در تُنُکمایگی دانشگاههای ما. ... چند نفر از استادان و اعضا | اخلاق در حوزه اجتماع
در تُنُکمایگی دانشگاههای ما. ... چند نفر از استادان و اعضای هیئت علمی دانشگاههای مختلف دور هم نشستهایم و به مناسبت، هر کس از تجربههای خود در امرِ تدریس و پژوهش سخن میگوید. بیشتر حرفها بر محور تُنکمایهگی استادان، تدریسها، و پژوهشهایی میچرخد که به عنوان تحقیقات علمی و دانشگاهی انجام میشوند. تقریباً همه اعتراف دارند که دانشگاهها از علم تهی شدهاند، تعهّد علمی استادها پائین آمده و حساسیّت آنها نسبت به اصالت علم، دستخوش مسائل و روابط غیر آکادمیک شده است. در این میان، یکی از حاضران برای دلداری خودش و احتمالاً جمعِ ما سخنی میگوید که من را به فکر فرو میبرد. او میگوید که من وقتی خودم را با کسانی چون عبدالکریم سروش، مصطفی ملکیان، و یا داریوش شایگان مقایسه میکنم میبینم اهلیّت تدریس در دانشگاه را ندارم؛ ولی اینکار نادرست است. ما نباید خود را با آنها مقایسه کنیم و ناامید شویم؛ باید بپذیریم وضع کلی دانشگاهها همین است و ما هم در این میان داریم تدریس میکنیم و پژوهش. جملهی او از این نظر من را به فکر فرو برد که شاید همین تُنُکمایهگی ماست که سروش را سروش، ملکیان را ملکیان، و شایگان را شایگان کرده است. اگر دانشگاههای ما چیزی بودند که باید، اگر من به عنوان یک استاد دانشگاه در تدریس و راهنمایی دانشجویانم کاری را میکردم که باید، اگر از کنارِ کاستیهای علمیِ هم به این سادگی رد نمیشدیم، اگر پژوهشهای ما کیفیّتی را داشتند که میبایست، و اگر اجازه نمیدادیم علم دستخوش ارادهی امر سیاسی باشد، شاید شکوه این روشنفکران و صاحبانِ اندیشه چیزی نبود که الآن هست. به راستی اگر دانشگاههای ما، بهویژه در دهههای شصت و هفتاد در موضوع فلسفهی علم کممایه نمیبودند، "علم چیست؟ فلسفه چیست؟" این همه تحسینبرانگیز میشد؟ فضل و فضیلت علمی استادان خود را انکار نمیکنم و در برابر آنچه از ایشان آموختهام سپاسگزار و قدردانم؛ ولی وقتی یک نفر بیش از سه دهه است در یک موضوع علمی یکهتازی میکند، معنایی جز تُنُکمایهگی دانشگاههای ما ندارد. مهراب صادقنیا ۱۴۰۱/۴/۲۹ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab