Get Mystery Box with random crypto!

برا زن صیغه‌ی برادرش هر روز یه خواستگار میاره تا برادرش به عشق | رمان‌های آسمان ۶۵ ❤دلم درگیرته

برا زن صیغه‌ی برادرش هر روز یه خواستگار میاره تا برادرش به عشق اعتراف کنه
چقدر این بچه سمجه


- خیر باشه. مگه خواستگار قراره بیاد توی این خونه؟ این همه شیرینی و میوه برای چی خریدید؟

با ذوق آخرین موز را در ظرف میوه گذاشت و با چشم و ابرو به اشاره کرد.

- بله! اونم برای سارا خانم! انگار طرف توی یه نگاه پسندیده که دو روزه اصرار می‌کنه بیان برای صحبت!

خون به چشمان او دوید و به سارا که بی توجه به آن‌ها گوشه‌ی سالن چای و شیرینی می‌خورد، نگاه کرد.

- بیخود کردن! دو روزه کسی مزاحم شده و الان باید بفهمم؟

خواهرش بهت زده اخمی تصنعی کرد و به طرف برادرش رفت.

- وا داداش! مزاحم چیه. خواستگارن!

دستش را محکم روی اپن کوبید. جوری که سارا لحظه‌ای برای ضرب دیدن دستش نگران شد. اما همچنان سکوت را ترجیح می‌داد.

- غلط کردن. امشب کسی پاشو توی خونه نمی‌ذاره وگرنه خودم می‌ندازمشون بیرون! زنگ بزن کنسل کن سمانه!

خواهر محکم به صورتش کوبید.

- خاک به سرم. عیبه داداش! چی بهونه‌ای بیارم آخه؟

با خشم به سمت سارا پاتند کرد و بازویش را گرفت. همان‌طور که او را به سمت اتاق می‌برد، رو به سمانه داد زد:

- بگو بردیا مرد!

فشار انگشتانش هر لحظه روی بازوی دختر بیشتر می‌شد اما سکوت لبان سارا نمی‌شکست. تصمیمش را گرفته بود. باید بردیا زورگو را کنار می‌گذاشت.

- گمشو تو اتاق ببینم!

داخل اتاق پرتش کرد و در را بست. با عصبانیت چانه‌ی دختر را در دست گرفت و غرید:

- از کی تا حالا یکی دیگه رو می‌بوسی و با یکی دیگه قرار خواستگاری می‌ذاری؟

سارا که او را هیچ‌وقت این‌گونه خشمگین ندیده بود، کمی جا خورد و ترسید.

- خودشون اومدن من که نگفتم...

مشتش را کنار سر دختر روی دیوار کوبید و شانه‌های سارا بالا افتاد.

- نمی‌تونستی دهن بی صاحابت رو باز کنی بگی نمی‌خوام؟ کی بود اون دختری که اومد و صاف تو چشمام زل زد گفت با من دوست شو!

سارا با بغض رو گرفت و لب گزید تا گریه‌اش را کنترل کند.

- الان پشیمونم! نمی‌خوامت!

- تو غلط کردی.

سارا به سیم آخر زد و مشتش را روی سینه‌ی بردیا کوبید.

- تو که بدت نمیاد! تعهدت رو جار نمی‌زنی. منو توو اب نمک خوابوندی خودت با دخترای دیگه...
بردیا که تاب دلخور شدن سارا را نداشت. لبانش را به لب‌های لرزانش چسباند و بوسیدش!

- برو بگو نیاد، امشب به همه میگم تو زنمی!



سارا برای بردیا مثل آتیش وسط زمستون می‌مونه، دقیقا همون جایی که آخرین تیکه لباسش برای گرم شدن پیش کش آتیش می‌کنه...

https://t.me/+TvKT1Rs1kvYzYTNk