش است، هر بار که در معرض نوزایش تاریخی قرار میگیرد، یا مردهزایی خواهد کرد یا تودهای سرطانی خواهد ساخت. این تمثیل پزشکی، مجموعهای از بیماریها – molar pregnancy تا gestational trophoblastic neoplasm – است که جنین در رحم زن آبستن به تودهای سرطانی بدل میشود.
برای نمونه، انقلاب 1357 قرار بود زایمان از استبداد و ارتجاع سلطنت مطلقه به نظام جمهوری و دموکراسی باشد، اما تبدیل به سرطان حکومت مطقهی مذهبی شد. چیزی که تنها اندک اصحاب فرهنگ و اندیشه آن را در همان زمان تشخیص داده بودند؛ از هرمز شهدادی که با فراستِ یک ذهن آموختهی علوم انسانی در رمان «شب هول» که در آستانهی انقلاب منتشر شد، ردپای استبداد مذهب و ارتجاع روشنفکران در تاریخ معاصر ایران را نشان داده و ظهور دیکتاتوری مذهبی را پیشگویی کرده بود تا شاهرخ مسکوب در یادداشتهای جلد اول «روزها در راه» که حدس میزد دستکم بیست سال دیکتاتوری مذهبی به وجود خواهد آمد. چه ایران مصداق سخن «آنجا که فلسفه به پایان رسد، انقلاب آغاز میشود» نبود، زیرا فلسفه به معنایی که در جهان غرب میشناسیم، در ایران هرگز آغاز نشد یا آنکه مدتها پیش که خورشید فلسفهی مشا در افق مسلمین غروب کرد، به پایان رسیده بود، بیآنکه تحولزا باشد یا ناهمخوانی اندیشههای امروزی با ساختارهای اجتماعی شکافی اجتماعی ایجاد کند.
[ادامه دارد]
@RezaNassaji
1.1K views05:09