Get Mystery Box with random crypto!

#دلم_درگیرته #پارت16 - یادم رفت. - نمی‌فهمم چرا نمی‌خو | رمان‌های آسمان ۶۵ ❤دلم درگیرته

#دلم_درگیرته


#پارت16




- یادم رفت.

- نمی‌فهمم چرا نمی‌خوای کسی بفهمه طلاق گرفتی؟

- می‌دونی بعد طلاق چه آدم‌هایی اومدن سراغم برای ازدواج؟ از یه پیر مرد هفتاد ساله بگیر تا معتاد و زن مرده… تازه اونم با هزار جور منت و ادعا… درسته مامان همه رو رد می‌کرد؛ ولی یادش میفتم از خودم بدم میاد… حس می‌کنم تحقیر شدم… اصلاً نمی‌خوام دوباره ازدواج کنم… نسبت به همه مردها بدبین شدم.

- حق داری به خدا.
نگاهی به اطراف انداخت ادامه داد: دیدیش؟ استاد عابدی رو می‌گم؟ جلوی ما وارد سلف شد… فقط چند تا میز باهامون فاصله داره.

- توجه نکردم.

- به چی توجه می‌کنی؟

بی‌اراده نگاهم و چرخوندم... دیدم غرق خوندن کتابیه که من می‌خواستم برش دارم… عصبی نگاهم رو ازش گرفتم و یه جرعه از آب‌میوه خوردم.

ادامه داد: اون کتابی نیست که تو خیلی دنبالش می‌گشتی تو دستش؟

سرم و بلند کردم و حرفش و تأیید کردم
- همین‌که می‌خواستم بگیرمش از دستم قاپید.

- از دستش می‌گرفتی؟

- چه‌جوری؟