Get Mystery Box with random crypto!

#دلم_درگیرته #پارت39 منم همون لحظه بدون اینکه با کسی درمی | رمان‌های آسمان ۶۵ ❤دلم درگیرته

#دلم_درگیرته


#پارت39



منم همون لحظه بدون اینکه با کسی درمیون بذارم ردش کردم… اصلاً ازش خوشم نمیومد... از رفتار‌هاش هم مشخص بود آدم درستی نیست… با صدای زنگ گوشیم از افکارم خارج شدم و از تو کیفم درش آوردم‌… با دیدن اسم رحمان رد تماس دادم و گوشی رو انداختم تو کیفم… دیگه حوصله موندن تو دانشگاه و نداشتم…اول صبح بدجور خورده بود تو پرم… حالا مگه چی می‌شد بی‌خیال می‌شدی؟ رفتم سمت خروجی دانشگاه که صدای پیام گوشیم دوباره به صدا در اومد… بی‌حوصله از تو کیفم درش آوردم کلاً خاموشش کنم که با دیدن اسم زهرا رو صفحه گوشیم پیام و باز کردم

برو آموزش بگو به موقع اومدی عابدی نذاشت وارد کلاس بشی.

چرا به فکر خودم نرسید؟

پا تند کردم سمت آموزش و در زدم

- بفرمایید!

در و باز کردم و وارد شدم
- ببخشید دوباره مزاحم شدم... راجع به استاد عابدی یه حرفی داشتم.

- سر تا پا گوشم.

- من چند دقیقه به هشت رسیدم دانشگاه؛ ولی ایشون راهم ندادن داخل کلاس.